فائزون|گزارشی از عملیات کربلای ۵ و گردان ۴۰۵ اعزامی از سیستان و بلوچستان در دوران دفاع مقدس

در مصاحبه با یکی از رزمندگان دفاع مقدس مطرح شد:

گزارشی از عملیات کربلای ۵ و گردان ۴۰۵ اعزامی از سیستان و بلوچستان در دوران دفاع مقدس

فائزون گزارشی از عملیات کربلای ۵ و گردان ۴۰۵ اعزامی از سیستان و بلوچستان در دوران دفاع مقدس را منتشر کرد.

کدخبر : 30367 | تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۸|۱۳:۳۷

فائزون گزارشی از عملیات کربلای ۵ و گردان ۴۰۵ اعزامی از سیستان و بلوچستان در دوران دفاع مقدس را منتشر کرد:

گردان 405 اعزامی از سیستان و بلوچستان به فرماندهی محب‌علی فارسی در هفتۀ دوم عملیات در محور کانال زوجی که در روزهای اول عملیات به تصرف رزمندگان اسلام درآمده‌بود، وارد عمل شد تا خط لشکر 41 ثارالله را تشکیل دهد. ارتش عراق برای تصرف منطقه ابتدا بر روی نیروهای ایرانی آتش تهیۀ توپخانه اجرا کرد و سپس از زمین با یگان‌های پیاده، مکانیزه، زرهی و گارد ریاست جمهوری و از هوا با بالگردهای خود حمله کرد و گردان 405، هفت شبانه‌روز با وجود کمبود مهمات و آذوقه، درحالی‌که در محاصرۀ کامل دشمن قرار گرفته‌بود با دست خالی با دشمن جنگید و به آنها اجازه نداد محور لشکر ثارالله را تصرف کنند. نبرد بی‌نظیر گردان 405 برای اولین بار برگ زرّینی را در کارنامة خود به ثبت رساند، تا‌جایی‌که فرمانده لشکر ثارالله و فرمانده کل سپاه از قرارگاه خاتم‌الانبیاء‌(ص) با بی‌سیم به فرماندهی این گردان اعلام کردند که خون شهید میرحسینی در رگ‌های شماست و می‌توانید این منطقة مهم را حفظ کنید. در این عملیات جانشین گردان 405 احمد اعرابی و فرماندهان گروهان‌ها عباس گمرکی (امینیان)، غلامرضا شهرکی‌مقدم و عباس‌علی خمّری بودند که عباس‌علی خمّری در این عملیات به شهادت رسید.(مصاحبه باعلی کیخا- ۱۳۹۶)

گردان 405 باقرالعلوم (ع) در مرحلة اول عملیات کربلای 5

فضای پاییز 1365، ثبت‌نام بسیجیان برای عزیمت به جبهه، پر‌شدن پادگان‌های آموزشی برای انجام آموزش به بسیجیان جدید برای اعزام به جبهه و درنهایت اعزام سپاهیان حضرت محمد‌(ص) در اواخر آذر ماه 1365 حکایت از آغاز عملیاتی گسترده در جبهه داشت. روزهای پاییز سال 1365 رنگ و بوی دیگری داشت. هرکجایی از این سرزمین که محل ثبت‌نام اعزام به جبهه بود، نسبت‌به جاهای دیگر شلوغ‌تر به‌نظر می‌رسید. افراد از نوجوان، جوان، میان‌سال و کهن‌سال‌ در صف بودند. هر‌کسی تلاش داشت از دیگری پیشی بگیرد‌ تا زودتر از دیگری مراحل ثبت‌نام را انجام دهد. به نوجوانان گفته می‌شد که سن شما کم است، جثة شما ضعیف است، قد شما کوتاه است، برای ثبت نام اجازة پدر و مادر لازم است و‌... ؛ ولی او استوار و پایدار و مردانه در جواب مسئول ثبت نام می‌گفت: «مگر اینهایی که می‌گویی، قاسم‌بن‌حسن و عبدالله‌بن‌حسن هم در روز عاشورا داشتند که ما داشته باشیم؟» و به افراد میان‌سال و بالاتر گفته می‌شد که شما توانایی جنگیدن و حضور در میدان را ندارید، عقبه دارید و شاید رفتن شما به زندگی و عقبة شما لطمه وارد کند. در جواب حبیب‌بن‌مظاهر، زهیربن‌قین و‌... را به رخ می‌کشیدند و می‌گفتند: «ما همانند حبیب‌بن‌مظاهر یا زهیربن‌قین رفتن به میدان جهاد را افتخار می‌دانیم.» آن‌روزها صف جهاد و صف رفتن به جبهه از همة صف‌ها پررنگ‌تر و شلوغ‌تر بود. ثبت‌نام‌ها انجام شده بود. افرادی که آموزش ندیده بودند به آموزش رفتند و افرادی که آموزش دیده بودند و یا در گذشته در جبهه حضور داشتند، منتظر اعلام روز اعزام ماندند.

روز اعزام فرا‌رسید. در کوچه‌ها، روستاها، بخش‌ها، شهرها و سراسر ایران اسلامی جنب‌و‌جوش دیده می‌شد. نیروها از همه‌جا به‌هم می‌پیوستند و موجی از نیروی انسانی را تشکیل دادند. حالا دیگر اعزام سپاهیان حضرت محمد‌(ص) شروع شده بود. هرجا می‌رفتی اعزام سراسری این سپاهیان را می‌دیدی و می‌شنیدی. نیروها ساک به‌دست برای اعزام در یک مکان جمع شده بودند و احساس شعف و شادمانی داشتند. از زمان ثبت‌نام برای این روز لحظه‌شماری می‌کردند. نذورات داده بودند تا بتوانند چنین روزی را ببینند و درک کنند.

در بین این نیروها احساس نگرانی، ترس، اضطراب، نا‌امیدی، ناراحتی و‌... وجود نداشت. این‌گونه احساسات برایشان بیگانه بود. همه می‌دانستند این اعزام و این رفتن، دست و پا قطع‌شدن دارد، چشم از‌دست‌دادن و نابینا‌شدن دارد، روی میدان مین رفتن و قطعه‌قطعه شدن دارد، در آب غرق‌شدن، شیمیایی‌شدن، تشنگی و گرسنگی، اسارت، کتک‌خوردن و شهید‌شدن دارد؛ با‌این وجود شادی می‌کردند و از این دنیای فانی فاصله می‌گرفتند. پدران، مادران، همسران و فرزندان این مردان آسمانی به محل تجمع آمده بودند؛ نه برای برگرداندن و مانع‌شدن، بلکه برای روحیه‌دادن و بدرقه‌کردن. هرکسی از این افراد چیزی به دست داشت. یکی نقل و شیرینی، یکی گل و دیگری شکلات آورده بود تا این عزیزان را در کمال خوشحالی بدرقه کنند. بعضی از مادران، همسران و دختران روی سر فرزند، شوهر و پدرِ خود نقل و شکلات می‌ریختند و آنها را بدرقه می‌کردند تا از اسلام و مرز و بوم کشورشان دفاع کنند. هر دو گروه در زمان خداحافظی همدیگر را به خدا می‌سپردند؛ چون خدا ولی و حافظ و نگهدارشان بود، چون خدا یار و یاور و مددکارشان بود.

اتوبوس‌ها آمدند و نیروها پس از اتمام مراسم با‌ اشتیاق فراوان سوار شدند. برای هر اتوبوس مسئولی مشخص شد تا در مسیر هماهنگی‌های لازم را انجام دهد. سر ساعت مقرر، اتوبوس‌ها پشتِ سر هم به‌سوی دیار عاشقان، کربلای ایران و جبهه‌های جنگ حرکت کردند. پیشاپیشِ اتوبوس‌ها، لندکروزری با بلندگو نوحه و مداحی آهنگران را پخش می‌کرد. داخل هر اتوبوس شور و شوقِ خاصی موج می‌زد. رزمندگان در اتوبوس‌ها نوحه‌سرایی می‌کردند. جوّ شهرهای ایران حماسی شده بود. بدرقه‌کنندگان به‌دنبال اتوبوس‌ها و عزیزانشان تا هنگامی که در معرض دید بودند، می‌دویدند.

با ورود سپاهیان حضرت محمد‌(ص) به مناطق جنگی، استعداد یگان‌های رزم تاحدودی دو‌ یا چند برابر شد و باعث شکل‌گیری گردان‌های دیگری هم شد. یکی از این گردان‌های تازه تأسیس‌شده در نیمة دوم آذر 1365 در لشکر 41 ثارالله، گردان 405 باقرالعلوم‌(ع) بود که کادر و نیروهای آن از نیروهای استان سیستان و بلوچستان تأمین شد. شکل‌گیری این گردان در سد دز انجام گرفت و تقریباً حدود یک هفته قبل از عملیات کربلای 4 به جنگل امقر، در نزدیکی نورد اهواز که ستاد لشکر ثارالله در آن مستقر بود، انتقال یافت. قبل از اعزام سپاهیان حضرت محمد‌(ص) و حضور گستردة نیروها از استان سیستان و بلوچستان، نیروهای اعزامی در گردان 409 سازماندهی می‌شدند و کادر گردان هم از استخوان‌بندی قوی برخوردار بود. پس از تشکیل گردان 405 باقرالعلوم‌(ع)، به‌دستور میرقاسم میرحسینی‌ تعدادی از نیروهای کادر از‌جمله محب‌علی فارسی و احمد اعرابی، از گردان قبلی‌ منفک شده و مأمور تشکیل گردان جدید می‌شوند.

احمد اعرابی که تا هنگام تشکیل گردان 405 باقرالعلوم‌(ع) استان سیستان و بلوچستان، به‌عنوان یکی از معاونان گردان 409 بوده است، در‌خصوصِ چگونگی تشکیل گردان 405 و انتصاب کادر گردان می‌گوید: «اعزام بزرگ سپاهیان حضرت محمد (ص) شروع شد و یک استعداد خوبی از استان سیستان و بلوچستان به جبهه آمد و زمینه برای تشکیل یک گردان مکمل به‌نامِ «گردان 405 باقرالعلوم (ع)» فراهم شد. گردان 405 تشکیل شد و نیروها سازماندهی شدند. ما روی گردان 409 کار کرده بودیم و آماده بود، امید ما هم این بود که ما در گردان 409 باشیم. داخل چادر نشسته بودیم که میرقاسم میرحسینی آمد و روی به ما و محب‌علی فارسی کرد و گفت: «شما به گردان 405 بروید.» ابتدا جا خوردیم، چون شش‌ماه با این بچه‌ها [گردان 409] کار کرده بودیم؛ ولی دستور بود و ما هم به گردان 405 آمدیم. آموزش گردان 405 دوباره شروع شد و گردان 409 و موقعیت‌شان از ما جدا شد و هر‌کدام در موقعیتی قرار ‌گرفتیم. چون فاصلة زمانی تا عملیات کم بود، فشار زیادی به بچه‌های گردان وارد شد تا آماده شوند. این گردان هم آماده شد. فرمانده گروهان‌های ما عباس‌علی خمّری، عباس امینیان و میرحسن میر‌حسینی بودند. گردان را آماده کردیم و به میرحسینی هم خبر آماده‌شدن گردان 405 باقرالعلوم را دادیم و ایشان هم از نزدیک آمد و گردان را دید. بعد از آموزش، گردان را از سد دز به جنگل اهواز آوردیم. نزدیک عملیات کربلای 4 بود. برای عملیات فرماندهان را توجیه کردند. صبح عملیات خبر آمد که عملیات کربلای 4 موفق نبود» (مصاحبه با اعرابی، 1396: سی‌دی شمارۀ 31).

برادر عباس امینیان (عباس گمرکی) که خود به‌عنوان فرمانده گروهان سید‌الشهدا‌(ع) در گردان 405 باقرالعلوم‌(ع) سازماندهی شده بود، از چگونگی تشکیل گردان 405 باقرالعلوم‌(ع) استان سیستان و بلوچستان می‌گوید: «با اعزام بزرگ سپاهیان حضرت محمد‌(ص) از زاهدان، به اهواز برگشتیم. با ورود نیروهای جدید، گردان 405 باقرالعلوم‌(ع) تشکیل شد که در رأس این گردان محب‌علی فارسی را گذاشتند. سه گروهان برای ایشان مشخص شد؛ یک گروهان «فاطمه‌الزهرا‌(ع)» که عباس‌علی خمّری فرمانده‌اش بود، دومی گروهان «مالک‌اشتر» که با فرماندهی میرحسن میرحسینی و سومی هم گروهان «سید‌الشهدا‌(ع)» که بنده مسئولیت آن را به‌عهده گرفتم و شروع به آموزش نیروها کردیم. جانشین اول من غلام‌حسن خدری و جانشین دومم‌ عباس ردّانی‌پور بود. فرمانده دسته‌ها هم احمد خسروی و معاونش حسین خسروی بود. یک دستة دیگر خلیل مشتاقیان و دستة سوم هم عباس‌علی کشتگر بود. بعد از تکمیل آموزش، نیروها برای عملیات آماده شدند. بچه‌ها خوب آموزش دیده بودند و به نحو احسنت می‌توانستند انجام‌وظیفه کنند. تیم‌ها آماده بودند و لازم بود عملیات شروع شود و بچه‌ها خودشان را نشان بدهند‌ که با آغاز عملیات کربلای 4 ما را به جنگل اهواز بردند. روزی که عملیات شروع شد ما در جنگل بودیم. قرار بود ما را هم ببرند که بحث توقف عملیات مطرح شد و ما برای عملیات کربلای 4 اعزام نشدیم» (مصاحبه با امینیان، 1395: سی‌دی شمارۀ 25).

برادر اصغر حسین‌زاده از پاسداران نسل اول سپاه و از پیشکسوتان هشت سال دفاع مقدس که در هنگام تشکیل گردان 405 باقرالعلوم‌(ع) به‌عنوان جانشین گروهان مالک‌اشتر باقرالعلوم‌(ع) سازماندهی شده است، از چگونگی اعزام به جبهه در آذر 1365 و تشکیل گردان 405 باقرالعلوم‌(ع) استان سیستان و بلوچستان می‌گوید: «سال 1365 همزمان با اعزام سپاهیان حضرت محمد‌(ص) ما به منطقه رفتیم. گردان 405 باقرالعلوم‌(ع) از بچه‌های استان سیستان و بلوچستان تشکیل شد و من در گروهان مالک‌اشتر جانشین بودم. چند روزی سد دز بودیم و قرار‌ بود برای عملیات کربلای 4‌ برویم. به اهواز آمدیم و برای انجام عملیات کربلای 4 توجیه‌ انجام شد؛ اما به‌دلیل توقف عملیات، گردان 405 در عملیات شرکت نکرد» (مصاحبه با حسین‌زاده، 1395: سی‌دی شمارۀ 22).

عملیات کربلای 5 در روز جمعه، 19 دی 1365 در منطقة عمومی‌ شلمچه و شرق بصره شروع شد. بعد از چند روز از شروع عملیات کربلای 5، گردان 405 باقرالعلوم(ع) فراخوانده شد. خط پدافندی تحویل گردان دیگری از لشکر 41 ثارالله شد. نیروهای گردان، مستقر در خط با لندکروزر بهتدریج به عقبه و در اروندکنار منتقل شدند، از اروندکنار با کامیون بهسمت اهواز حرکت کردند، پس از رسیدن به اهواز در جنگل اهواز در منطقة نورد و جنگل امقر [یکی از مقرهای لشکر 41 ثارالله] مستقر شدند.

با شروع عملیات کربلای 5 و شرکت لشکر 41 ثارالله و بهتبع آن گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان، در عملیات مذکور تعدادی از مسئولان و فرماندهان لشکر ازجمله قاسم میرحسینی شهید شده بودند. با شهادت ایشان و جمعی دیگر از مسئولان و فرماندهان لشکر و همچنین تعدادی از نیروهای گردان 409 استان سیستان و بلوچستان، بار سنگین روحی و روانی بر پیکرة لشکر بهوجود آمده بود. این فشار بر همة نیروها و ازجمله گردان 405 مشهود بود. برادر احمد اعرابی جانشین گردان 405 باقرالعلوم(ع) در هنگام برگشت از خط فاو و این غم می‌گوید: «برگشت ما مصادف بود با خیلی از سنگینی‌های روحی و روانی برای بچه‌ها. خب عملیات کربلای 5 انجام شده بود. گردان 409 در آن منطقه وارد عمل شده و تلفاتی داده بود. خیلی از بچه‌های توانمند ما به شهادت رسیده بودند و گردان 409 هم تقریباً از‌ هم پاشیده بود» (مصاحبه با اعرابی،1396: سی‌دی شمارۀ 31).

عباس امینیان فرماندة یکی از گروهان‌های گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان از چگونگی انتقال گردان از خط پدافندی کارخانة نمک (فاو) به اهواز و سپس به منطقة شلمچه می‌گوید: «با شروع عملیات کربلای 5، گردان 405 باقرالعلوم را فراخواندند و آوردند جنگل اهواز. یک 48 ساعتی و یا شاید 3، 4، 5 روزی وقت استراحت، بازسازی و تجدید روحیة گردان شد» (مصاحبه با امینیان، 1395: سی‌دی شمارۀ 25).

چند روزی است که گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان پس از تحویل خط پدافندی فاو به گردان دیگری از لشکر 41 ثارالله، در جنگل اهواز برای استراحت و بازسازی مستقر شده است. در این مدت خبر شهادت دوستان، یاران و همرزمان در عملیات کربلای 5 شنیده می‌شد. شهادت شهید میرحسینی جانشین لشکر 41 ثارالله و دلاور استان سیستان و بلوچستان را همه می‌دانستند، حتی برادر ایشان که فرماندة یکی از گروهان‌های گردان 405 بود.

با خبر شهادت شهید میرقاسم میرحسینی و سایر دوستان، نیروهای لشکر 41 ثارالله و به‌خصوص نیروها و رزمندگان استان سیستان و بلوچستان، در فراق شهادت این سردار و شهادت سایر رزمندگان لشکر 41 ثارالله و گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان که در مرحلة اول عملیات کربلای 5 وارد عملیات شده بودند، عزادار بودند. سنگینی این داغ، با پیشهکردن صبر و بردباری به مصداق آیة «إنّ الله مع الصابرین» و شرکت در ادامة عملیات کربلای 5 می‌توانست تا حدودی التیامبخش و مرهم دل داغدیدگان باشد و از سنگینی این فراق بکاهد.

دوستان و رزمندگان گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان، از همان آغاز تحویل خط پدافندی و حرکت بهسوی اهواز تا بدو ورود به جنگل و در طول مدت استراحت، مشتاقانه آمادة رفتن به عملیات بودند و از زبان آنان زمزمة رفتن به منطقة عملیاتی کربلای 5 شنیده می‌شد. آنها دوست داشتند هرچه سریعتر به منطقة عملیاتی اعزام شوند.

بعدازظهر 26 دی 1365 فرماندة گردان 405 باقرالعلوم (ع) استان سیستان و بلوچستان، برادر جانباز و آزاده سردار حاج محبعلی فارسی، خبر اعزام گردان در روز 27 دی 1365 به منطقة عملیاتی شلمچه را اعلام کرد. پس از اینکه خبر اعزام گردان به منطقة عملیاتی کربلای 5 در بین نیروها اعلام شد، شادی و شعف و شور نیروهای گردان را فراگرفت. نیروها به فرماندهان مراجعه می‌کردند و می‌پرسیدند آیا خبر رفتن به عملیات صحت دارد؟ آیا آنان به آرزوی خود که همانا شرکت در عملیات برای یاری دین خداست، خواهند رسید؟ آیا زمان وصل عاشق به معشوق فرا‌‌رسیده است؟

خبر صحت داشت، فضای محوطة گردان عوض شد. بلندگوها نوحه‌های حماسی و مارش حمله را پخش می‌کردند. فرماندهان برای رسیدگی به امور و سؤالات نیروها در بیرون چادر بودند و به امور نیروها رسیدگی می‌کردند. نیروهای تعاون گردان، وصیتنامه‌ها، وسایل اضافی، ساک‌ها و لوازم شخصی نیروها را جمعآوری می‌کردند. نیروهای تسلیحات ضمن توزیع مهمات در بین نیروها، کمبودها و اشکالات احتمالی را مرتفع می‌کردند. با فرارسیدن شب، نماز جماعت و دعای توسل برگزار شد. هریک از نیروها با خود و خدای خود خلوت کرده بودند. رازونیاز می‌کردند تا آنچه خیر است برای آنان رقم بخورد، از هم طلب حلالیت و درصورت شهیدشدن درخواست شفاعت داشتند، خیلی از آنان تا صبح درحال رازونیاز بودند.

صبح 27 دی 1365 خودروهای کامیون که می‌بایست نیروها را به موضع انتظار می‌بردند، به محوطة گردان وارد و متوقف شدند. نیروها آماده شدند، از زیر دروازه قرآنِ تهیهشده عبور کرده و سوار کامیون‌ها شدند. نیروهای گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان که تا این روز برای شرکت در عملیات کربلای 5 لحظهشماری می‌کردند، سوار بر مرکب‌های آهنین، مشتاقانه بهسوی معشوق حرکت می‌کردند؛ تو گویی بر بال فرشتگان بهسوی آسمان می‌رفتند. آنان خود می‌دانستند که شاید با این رفتن، دیگر برگشتی در کار نباشد، به خیل دوستان شهیدشان بپیوندند یا اینکه به فیض جانبازی مفتخر شوند. اینان کسانی بودند که از زندگی فانی دنیایی دستکشیده و مشتاقانه آرزوی رسیدن به زندگی جاودانة آخرت را داشتند. نیروهای گردان نزدیک ظهر وارد موضع انتظار در منطقة عملیاتیِ شلمچه شدند و در سنگرها و مکان‌هایی که برای آنان درنظر گرفته شده بود، استقرار یافتند.

مأموریتِ گردان 405 باقرالعلوم(ع) مشخص شد. می‌بایست این گردان در منطقة کانال زوجی در غربِ کانال ماهی مستقر شود. برای تقریب ذهنِ خوانندگان لازم است منطقة کانال زوجی شرح داده شود.

دشمن در منطقة عملیاتیِ کربلای 5 شش خط ایجاد کرده بود. هر خط به موانع متنوع، متعدد و میادینِ مین، سیمخاردار و ... مسلح شده بود، دژ و سیلبند غربیِ کانال ماهی بهعنوانِ خطِ چهارم دشمن بود. بعد از این خط و عبور از اولین پلِ کانال ماهی به دشت وسیعی برخورد می‌شد که این دشت خود به انواع موانع و خاکریزها ازجمله خاکریزهای «ب»‌شکل، هلالیشکل یا همان «ن»‌شکل و مثلثیشکل مسلح بود. کانالِ زوجی در این دشت بود که مشخصات آن عبارت است از کانالِ دو ردیفهای به طول 8 کیلومتر و عرض 40 متر. این کانال وظیفة انتقال آب از شطالعرب یا همان اروند در داخل عراق و در شمالِ بصره را به داخلِ کانالِ ماهی دارد. بر روی این کانال چند پل وجود دارد که ارتباط شلمچه با شهر تنومه و بصره و تردد به مناطق دو طرف کانال را ایجاد کرده بود.

لشکر 41 ثارالله در همان شب عملیات پس از فتح خط اول و دوم دشمن، خط سوم دشمن را که همان سیلبند شرقی کانال ماهی باشد، فتح کرد و پس از عبور از پل اول ماهی، ضلع غربی کانال ماهی را که خط چهارم دشمن محسوب می‌شد تصرف میکند و ضمن گسترش در دشت غرب کانال ماهی به سمت راست رفته و پس از تصرف کانال زوجی از روی اولین پل کانال زوجی به غرب کانال نفوذ می‌کنند. نیروهای این لشکر پس از اینکه در دشت غرب کانال زوجی با تانک‌های دشمن می‌جنگند، بنابه دستور به شرق کانال زوجی مراجعه و نسبت به انفجار اولین پل کانال زوجی اقدام می‌کنند و در زاویة کانال ماهی با کانال زوجی و در شرق کانال زوجی مستقر می‌شوند. لشکر 25 کربلا نیز همزمان با لشکر 41 ثارالله در همان روز اول از پل اول ماهیگیری عبور و وارد دشت غرب کانال ماهی شده و علاوهبر نبرد بهسمت راست و نوک کانال پرورش ماهی حرکت می‌کند.

شرایط روز‌های اول عملیات کربلای 5 بهگونهای نبود که به‌وسیلة لودر یا بولدوزر و سایر دستگاههای مهندسی، برای استقرار نیروها و خطِ پدافندی، خاکریز مناسب ایجاد شود. نیروهای لشکر 41 ثارالله در امتداد دیوارة شرقی کانال زوجی از زاویة اتصالی با کانال ماهی بهسمت پل‌های دوقلوی کانال زوجی مستقر شده بودند؛ بهطوری که از سمت غرب کانال زوجی و امتداد کانال زوجی بعد از پلهای دوقلو و از سمت چپ که به دشت شرقی مجاور کانال زوجی منتهی می‌شد، مورد هدف قرار می‌گرفتند. تنها خاکریز موجود در منطقه، خاکریزی بود که توسط لشکر 25 کربلا بعد از جادة آسفالتة غرب کانال پرورش ماهی احداث شده بود که متأسفانه این خاکریز از 500 متری مانده به کانال زوجی احداث نشده بود. بهعبارتی نیروهای لشکر 41 ثارالله و تیپ 48 فتح فاقد خاکریز بودند و سنگرهای ایجادی بر دیوارة شرقی کانال زوجی تعبیه شده بود و همچنین یک گروهان در کانال نفررو دژ «ب» شکل عراقی‌ها مستقر شده بودند و نیروها برای استراحت، علاوهبر سنگر نگهبانی، برروی این خاکریز کمارتفاع در کناره‌های کانال نفررو خاکریز نیز حفره‌هایی ایجاد کرده بودند. نداشتن خاکریز در این منطقه و تسلط دشمن از سه جناح بر این منطقه، مشکلات تردد نیروهای رزمنده و تخلیة مجروحان و شهدا، انجام هرگونه پشتیبانی را سخت کرده بود؛ بهطوری که پشتیبانی‌ها و تخلیة مجروحان و شهدا در شب انجام می‌شد.

با توجه به وضعیت شرح داده شدة منطقة کانال زوجی، همة یگان‌هایی که در آن منطقه بودند، قوی‌ترین گردان‌ها را به منطقه مأمور می‌کردند؛ ازاینرو لشکر 41 ثارالله، گردان 405 باقرالعلوم(ع) را برای این مأموریت انتخاب کرده بود.

در شب 28 دی 1365 ابتدا نیروهای گروهان مالک اشتر و سپس نیروهای گروهان سیدالشهدا(ع) از موضع انتظار، به‌وسیلة لندکروزر به دژ ایران و محل حوضچة لشکر 41 ثارالله منتقل شدند. پس از سوارشدن نیروها بر قایق‌ها، قایق‌ها بهسرعت بهسوی کانال ماهیگیری عراق حرکت کردند. با رسیدن نیروها به کانال ماهیگیری، در ساحل کانال از قایق‌ها پیاده و با خودرو بهسوی منطقة موردنظر منتقل شدند. این دو گروهان برای استقرار در خط کانال زوجی می‌بایست از روی پل کانال ماهیگیری عبور کرده و پس از رسیدن به سیلبند غربی کانال ماهیگیری بهسمت راست و بهسوی کانال زوجی ادامة مسیر داده و پس از رسیدن به کانال زوجی، در آن خط مستقر شوند.

احمد اعرابی جانشین گردان 405 باقرالعلوم(ع) از حرکت گردان بهسمت منطقة شلمچه در زمان مرحلة اول کربلای 5 و استقرار در خط کانال زوجی به جای گردان 418 (برادر حسین محمودی) و آرایش نیروهای گردان 405 استان سیستان و بلوچستان می‌گوید: «گردان 405 هم وقتی که از منطقة فاو برگشت، آمدیم در جنگل مستقر شدیم. مدتی در آنجا بودیم که بعد از این به گردان 405 مأموریتی داده شد. مرحلة دوم عملیات کربلای 5، نقطة خیلی مشکلی بود. شبانه ما حرکت کردیم و رفتیم. در منطقه، پشت دژی بود آنجا مستقر شدیم و بعد قرار شد نقطة حرکت ما برای منطقه و کارهای عملیاتی از آنجا باشد. دقیقاً در ذهنم نیست کدام گردان آنجا درحال عملیات بود؛ ولی من در ذهنم است، منطقهای که ما رفتیم، گردان 418 و آقای محمودی استقرار داشتند. نزدیکی‌های سحر بود -البتّه دقیق در خاطرم نیست- که به گردان گفتند باید به منطقة عملیاتی برود. اولین گروهان هم -اگر اشتباه نکنم- گروهان عباس امینیان یا شاید هم گروهان آقای شهرکی بود. ما آمدیم در منطقه و گروهان عباسعلی خمّری آخرین گروهان بود که بهعنوان پشتیبانی به منطقه آمد. با گروهان آقای شهرکی به منطقه آمدیم. آقای پوریانی بهعنوان مسئول محور در منطقه بود. ایشان یک توجیه مختصری انجام داد و ما حدود ساعت‌های 7 یا 8 به آقای محمودی پیوستیم. یادم است آقای محمودی خودشان پشت موشک‌های تاو نشسته بود و شلیک میکرد. میخواست هدایت کند که دکل عراقی را بزند؛ ولی موشکها به دکل نمی‌خورد. آقای محمودی همة موارد مدنظر و همچنین توجیهات منطقه را به ما گفت. گردان 418 آرامآرام تخلیه شدند و بچه‌های ما آمدند و کم‌کم مستقر شدند. این منطقه کانال زوجی یک زاویه داشت؛ زاویة دژ و سیلبند کانال زوجی با دژ و سیلبند کانال ماهی، یعنی از زاویه‌ای که بچه‌ها استقرارشان شروع میشد تا جادة آسفالته و پل منهدمشده که آنجا بولدوزر و گریدری بود که زده بودند و منهدم شده بود. یک خط دیگر در کنار دژ بود؛ خاکریز «ب»شکل و کوتاه که نیروهای امینیان آمدند آنجا مستقر شدند. بعد از این بولدوزر و گریدر هم، نیروهای الفتح یاسوج در امتداد خود کانال زوجی استقرار داشتند. ما هم این قسمت مستقر شدیم و بعد گروهان امینیان نیز همان روز آمد. گروهان عباسعلی خمّری هم که نیروهای جمعوجوری داشت، در دژ ماند. قرار شد این گروهان برای پشتیبانی باشد؛ یعنی زمانیکه خطر بیشتری تهدید کند، وارد عمل شوند (مصاحبه با اعرابی،1396 : سی‌دی شمارۀ 31).

منطقة عمومی‌کانال زوجی با شرایط موجود، یعنی نداشتن خاکریز و دید دشمن از سه طرف بر روی نیروها، منطقه را بسیار سخت کرده بود؛ ولی در این منطقه مکانهای سختتری نیز وجود داشت. یکی از این مکانها، دژهای «ب»شکل به ارتفاع یک متر بود. طول این دژها که توسط ارتش عراق ایجاد شده بود، تقریباً 500 متر بود. در وسط این دژ‌ها و به طول خود دژ، کانال نفررو تعبیه شده بود. گروهان سیدالشهدا(ع) گردان 405 باقرالعلوم(ع)، در کانال نفررو این دژ مستقر شد. تردد در این کانال و هر نوع پشتیبانیکردن مشکل بود. این دژ در غرب جادة آسفالته و با فاصلة بیست متری چپ کانال زوجی و بهسمت شرق ایجاد شده بود و مانند یک هدف ثابت برای دشمن بود.

عباس امینیان (عباس گمرکی) فرماندة گروهان سیدالشهدا(ع) گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان که در همین خاکریز «ب»شکل مستقر شده است، از چگونگی استقرار در دژ شلمچه، اعزام بهسوی کانال ماهیگیری و استقرار در کانال زوجی می‌گوید: «بعد از چند روز ما را از جنگل امقر اهواز به منطقة شلمچه آوردند. در قسمت پد‌های دژ شلمچه مستقر شدیم. فکر می‌کنم دهدوازده ساعتی هم آنجا بودیم. بعد از ساعت‌های 8 یا 9 شب، گروهان من و گروهان مالک اشتر را به منطقة عملیاتی بردند و مسیر کانال زوجی و پد روبه‌رو را در تاریخ 28 دی 1365 تحویل گرفتیم. شب از دژ با قایق آمدیم و بعد از روی پل کانال ماهیگیری عبور کرده و تا کانال زوجی آمدیم. از محلی که قایق‌ها ما را پیاده کردند تا دژ و سیلبند غربیِ کانال ماهی با ماشین آمدیم. بعد از سهراه غربی پل کانال ماهی، بهسمت راست داخل کانال نفررو دژ سیلبند غربی کانال ماهی شدیم. از داخل کانال نفررو بهسمت کانال زوجی رفتیم. وقتی به کانال زوجی رسیدیم، برادر شهرکی فرماندة گروهان مالک اشتر گردان 405 باقرالعلوم(ع)، نیروهای خود را از سر نبش دژ کانال ماهی با کانال زوجی بهسمت چپ و پل منفجرشده تا تیپ 48 فتح مستقر کرد. گروهان ما هم مقداری از دژ کانال زوجی را داشت با دژ کوتاهی «ب»شکل که از کانال زوجی بهسمت چپ می‌آمد و در غرب جادة آسفالته قرار داشت. از سه جناح ما را می‌زدند؛ از راست، چپ و روبهرو. ضمناً در دستة اول بهسمت کانال زوجی جانشین اول گروهان شهید غلامحسن خدری را در دستة دوم گذاشته بودم. خودم در وسط قرار داشتم و همراه دستة سوم، شهید ردّانیپور جانشین دوم گروهان را گذاشته بودم که کادر گروهان تقسیم شده و بالای سر بچهها حضور داشته باشند (مصاحبه با امینیان، 1395: سی‌دی شمارۀ 25).

فرماندة گروهان مالک اشتر گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان، از زمان تشکیل، میرحسن میرحسینی بود؛ ولی نامبرده در هنگام اعزام گردان 405 باقرالعلوم(ع) به منطقة شلمچه، برای تشییع جنازة برادر خود، میرقاسم میرحسینی جانشین لشکر 41 ثارالله که در کربلای 5 شهید شده، به زابل رفته بود.

غلامرضا شهرکی مقدّم از پاسداران استان سیستان و بلوچستان، که در تاریخ 19 دی 1365 با گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) بهعنوان فرماندة گروهان زید ابن حارثه در کانال ماهیگیری شرکت کرده بود، بهصورت داوطلبانه فرماندة گروهان مالک اشتر گردان 405 باقرالعلوم(ع) را بعد از رفتن شهید میرحسن میرحسینی به زابل پذیرفته بود. ایشان از چگونگی اعزام گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان به منطقة شلمچه و کانال زوجی میگوید: «پس از اینکه شهید میرحسن میرحسینی برای تشیع جنازة برادر خود (شهید میرقاسم میرحسینی) به زابل رفت، برادر فارسی روز بعد بنده را بهعنوان فرماندة گروهان به نیروها معرفی کرد. شب بعد، گردان برای ادامة عملیات به منطقة شلمچه و موضع انتظار رفت. آقای فارسی با بنده صحبت کرد که چون شما با گردان 409 در منطقه بودید و با منطقه آشنا هستید، به‌عنوان اولین گروهان اعزام شوید. بنده هم قبول کردم. همة نیروها هم زبده بوده و چندین مرتبه به جبهه و عملیات اعزام شده بودند. دو فرماندة گروهان دیگر، به‌خصوص عباسعلی خمّری، از اینکه اولین گروهان برای اعزام به خط، گروهانِ مالک اشتر است، ناراحت شد و گفت: «شما تازه از خط آمدید». آقای فارسی فرماندة گردان، عباسعلی خمّری را قانع کردند که آقای شهرکی نسبت به منطقه توجیه است و شما هم بعد میآیید. گروهان ما آمادة رفتن شد و پس از انتقال به حوضچه، سوار قایقها شده و به آن طرفِ آب یعنی به کانال ماهیگیری منتقل شدیم. سپس با خودرو به‌طرفِ پل کانال ماهی حرکت کردیم. همان‌‌جایی که با گردان 409 بودم، رسیدم. آتش دشمن زیاد بود؛ بهطوریکه نزدیک ماشین ما گلوله خورد و از مسیر منحرف شد. به هر ترتیبی بود، ما با ماشین از شرق کانال ماهی به غرب کانال منتقل شدیم و ازطریق کانال نفررو سیلبند غربی کانال ماهی، بهسمت کانال زوجی رفتیم. بعد ما سنگرها را از نیروهای گردان حسین محمودی تحویل گرفتیم و نیروهای گروهان را مستقر کردیم. تعدادی از نیروها هم از قسمت جادة آسفالت که خاکریز نبود، بهصورت سینهخیز تا کانال زوجی رفتند» (مصاحبه با شهرکی مقدم، 1395: سی‌دی شمارۀ 27).

اصغر حسینزاده جانشین گروهان مالک اشتر گردان 405 باقرالعلوم(ع) که با غلامرضا شهرکیمقدم فرماندة گروهان همراه بوده است، از چگونگی استقرار گردان 405 باقرالعلوم(ع) در خط کانال زوجی که بعد از کانال ماهی‌گیری قرار دارد، میگوید: «گردان 405 بعد از اینکه خط فاو را تحویل داد، به جنگل اهواز آمد. پس از استراحت کوتاهی به منطقة شلمچه رفتیم. همان شب ما را به کانال زوجی بردند. بعد از کانال ماهی -این منطقه در روزهای اول عملیات کربلای 5 توسط رزمندگان اسلام تصرف شد- ما به خاکریز کانال زوجی رسیدیم. بعد از آن به سمت چپ رفتیم و به گردانی ملحق شدیم که مربوطبه یگان دیگری غیر از لشکر 41 ثارالله (48 فتح) بود. ما در قسمت حدفاصل پلی که منفجر کرده بودند، مستقر شدیم. دستة سومِ گروهان، سمت چپ پل مستقر شد و من نیز در آن قسمت بودم» (مصاحبه با حسینزاده، 1395: سی‌دی شمارۀ 22).

منطقة کانال زوجی از همان روز اول عملیات کربلای 5 در 19 دی 1365 از دست دشمن آزاد و در اختیار نیروهای خودی ازجمله لشکر 41 ثارالله قرار داشت. گردان 405 باقرالعلوم از 28 دی 1365 در این منطقه پدافند کرده و تا پایان روز 5 بهمن 1365 و پس از دفع پاتک در منطقة کانال زوجی بودند.

احمد اعرابی جانشین گردان 405 باقرالعلوم(ع) از مدت حضور گردان در منطقة کانالِ زوجی و وضعیت زمین در هنگام آتش سنگین دشمن میگوید: «نزدیک به یک هفته آنجا مستقر بودیم؛ در پدافند، با آن همه مشکلاتی که داشت. تا اینکه یک شب عراق آتش بسیار شدیدی در منطقه ریخت؛ بهگونهای که این سنگرها مثل گهواره تکان میخورد و علتش هم این بود که پشت سر ما کانال آب ماهی به عرض700 -800 متر بود که تا یک کیلومتر آب داشت و دوروبرمان هم باتلاق بود، زمین هم به‌دلیل بارش باران گلی بود. با این گلولههایی که شلیک میکردند، انگار زمین میلرزید» (مصاحبه با اعرابی، 1396 : سی‌دی شمارۀ 31).

از همان زمان تصرف کانال زوجی و دشت غربی کانال ماهی توسط دو لشکر 41 ثارالله و 25 کربلا و استقرار نیروهای خودی در این منطقه، دشمن برای جلوگیری از الحاق نیروهای خودی در نوک کانال ماهی و تسخیر مجدد مناطق تصرفشده، پاتکها و حملات زیادی در این منطقه انجام داد. مهمترین حمله و پاتک عراق در تاریخ 4 بهمن 1365 و در هنگام حضور گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان صورت پذیرفت.

دشمن از بعدازظهر روز قبل از شروع پاتک، یعنی 3 بهمن 1365 به حجم آتش خود افزوده بود و تا صبح 4 بهمن 1365 به گلولهباران خود ادامه داد. قبل از طلوع خورشید، نیروهای عراقی از سه قسمت، یعنی یک قسمت از امتداد کانال زوجی و پلهای دوقلو، دومین قسمت از سمت چپ پلهای دوقلو و دشت مجاور آن و قسمت سوم از پل اول کانال زوجی که توسط نیروهای تخریب لشکر 41 ثارالله منفجر شده بود، پاتک خود را آغاز کردند.

تعداد زیادی از نیروهای دو گروهان مالک اشتر و سیدالشهدا(ع) گردان 405 باقرالعلوم(ع) که از تاریخ 28 دی 1365 در منطقة کانال زوجی مستقر بودند، بهدلیلِ حجم زیاد آتش، شهید یا مجروح شده و تعداد اندکی در خط مستقر بودند. با آغاز حرکت نیروهای دشمن بهسمت خطوط پدافندی خودی، نیروها در مکانهای مربوط مستقر شدند. نبرد بین نیروهای دو طرف آغاز شده بود. نیروهای دشمن از غرب و در امتداد کانال زوجی و ازسمت چپ کانال زوجی که بهطرف دشت منتهی میشد و ازطرف راست کانال زوجی، شلیک میکردند. نیروهای خودی از سه جناح مورد حمله قرار گرفتند. فشار دشمن آنچنان زیاد بود که نیروهای 48 فتح، نتوانستند موقعیت خود را حفظ کنند و از سنگرهای احداث شده در امتداد دیوارة کانال زوجی که تا نزدیکی پلهای دو قلو بود، بهسمت نیروهای گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان عقب آمدند.

احمد اعرابی جانشین گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان که خود در منطقة کانال زوجی حضور داشته است، با اجرای آتش دشمن متوجه میشود که پاتک دشمن نزدیک است. او ضمن بازنگری آرایش بچههای مستقر در خط، به قسمت خاکریز «ب»شکل گروهان دوم گردان، یعنی گروهان سیدالشهدا(ع) مراجعه میکند تا ضمن توجیه نیروها، موقعیت را بررسی کند. او در اینباره میگوید: «اولین جرقه خورد که پاتک شروع شد. آرایش و بازنگری نیروها دوباره انجام شد. حدودِ ساعت 2 شب بود که من از آن قسمت (سنگر فرماندة گردان، چسبیده به دژ کانال زوجی) به نزد گروهان آقای امینیان (در خاکریز «ب»شکل) رفتم که بچههای آنجا را توجیه کنم که قضیه از چه قرار است. برای پاتک آماده بودیم تا اجرا شود. ضمن اینکه البتّه هر شب آتش بود؛ ولی آن آتش خیلی سنگین بود. -اگر اشتباه نکنم- همان زمان ارتباط با عباسعلی خمّری برقرار شد که آماده باشید تا گروهان شما بیاید. فکر کنم بعد از نماز صبح که هوا روشن شده بود، یک دفعه دیدیم یک ستون از آن طرف (ازطرف بچههای تیپ فتح یاسوج) دارد میآید. شما هم که آنجا مستقر شده بودید. از موقعیت شما سؤال کردیم و گفتیم این بچههایی که دارند می‌آیند از چه گردانی هستند. من آمدم همان قسمتِ سنگر شما تا ببینم، نگاهی کردم که دیدم آیفا دارد میآید. گفتم آنها که ایرانی نیستند. یک مقدار صبر کردیم، نیروها نزدیکتر آمدند که متوجه شدیم آنها بچههای خودی بودند (48 فتح) که آنجا مستقر شده و وقتی عراق پاتکش را شروع کرده بود، عقبنشینی کرده بودند. عقبنشینی این نیروها برای ما سنگین بود. چنین اتفاقی که افتاد، نیروهای گردان 405 نیروی بعدی بود که عراقیها با آنها برخورد کردند (مصاحبه با اعرابی، 1396 : سی‌دی شمارۀ 31).

حسین مسافر در 19 دی 1365 بهعنوان معاونِ گروهان زید ابن حارثه به‌همراه غلامرضا شهرکیمقدّم و گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان در عملیات کربلای 5 شرکت میکند. ایشان پس از حضور گردان 405 باقرالعلوم(ع) در کانال زوجی علیرغم خستگی ناشی از شرکت در عملیات، همراه گردان 409 بهصورت داوطلبانه به منطقة کانال زوجی میآید. با توجه به تجربهای که در جنگ و عملیاتها داشته، بهصورت خودجوش به بررسی صحنة عملیات و منطقه ازجمله تیپ مجاور میپردازد. ایشان در بررسی متوجه ناتوانی فرماندة مستقر در خط تیپ مجاور میشود و این موضوع را با برادر حاج اصغر حسینزاده جانشین گروهان مالک اشتر گردان 405 باقرالعلوم(ع) در میان میگذارد و به برادر حسینزاده توصیه میکند مواظب خط مجاور باشد.

اصغر حسینزاده جانشین گروهان مالک اشتر گردان 405 باقرالعلوم(ع) از تحرکات و آمادگی دشمن و بررسی شهید حسین مسافر درخصوص حملة دشمن به مواضع تصرفشده در کانال زوجی و اقدامات نیروهای خودی در این پاتک میگوید: «شهید حسین مسافر آمد، گفت: «حواست را جمع کن، من رفتم و دیدم که عراقیها میخواهند امروز یا فردا حمله کنند. گردانی که کنار ماست، فرماندهاش آدم مقتدری نیست». شهید حسین مسافر دیده بود فرماندة عراقی روی خط، نیروهای خود را توجیه میکرده که حمله کنند. این شهید برادرمسافربهسمت عراقیها تیراندازی کرده بود و چند رگبار زده بود. فرماندة گردان کناری که از یگان دیگری غیر از لشکر 41 ثارالله بود، با تیراندازی شهید مسافر ناراحت شده و با شهید ایشان برخورد میکند؛ بههمین دلیل شهید مسافر میگفت: «اگر حملهای بشود، این آدم (فرماندة گردان) خطنگهدار نیست، حواست را جمع کن». چون ما آخرِ گردان 405 باقرالعلوم(ع) بودیم و بعد از ما آنان مستقر بودند؛ در صورتِ کوتاهی آن‌ها، ما باید کوتاهی‌شان را جبران میکردیم که همینطور هم شد. روزی که عراقیها حمله کردند، ما ابتدا سنگرهای خودمان را محکم کردیم تا دشمن از سمت راست کانال زوجی نیاید و مواظب بودیم پل اول کانال زوجی را نگیرد. ناگهان متوجه شدیم از سمت چپ ما همان نیروهای تیپ 48 فتح درحالِ دویدن هستند. مجبور شدم‌ با دو‌سه نفر از بچههای خودمان بهسمت خط آنها برویم. شهید محمدگلی -فرماندة دستة 2 گروهان فاطمه الزهرا(س) گردان 405 باقرالعلوم(ع)- گفت: «من این پل را نگه میدارم، از اینجا خاطرجمع باش، تو برو جلو». ما نگرانِ پل بودیم، اگر عراقیها پل را میگرفتند، تا پشت خط و پل کانال ماهی میآمدند. بعد از اینکه شهید محمدگلی گفت من مواظب پل هستم، دوسه نفر از ما به‌سمت جلو رفتیم. وقتی ما رفتیم یکی از همان نیروهای یگان مجاور نیز با ما آمد. نارنجکهایم را به او دادم و خودش هم دو تا نارنجک داشت. این برادر شهید شد و من هم زخمی‌شدم» (مصاحبه با حسینزاده، 1395: سی‌دی شمارۀ 22).

هوا روشن شده بود. نیروهای عراقی پاتک سنگین خود را در زیر حجم آتش سنگین توپخانة خود شروع کرده بودند. نیروهای تیپ مجاور گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان تاب مقاومت در برابر دشمن را نداشتند و در همان لحظات اولیه موضع خود را از دست دادند. نیروهای مذکور درحال بازگشت به عقب بودند. این نیروها برای رفتن به عقب از هرجایی حتی بدترین و خطرناکترین جاها میخواستند، عبور کنند.

برادر احمد اعرابی جانشین گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان که در هنگام شروع پاتک 3 بهمن 1365 در محل خاکریز «ب»شکل گروهان دوم گردان قرار داشته و شاهد صحنه بوده است، میگوید: «بچههای فتح تا جادة بصره- نشوه آمدند و از قسمتی که بولدوزرها را زده بودند، عقبنشینی کردند. آنها از اینجا عبورکردند، یک تعداد از بغل جاده رفتند و هرچه دادوفریاد کردیم که از اینجا نروید که خطرش بیشتر است، اما توجه نکردند و رفتند. تعدادی هم آمدند و از کانال ماهی، کنار خودمان رفتند، از موقعیت آقای عباس امینیان. من به جایی آمدم که بولدوزر و گریدر، سهراهی و سرنبش بود. صادق ما که آر.پی.جیزن هم بود، آنجا بود. من دیدم بلند شد و یک آر.پی.جی شلیک کرد. این آر.پی.جی به ایفای نیروهای عراقی خورد. دیدم یک تعداد بلند شدند و حرکت کردند. گفتیم دیگر تمام شد» (مصاحبه با اعرابی، 1396: سی‌دی شمارۀ 31).

نیروهای مستقر در خاکریز «ب»شکل بیشترین مقاومت را از خود نشان دادند؛ بهطوری که دشمن نتوانست از سهراهی نبش جادة آسفالت با کانال زوجی و پل منفجرشده بر روی کانال زوجی عبور کند و همانجا زمینگیر شد. برادر احمد اعرابی جانشین گردان 405 باقرالعلوم(ع) در این باره میگوید: «نیروهایی که در همین کانال «ب»شکل مستقر بودند، بیشترین مقاومت را در آن نقطه انجام دادند. انصافاً باید بگوییم که جلوی حرکت نیروهای عراقی را همین بچهها گرفتند، حتی نیروهای عراقی تا پشت بولدوزرها (سهراه جادة آسفالته و پل اول کانال زوجی) آمدند. یادم است وقتی که من از موقعیت بچههای شما که در خاکریز «ب»شکل مستقر بودند، آمدم؛ چون چیزی به همراه نداشتم و همیشه فقط یک سرنیزه با خودم داشتم، آمدم که بیایم به آن طرف و به بچه‌ها سری بزنم. من اینجا یک خشتی را برداشتم و بهعنوان نارنجک انداختم که اصلاً باورکردنی نبود و عراقیها آنجا زمینگیر شدند (مصاحبه با اعرابی، 1396 : سی‌دی شمارۀ 31).

نیروهای گردان 423 الحدید لشکر 41 ثارالله که شامل ادوات سبک بودند، در منطقه حضور داشتند. خوشبختانه آنها هم از نیروهای استان سیستان و بلوچستان بودند. با شروع پاتک دشمن، آنها نیز آتشهای خود را بر سر عراقیها متمرکز کردند. برادر احمد اعرابی در این خصوص و همچنین درخواست حاج محبعلی فارسی مبنیبر اجرای آتش توپخانة خودی بر روی دشمن میگوید: «بچههای پوراسماعیل و حسین کلب‌علی (گردان 423 الحدید ادوات سبک) همانجا مستقر بودند که با خمپارة 60 از کنج زاویه (زاویة دو کانال زوجی و ماهی) میزدند و بعد با اسلحههای دیگر شروع به زدن کردند. حاج محب درخواست اجرای آتش کرد و آتش اجرا شد» (مصاحبه با اعرابی، 1396 : سی‌دی شمارۀ 31).

نیروهای عراقی از سمت غرب و از قسمت پلهای دوقلو در امتداد کانال زوجی تا نزدیک جادة آسفالته و موازی با خاکریز «ب»شکل آمده بودند. از سمت راست کانال زوجی علاوهبر ریختن آتش و استقرار تیربار و تکتیرانداز سعی میکردند از روی پل اول کانال زوجی عبور کنند. با انواع تیربارها بر روی منطقه تیر تراش می‌زدند. تنها جادهای که میتوانستند مهمات و نیروی کمکی بیاورند، در تیررس عراقیها بود و عراقی‌‌ها بر منطقه تسلط و اشراف داشتند. امکان هیچگونه پشتیبانی نبود، مهمات کم شده بود، امکانات تدارکاتی نبود و اکثر نیروها زخمی‌ یا شهید شده بودند. خبر اعزام نیروی کمکی در خط پخش شده بود؛ اما از نیروی کمکی خبری نبود. اگر گردان پشتیبانی و کمکی هم میآمد، در آتش شدید دشمن زمینگیر میشد. مهمات و پشتیبانی نبود. رانندة شجاع یک لندکروزر با بار مهمات از خاکریز یگان 25 کربلا بهطرف کانال زوجی آمد. بهدلیل اینکه خاکریز 500 متر مانده به کانال زوجی قطع میشد، بقیة مسیر را باید در دید و تیر دشمن، خود را به کانال زوجی میرساند. او با شهامت کامل مسیر بدون خاکریز را آمد؛ ولی متأسفانه نتوانست خود را به نیروهای مستقر در کانال زوجی برساند. دشمن رانندهاش را مورد هدف قرار داد. روایت برادر احمد اعرابی از این صحنة موجود در کانال زوجی، آتش شدید دشمن، مجروحشدن تعدادی از نیروها و فداکاری یک راننده برای رساندن مهمات خواندنی است. ایشان می‌گویند:

«از پشت کانال زوجی، عراقیها تیرباری گذاشته بودند و با آن تیربار خیلی وحشتناک میزدند؛ بهخصوص روی این جاده، نمیدانم جادة بصره بود یا نه؟! یعنی بهگونهای میزدند که هیچچیز در جاده نمیتوانست حرکت کند. ضمن اینکه مهمات هم رو به اتمام بود. درخواست مهمات شده بود، کسی جرأت نمیکرد به‌طرفِ ما بیاید؛ برای اینکه از آن پلِ روی کانال پرورش ماهی نمیتوانست عبور کند. توپخانة عراقیها مستقیم میزد، وحشتناک بود و اگر هم کسی می‌توانست از روی پل عبور کند، روی این جاده کسی نمیتوانست بیاید و اگر هم میآمد نمیتوانست جان سالم بهدر ببرد. از پل ماهی که عبور میکردی به جاده برمیخوردی. این جاده تا وقتی به ما میرسید، اگر اشتباه نکنم حداقل 500 و 600 متر فاصله بود و خاکریز هم نداشت، همینطور خط مستقیم بود؛ یعنی صددرصد میزدند. یکی از بچهها گفته بود من مهمات میبرم. او آمد از همهجا عبور کرد، 50 متر مونده بود به خاکریز ما که به پشت خاکریز برسد و در منطقة امنی قرار بگیرد. راننده را تیربارچی زد، تیر به بازویش خورد. بعد فرمان از دستش جدا شد و ماشین منحرف شد. پایین جاده مردابی بود، داخل مرداب افتاد. بچهها راننده را بیرون آوردند. ماشینی هم که مهمات در آن بود، گلوله خورده بود و یکییکی مهمات منفجر میشدند و ماشین هم منفجر شد. تعدادی از بچهها در موقعی که ماشین آمد، داشتند از این منطقه سینهخیز میرفتند، وقتی ماشین منحرف شد، از روی آنها عبورکرد و یک اتفاق ناگوار اینچنینی هم افتاد. اوج درگیری در همین سهراهی بهوجود آمد، ضمن اینکه با گلولة تانک، زاویة دژ کانال ماهی و کانال زوجی را میزد. همان گوشه را تانک مستقیم با گلوله میزد؛ یعنی هرچند لحظه یک انفجار رخ می‌داد. بههرحال پاتک اینچنین شروع شد. آتش آنچنانی دشمن و مقاومت سرسختانة بچهها (گردان 405 باقرالعلوم)، ضمن اینکه هیچ کمکی هم به ما نمیرسید.

علی‌رغم اینکه زمستان بود، هوا خیلی گرم شده بود، درضمن تحرک بچهها هم زیاد بود. تا اینکه نزدیک ساعت 10-11 کمی آرامش برقرار شد؛ طوری‌که راهرفتن به اطراف برایمان راحت‌تر شده بود. آقای عشقیزاده (از ناحیة دست)، عباس قادری (از ناحیة پهلو)، حسینزاده و داوود شیرازی (از ناحیة صورت و فک) زخمی شدند. همة آنها را با تیر مستقیم، با کالیبر تانک و یا با آن تیرباری زده بودند که آن طرف کانال زوجی کار گذاشته شده بود. امکانات امدادی آنچنانی هم نداشتیم، ضمن اینکه تعداد زیادی از بچهها هم زخمی شده بودند. بعضیها کنار سنگر افتاده بودند و بعضیها را هم به درون سنگرها برده بودیم، یک تعدادی هم شهید شده بودند. در این فضای 150 متری یک شلوغی ایجاد شده بود. عراقیها نارنجک پرتاب میکردند. فاصلة عراقیها با ما خیلی کم شده بود. ابراهیم حیدری و یکی دیگر، بالای سنگر آقای پوریانی سنگری‌ درست کرده بودند، تا سرشان را بالا می‌آوردند، عراقیها تیراندازی میکردند. بهدلیل حجم زیاد آتش، اصلاً نمی‌توانستند سرشان را بالا بگیرند. فقط به آنها گفته بودند هرچند لحظه دو تا تیر همینجوری بزنید تا که عراقیها بفهمند اینجا آدمی‌ حضور دارد. اگرچه یک مقدار عبور از کانال زوجی برای عراقیها مشکل بود؛ ولی نیرویی از عراقی‌ها که از امتداد کانال زوجی بهسمت زاویه می‌آمد، خوب مسلط بود‌، اشرافیت داشت و می‌توانست ادامه بدهد» (مصاحبه با اعرابی، 1396: سی‌دی شمارۀ 31).

نیروها ازجمله نیروهای گردان 405 استان سیستان و بلوچستان، در منطقة کانال زوجی درحال جنگیدن بودند. برادر فارسی فرماندة گردان 405 باقرالعلوم(ع) وقتی می‌بیند اکثر نیروهای دو گروهان قبلی مجروح یا شهید شدهاند، درخواست نیروی کمکی می‌کند، ولی در آن شرایط نیروی کمکی نمی‌رسد؛ بنابراین، ایشان گروهان سوم گردان را که در موضع انتظار است، برای کمک به منطقه فرامی‌خواند.

پس از فراخوانی، گروهان سوم گردان 405 باقرالعلوم(ع) با نام فاطمهالزهرا(س) و به فرماندهی عباسعلی خمّری و جانشینی شهید حمید حسابیمقدّم و با هدایت شهید مرتضی بشارتی -از بچه‌های سیستانی که در اطلاعات لشکر حضور دارد-، صبح 4 بهمن 1365 در سریعترین زمان ممکن خود را در زیر حجم سنگین آتش دشمن به منطقه می‌رسانند؛ ولی تعدادی از این نیروها بهدلیل بُعد مسافت و حجم آتش سنگین دشمن، نتوانستند خود را به سایر نیروهای مستقر در خط برسانند و با حضور همین نیروهای بهخطرسیده از گروهان سوم، خط تقویت می‌شد. با هماهنگی فرماندهان مستقر در خط، نیروها قبل از ظهر، تا موقعیت تیپ 48 فتح پیشروی می‌کردند.

احمد اعرابی درخصوص ورود نیروهای گروهان فاطمهالزهرا(س) گردان 405 باقرالعلوم(ع) به فرماندهی عباسعلی خمّری و چگونگی مجروحشدن ایشان می‌گوید: «صبح روز همان قضیة پاتک، ساعتهای 8 - 9 بود که گروهان عباسعلی خمّری وارد عمل شد. از داخل این کانال ماهی که 500 و 600 متر با ما فاصله داشت، باید بچهها با کمر خمیده می‌آمدند. با کولهپشتی‌های سنگین و با این امکانات، نفس عدهای گرفت. از استعداد گروهان خمّری تقریباً دو دسته آمد. یک عدّه ماندند؛ یعنی نتوانستند خودشان را برسانند. عباسعلی خمّری نزدیکی‌های ساعت 11 رسید. از پشت همین کانال نارنجک یا خمپاره انداختند. به من خبر دادند بیا عباسعلی خمّری زخمی‌ شده است. زمانی که رسیدم ایشان هنوز نفس می‌کشید. او را در پتویی گذاشته بودند. برادرش احمد هم بالای سرش بود. وضعیت خوبی نداشت. هیچ امکاناتی که خمّری را به عقب منتقل کنیم، نبود. بنده به برادرش احمد گفتم، ایشان را داخل سنگر بگذارید، امن‌تر است (مصاحبه با اعرابی، 1396‌: سی‌دی شمارۀ 31).

ساعت از ظهر گذشته بود، اکثر نیروهای گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان شهید یا مجروح شده بودند. به مجروحان گفته شد هرکس توان رفتن دارد، از کانال نفررو تعبیهشده بر روی دژ و سیلبند غربی کانال ماهی به عقب برگردد. جانشین وقت گردان برادر اعرابی در این خصوص می‌گوید:

«ما آمدیم و این زخمی‌ها، موقعیت و امکانات را دیدیم. هرچه تماس میگرفتیم که یک پیامپی بیاید و زخمی‌ها را ببرد، کسی نمی‌آمد. واقعاً هم از حق نگذریم، تردد مشکل بود. ما به این فکر رسیدیم، بچه‌هایی که توان راهرفتن دارند و می‌توانند خودشان را به عقب بکِشند، از دژ کانال ماهی عبور کرده و به عقب بروند. یادم است آقای عشقیزاده وقتی بالای دژ می‌آمد، ضعف می‌کرد و دوباره به پایین می‌آمد. عراقی‌ها کاملاً دید داشتند و بلافاصله گلولة توپی می‌زدند که به دژ می‌خورد. یک تعدادی از بچهها این‌چنین تخلیه شدند. یک تعداد از بچهها را هم داخل سنگرها آوردیم (مصاحبه با اعرابی، 1396‌: سی‌دی شمارۀ 31).

نیروهای اندک باقیمانده از گردان 405 استان سیستان و بلوچستان دیگر خسته و ناامید شده بودند. دشمن تلاش میکرد به هر نحو ممکن منطقه را از دست نیروهای ایرانی بگیرد؛ بار دیگر با استعداد دیگری پاتک را ادامه می‌دهد و وارد منطقه می‌شود. این بار نیروهای دشمن از جدارة داخلی کانال زوجی بهره برده و از سوی پل‌های دوقلو به طرف پل اول و موقعیت گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان پیشروی می‌کنند. این پیشروی بهگونهای است که فاصلة طرفین با هم در امتداد دیوارة کانال زوجی به کمتر از ده متر می‌رسید. نبرد و جنگ به پرتاب نارنجک کشیده شده بود. عراقی‌ها به لودرها و بولدوزرهای منهدمشده، نزدیک پل اول و جادة آسفالته رسیده بودند. تقریباً کار به آخر رسیده بود. فرماندهان ایرانی برای آخرینبار، نیروهای موجود را فراخواندند و اعلام کردند این آخرین حرکت شماست. باید با فریاد اللهاکبر به دشمن یورش ببرید. بچههای گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان با استعانت از خدا، ائمه و شهدای منطقه عزم خود را جزم کردند تا نگذارند منطقه به دست دشمن بیفتد. آنان با هماهنگیِ هم و با فریاد اللهاکبر به دشمن هجوم بردند. باورکردنی نبود. دشمنی که اگر همچنان ادامه می‌داد، شاید تا دقایق یا ساعاتی موفق می‌شد منطقه را تصرف کند؛ با هجوم نیروهای اندک تکبیرگو، عقبنشینی کرد. نیروها مجدد توانستند مواضع خود را که دشمن تصرف کرده بود، به دست آورده و مستقر شوند.

باورکردنی نبود. گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان به فرماندهی شهید حاج محب فارسی و جانشینی برادر احمد اعرابی همراه با تعدادی اندک نیروی باایمان، توانسته بود سه تیپ ریاست جمهوری عراق به فرماندهی عدنان خیرالله را شکست دهد. اینجاست که انسان، ناخودآگاه به یاد آیات قرآنی می‌افتد.

برادر احمد اعرابی از دفع پاتک توسط نیروهای گردان می‌گوید: «تقریباً یک اطمینانی هم حاصل شد که پاتک سنگین عراق شکست خورد. ما که متوجه نشده بودیم که چه کار بزرگی انجام دادیم. خیال میکردیم مثل پاتک‌های قبلی که عراق می‌زد و بچه‌ها مقاومت میکردند؛ یک تعداد شهید و تعدادی زخمی شدند. عظمت کار بچهها را بعد فهمیدیم. درضمن عراقی‌ها چون نیروی عملکنندهاش نتوانست خوب عمل کند، اواخرش اجرای آتش داشت، آتشش هم خیلی سنگین بود؛ ولی برای ما مسجل شد که دیگر نیرویی نیست که بیاید. بعد از این جریانات دفع پاتک دشمن، ما متوجه شدیم که بچه‌های ما چه کار بزرگی انجام دادند. سه تیپ از گارد ریاست جمهوری عراق در منطقة کانال زوجی وارد عمل شده بود. عدنان خیرالله خودش آمده و هدایت نیرو را بهعهده گرفته بود. نوارهای آن زمان را که بعد ما گوش کردیم، صدای عدنان خیرالله را ضبط کرده بودند، به نیروهای خودش حرف بدوبیراه می‌گفت که شما نمی‌توانید این 100 متر را بگیرید (مصاحبه با اعرابی، 1396‌: سی‌دی شمارۀ 31).

با استقرار نیروها و فرارسیدن غروب، دشمن دیگر جرأت پاتک نداشت. حجم آتش کمتر شده و پاتک دفع شده بود. گردان کمکی که از برادران شهر بم بودند، به فرماندهی برادر طوسی از راه رسید و در خط مستقر شدند. اوضاع به آرامش نسبی رسیده بود. شب تعدادی خودرو و نفربر وارد منطقه شد تا ضمن رساندن امکانات پشتیبانی، تعدادی از مجروحان و شهدا را به عقب ببرند. برادر احمد اعرابی از جریانات و اتفاقات پس از پاتک دشمن می‌گوید:

«غروب که کمی منطقه آرام شد، ازلحاظِ اجرای آتش هم کمک رسید. بچه‌ها تقریباً 24 تا 48 ساعت بود، چیزی نخورده بودند. مجروحانی که توانایی داشتند، خودشان را به عقب کشیدند. آنهایی هم که ماندند، بههمراه شهدا با یک نفربر پیامپی که برای بچه‌ها غذا و مهمات آورده بود، به عقب انتقال داده شدند. بعد از آن، آرامشی به ما و بچه‌هایی که آنجا بودیم دست داد؛ به این دلیل که زمین کمی خلوتتر و حالات روحی-روانی ما کمتر شد، چون اینها خیلی تأثیر داشت. استعداد بچه‌هایی که باقی مانده بودند، یک دسته بیشتر نبود. ما شب هم آنجا ماندیم. فردای عصر آن روز بچه‌های گردان برادر طوسی آمدند و ما منطقه را تحویلشان دادیم و برای بازسازی گردان به جنگل (مقرّ لشکر) رفتیم (مصاحبه با اعرابی، 1396‌: سی‌دی شمارۀ 31).

عملیات کربلای 5 از چند محور شروع شده بود. لشکر 41 ثارالله در محور دوم، پس از فتح دژ و پل کانال ماهی عراق، منطقة غرب کانال ماهی و دشتِ بعد از آن را تصرف کرد. لشکر 25 کربلا پس از عبور از پل کانال ماهی بهسمت چپ و نوک کانال ماهی درحال پیشروی بود و درصورت الحاق لشکر 25 کربلا با سایر یگان‌های خودی در نوک کانال ماهی، این منطقه تثبیت می‌شد و درصورت تثبیت این منطقه توسط نیروهای خودی و با توجه به موانع دیگر، دشمن قادر به تصرف این منطقه نبود؛ بنابراین، عراق تمام تلاش خود را برای جلوگیری از الحاق نیروها از این منطقه با نوک کانال ماهی بهکار گرفت و درصورتیکه پاتکهای این منطقه ازجمله پاتک 3 بهمن 1365 و 4 بهمن 1365 محقق می‌شد، نهتنها عراق به هدف اصلی خود که همان عدمالحاق نیروهای خودی بود می‌رسید؛ بلکه با مسدودکردن پل کانال ماهی، تعداد قابلتوجهی از یگانها را که در سمت چپ پل کانال ماهی بودند، متلاشی می‌کرد.

برادر احمد اعرابی از فرماندهان گردانهای استان سیستان و بلوچستان دربارة علت فشار عراق بر این منطقه، صحبت برادر محسن رضایی فرماندة وقت سپاه با فرماندة گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان و بازتاب خبر دفع پاتک شدید عراق توسط نیروهای ایرانی درمقابلِ سه تیپ گارد ریاست جمهوری توسط رادیو بی‌بی‌سی می‌گوید:

«اینجا نقطة حساسی بود. اگر این نقطه گرفته می‌شد، بر دو تا لشکر دیگر ما که آسیبپذیر بودند، ضربات جبرانناپذیر مهلکی وارد می‌شد. عراق می‌آمد این منطقه و دشت کانال زوجی را می‌گرفت‌، تا نوک کانال ماهی پیشمی‌رفت و بر پل کانال ماهی مسلط می‌شد و بچههای 25 کربلا، 10 سیدالشهدا و هر نیروی دیگر ما که در منطقه بود، قیچی می‌شدند؛ به همین دلیل هم نوکِ پاتک را اینجا گذاشته بود. خدا را شکر می‌کنیم که نیروهایی که در این بخش از عملیات بودند، ترسی نداشتند و دلاورانه دفاع میکردند. اگر این نیروها نیز مانند نیروهای قبلی عقبنشینی می‌کردند، شاید فاجعهای برای لشکرهای دیگر به‌وجود می‌آمد که قابلجبران نبود و سرنوشت عملیات تغییر می‌کرد. بعدازظهر یا غروب همان روز، محسن رضایی پشت بی‌سیم آمد و با حاج محب (فارسی) صحبت کرد. همان شب یا شب بعدش بیبیسی از مقاومت بچهها تعریف کرد که گارد ریاست جمهوری عراق را در آنجا زمینگیر کرده‌اند. این مقاومت بچهها بیشتر به یک معجزه شبیه بود تا چیز دیگری» (مصاحبه با اعرابی، 1396 : سی‌دی شمارۀ 31).

برادر پوریانی از فرماندهان دوران هشت سال دفاع مقدس، در نبرد گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان دربرابر گارد ریاست جمهوری عراق در منطقة کانال زوجی، بهعنوان مسئول خط و محور مربوط بوده است. ایشان در باب نبرد جانانة نیروهای استان سیستان و بلوچستان در کانال زوجی در خبرگزاری دفاع مقدس مصاحبه‌ای دارد، باعنوانِ «گردانی که عدنان خیرالله را شکست داد» که در ادامه می‌آید:

«خوب به یاد دارم با شدت گرفتن حجم آتش و افزایش استفاده از گلوله‌های توپ فسفری در بعدازظهر، قرائن و شواهد نشان از حملة گستردة دشمن داشت. التهاب و هیجان در بین بچه‌ها به‌خصوص گردان 409 و 405 باقرالعلوم(ع) که بیشتر آنها بچه‌های زابلی و بلوچ بودند، دیده می‌شد. شرایط خط در کانال زوجی لحظهبهلحظه پرتنشتر و ملتهبتر می‌شد. فرماندة گردان، برادر فارسی، بههمراه بی‌سیمچی خود به سنگرِ من آمدند. او سعی کرد شرایطِ سخت موجود در خط را برای من تشریح کند و خواست که مطالب را به مرکز فرماندهی جنگ انتقال دهم. تلاش کردم به او آرامش داده و وضعیت حساسمان را یادآوری کنم. به او گفتم: «میدانی چرا باید مقاومت کنیم؟ چرا باید برای حفظ موقعیت هر بهایی را بپردازیم؟» بیتردید پاسخ داد: «در این نقطه ما وارد خاک عراق شدیم و بهلحاظ استراتژیک باید موقعیت خود را حفظ کنیم.» به او اطمینان دادم همة مسئولان از اوضاع ما مطلع بوده و به مقاومتِ ما امید بستهاند. برادر فارسی لحظهای بعد برای ملحقشدن به رزمندگان مستقر در خط، سنگر را ترک کرد، درحالیکه این بار مصممتر بود. هوا رو به تاریکی می‌رفت و حجم گلولهها به حد غیرقابلوصفی رسیده بود. در آن هنگام از ذهنم خطور کرد که شاید دشمن در اندیشة حمله در هنگام شب باشد؛ بنابراین، بیدرنگ مواردی برای آمادگی و هوشیاری بچه‌ها متذکر شدم.

شرایط بسیار سخت شده بود. حتی امکان ایاب و ذهاب در خط وجود نداشت. چنانکه در آن شرایط تنها یکی دو دستگاه نفربر می‌آمدند، آذوقه و مهمات می‌آوردند و شهدا و مجروحان را از زیر آتش به عقب منتقل می‌کردند. در امتداد خطی که مستقر بودیم، دو گروهان از گردان‌های تیپ فتح یاسوج تا نزدیکی پل‌های دوقلوی کانال زوجی استقرار داشتند. مسئولیت خط با لشکر ثارالله بود. در عین حال، به بچه‌های یاسوج نیز آمادهباش دادیم. بهخاطر حجم سنگین آتش، تلفات بیش از حد معمول شده بود. آن شب دو خمپارة 60 به سنگر فرماندهی اصابت کرد و تعدادی از بچه‌ها مجروح شدند. شب به سپیده نزدیک شده و لحظهبهلحظه آتش دشمن سنگین‌تر می‌شد. ‌سرانجام قبل از طلوع خورشید، پاتک دشمن آغاز شد.

بهمنظور کسب اطلاعات از پیک‌های خود، برادر شهید یوسفالهی را بهسمت بچه‌های یاسوج و برادر عسکری را بهسمت بچه‌های زابل فرستادم و خود نیز سراسر خط را بازدید کردم و در اثر حجم سنگین آتش و شدتگرفتن تلفات، بچهها مجبور به ترک سنگرها و قطع مقاومت شده بودند. با هر شرایطی بچهها را متمرکز کردیم و موفق شدیم خط را باز پس بگیریم؛ ولی دشمن دستبردار نبود و اراده و تمرکز عجیبی برای بازپسگرفتن منطقه داشت و حملة گسترده‌ای را مجدداً آغاز کرد.

وضعیت استقرار یگانها بهگونهای بود که مستقیم و از سمت چپ و راست زیر دید مستقیم و تیر آن‌ها قرار داشتیم. علیرغم آنکه ازنظرِ اصول نظامی ‌هیچگونه منطقی برای دفاع و مقاومت وجود نداشت؛ اما برای درگیر نگاهداشتن دشمن، بچه‌ها با نیروی ایمان، فراتر از تمامی توجیهات نظامی و اصول دفاعی عمل می‌کردند؛ چراکه حداقل نتیجة مقاومت، فرصتی بود که پیشروی نیروها را در سایر مناطق عملیاتی میسر می‌کرد. تلفات خودی افزایش یافته بود. منطقه با خون پاکترین و شریف‌ترین انسان‌های روی زمین به رنگ قرمز درآمده بود و پیکر آنها در کنار هم و در حاشیة کانال زوجی منظرة عجیبی را به تصویر می‌کشید.

در اثر آتش سنگین و افزایش تلفات، جناح چپ مجدداً به دست دشمن افتاده بود و ما می‌بایست خط را بازپس می‌گرفتیم. هرچند با تجمع بچه‌های یاسوج و تلاش نیروها، موفق شدیم و دشمن را برای بار دیگر به عقب برانیم؛ ولی ضمن بازگشت به محل استقرارمان دشمن امکان نفوذ به پشت خاکریزها را پیدا کرد. حال دیگر فاصلة میان ما 5-6 متر بیشتر نبود، بهگونه‌ای که دیوارة کانال زوجی از سمت خارج در اختیار ما و از سمت داخل در اختیار دشمن بود. در آن اوضاع به سنگرهای بهداری رفتم. علیرغم فداکاری و تلاش بیوقفة بچه‌های بهداری، امکانات بهداری به اتمام رسیده و تلفات درحال افزایش بود و بهعلت اینکه امکان تردد وسایل نقلیه نیز وجود نداشت، نمی‌شد وسایل امدادی را نیز به محل درگیری رسانید.

از بچه‌ها خواستم با چنین اوضاعی تمام تلاششان را انجام دهند و بهسرعت به سنگر بازگشتیم. حاج قاسم پشت بی‌سیم منتظر بود. برای او دقیقاً اوضاع را تشریح کردم. او نیز ضمن تحسین مقاومت بچه‌ها از من خواست که با توجه به اهمیت آن نقطه، مقاومت را ادامه دهیم. همچنین گفت که گردان تحت فرماندهی برادر قوامی ‌از بچه‌های بم بهزودی به شما ملحق خواهد شد. در حین مکالمه، یکی از بچه‌ها وارد سنگر شد، دو دستش روی شکمش بود و بهشدت از ناحیة شکم مجروح شده بود؛ بهطوریکه وقتی دستانش را برداشت همة جراحاتش قابل رؤیت بود. با چفیه‌ام دور شکمش را بستم و با او گفتگو کردم و از او خواستم که توکل داشته باشد و او را بوسیدم،‌ چرا که باید به خط بازمی‌گشتم.

وضعیت خط بههم خورده بود؛ جناح چپ که توسط بچه‌های یاسوج حفاظت می‌شد سقوط کرده و نیروها در امتداد خط عقبنشینی کرده بودند. گردانی که قراربود به ما ملحق شود، بهعلت حجم شدید آتش در داخل معبر مجاور جادة آنتنی به کانال زوجی متوقف شده بودند و تلفات زیادی را نیز متحمل شدند.

شرایط استقرار ما بهگونه‌ای بود که فقط در دیوارة کانال پرورش ماهی معبری بود که بعضاً جابهجایی نیرو آن هم بهصورت محدود صورت می‌گرفت که البتّه در آن شرایط زیر دید آتش مستقیم دشمن قرار گرفته بود؛ بنابراین، امکان رفتوآمد وجود نداشت و ما عملاً در محاصره قرار داشتیم. بخشی از خط نیز سقوط کرده و عراقی‌ها در محل اتصال جادة آنتنی به خاکریز خودی، پشت لودر بولدوزری که مورد اصابت دشمن قرار گرفته بود، کاملاً دیده می‌شدند. به‌سرعت از تعدادی فرماندهان و رزمندگان خواستم خط را رها کنند و بیایند. بچه‌های شجاع و بیادعای زابلی نیز گرد من جمع شدند.

حالِ عجیبی بود. از مقاومت بچه‌ها و همرزمانشان گفتم و از اینکه دشمن روحیه‌اش را باخته و خسته از مقاومت جانانه شما درحال عقبنشینی است. در این هنگام بهشدت تهیج شدند و با فریادهای تکبیر بهسمت دشمن که در فاصلة 10 متری ما بود، حملهور شدند. از معدود صحنه‌های درگیری تنبهتن درمقابل دیدگانم بود. لحظه‌ای به بیبیِ دو عالم، حضرت فاطمه زهرا(س)، متوسل شدیم. سر به سجده نهادم و برخاستم و همراه بچه‌ها به دل دشمن حملهور شدیم و درحالیکه انتظار اصابت گلوله به سر و صورت خود را در هر لحظه داشتیم؛ باورکردنی نبود، شرایط کاملاً دگرگون شد، عراقی‌ها پابهفرار گذاشته بودند و درحالیکه تلفات زیادی داده بودند، وادار به عقبنشینی شدند. در حین این نبرد تنبهتن تعدادی از بچه‌ها ازجمله فرماندة گروهان به نام عباس خمّر به شهادت نائل آمدند.

برادرِ او که احمد نام داشت، بسیار بیتابی می‌کرد. به کمک چندتن از برادران، او را آرام کردیم. هرچند او لحظاتی بعد به صحنه بازگشت و به کمک همرزمانش به پشت لودر و بولدوزر نفوذ کرد و با خلق صحنه‌های بیبدیلی ضمن واردکردن تلفات سنگین به دشمن، در تثبیت موقعیت به‌دستآمده نقش بهسزایی ایفا کرد.

توصیف مقاومت بچهها که حتی برای این مقاومت از پیکر همرزم شهیدشان بهعنوان سنگر استفاده می‌کردند و لحظه‌ای تردید به خود راه نمی‌دادند، واقعاً محال است. در آن اوضاع و احوال، بچهها هنگام تردد بر آن خاک تلاش می‌کردند بر هر جا که نقش قرمزی از خون همرزمانشان است، قدم نگذارند.

پس از پایان دفع پاتک دشمن و تصرف مجدد سنگرها که بهسمت عراقیها افتاده بود، به سنگر فرماندهی آمدم. حاج قاسم پشت بیسیم بود و صدای خسته و بیرمقش خبر از چندین روز بی‌خوابی می‌داد. وضعیت را برایش تشریح کردم. او نیز شادمان از این پیروزی،‌ مقاومت بچه‌ها را ستود و گفت: «ازطرف من دست یکایک بچه‌ها را ببوس» و پس از شوخی با من، بی‌سیم را به برادر شمخانی داد. ایشان نیز رشادتهای رزمندگان را تحسین کرد و پرسید: «میدانی چه کسی را شکست دادید؟» پاسخ دادم: «خیر». گفت: «عدنان خیرالله، یکی از بزرگترین فرماندهان ارتش عراق».

با تاریکشدن هوا گردان تقویتی موفق به خروج از مجاور جادة آنتنی بهطرف کانال زوجی شد و به نیروهای ما پیوستند. فرماندة گردان برادر طوسی را خواستم، ایشان از شرایط بحرانی که به آنها گذشته بود، سخن گفت و اظهار داشت که بهعلت آتش سنگین بیش از 60 نفر از بچه‌ها پیش از رسیدن به محل، شهید و مجروح شدند. من هم تلاش کردم که او را نسبت به وضعیت منطقه و حساسیت و شرایط پیشِرو متوجه کنم. حادثة کانال زوجی سندی بی‌بدیل از شجاعت دلاوران سیستانی است و جایی است که مدرنترین و قویترین ارتش‌های جهان که تحت فرماندهی فرماندهان مجرب و نیز حمایت جهانیان بود، درمقابل نوجوانان دیار پاک زابل و بلوچستان با جثه‌های نحیف و چهره‌های آفتاب سوخته، اما روحی به بزرگی همة ایران زانو می‌زند و به برتری آنان گردن می‌نهد. سلام و درود بر آن دلاوران و شهدای آن حادثة همیشه جاویدان» (خبرگزاری دفاع مقدس).

برادر علی کول (هراتیمقدم) از نیروهای پاسدار استان سیستان و بلوچستان که در هنگام عملیات کربلای 5 بهعنوان اپراتور بی‌سیم در قرارگاه تاکتیکی لشکر 41 ثارالله حضورداشته است، شاهد صحنهای زیبا، از فرماندة دلاورِ گردان 405 باقرالعلوم (ع) بعد از بازگشت از کانال زوجی و مراجعه به سنگر قرارگاه تاکتیکی لشکر 41 ثارالله به‌منظورِ گزارش به حاج قاسم سلیمانی بوده است. او می‌گوید:

«ما داخل سنگر قرارگاه، بی‌سیمچی بودیم که حاج قاسم سلیمانی آمد. او داشت با فرماندة قرارگاه با تلفن صحبت می‌کرد. در حینِ صحبت تلفنی بود که سردار فارسی فرماندة گردانِ 405 به سنگر آمد. سنگر هلالی و بتونی بود. دستانش را به سنگر حایل کرده و سرش را داخل سنگر کرد و حاج قاسم را صدا زد و گفت: «حاج قاسم، با تو کار دارم». حاج قاسم چون تلفن صحبت میکرد گفت: «چندلحظه صبر کن تا بیایم». در این چندلحظه‌ای که حاج قاسم سلیمانی داشت با تلفن صحبت می‌کرد -سهچهارپنج دقیقهای بیشتر طول نکشید- یک لحظه نگاه کردیم دیدیم، سردار فارسی، حاج محب خودمان، یک دست به این طرف دیوارة سنگر، یک دست هم به‌آن طرف، سرش را روی دستش گذاشته و راحت خوابیده است؛ انگار روی پرِ قو خوابیده بود. بعد از اینکه مکالمة حاج قاسم سلیمانی تمام شد. به طرفِ سردار فارسی رفت. یکی از دوستان میخواست ایشان را بلند کند که حاج قاسم گفت: «نه، نه! بگذارید بخوابند 72 ساعت است که نتوانستند بخوابند؛ نهتنها ایشان، بلکه همة فرماندهان گردانهای لشکر 41 ثارالله نیز همین وضعیت را دارند» (مصاحبه با کول، 1395: سی‌دی شمارۀ 20).

گردان 405 باقرالعلوم(ع) استان سیستان و بلوچستان که از تاریخ 28 دی 1365 به منطقة کانال زوجی رفته بود، پس از گذشت 8 روز و دفع شدید‌ترین پاتک‌های دشمن به‌خصوص پاتک تاریخ 4 بهمن 1365 در غروبِ روز بعد و تحویل خط به گردان برادر طوسی، گردان 407 یا 406، با تخلیة شهدا و مجروحان گردان، منطقة بهیادماندنی کانال زوجی را ترک کرد. از این گردان تعداد انگشتشماری، سالم به عقب گردان منتقل شدند و اکثر نیروهای گردان به فیض عظمای شهادت نایل شده و تعدادی نیز مدال پرافتخارِ جانبازی را به گردن خود آویزان کردند.

فرماندة سپاه پاسداران و فرماندة نیروی زمینی وقت بر این حماسه بالیدند و به قاسم سلیمانی با داشتن چنین نیروهایی احسنت گفتند و بر روح شهید میرحسینی که از سرزمین بچه‌های همین گردان بود، فاتحه نثار کردند. بهنظر می‌رسد عدنان خیرالله، وزیر دفاع عراق، که خود فرماندهی پاتک روز 4 بهمن 1365 در کانال زوجی را بهعهده داشت، فکر نمی‌کرد یک گردان بتواند پاتک سه تیپ کادر گاردریاست جمهوری عراق را دفع کند.

انتهای پیام/

ارسال نظر






captcha
ارسال