گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) در تکِ عراق در 4 خرداد 1367
نیروها و کادر گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان از عملیات والفجر 10 به استان برگشته بودند. پخش خبر حملة دشمن به فاو و تصرف این منطقه به دست دشمن در اواخر فروردین سال 1367 باعث عزیمت خیل عظیمی از رزمندگان سراسر میهن اسلامی به مناطق جنگی و جبهههای جنوب شد. رزمندگان استان سیستان و بلوچستان با دریافت خبر و اطلاع از حملة دشمن به فاو و تصرف آن، به بسیج و سپاه مراجعه کردند. کادر گردان با تعداد قابل توجهی از بسیجیان داوطلب و رزمندگان موجود در گردان، با دو فروند هواپیمای 130c- از فرودگاه زاهدان به منطقة جنوب و پایگاه هوایی امیدیه اعزام شدند. تعداد دیگری از رزمندگان و بسیجیان بهدلیلِ نبودن فضای کافی در هواپیما، با اتوبوس عازم مناطق جنگی جنوب شدند. ابراهیم اعتصام از رزمندگانی بود که با اتوبوس به منطقة جنوب رفته بود. ایشان از چگونگی اعزام خود به شهر اهواز و سدِ دز میگوید:
«خبر سقوط فاو اعلام شد. خبر خیلی سنگین و دردناکی بود و همه بهنوعی برافروخته شدند. افراد دلسوز و رزمندگان وقت، برای آگاهی از صحت خبر به سپاه مراجعه میکردند. هیچکس باور نمیکرد فاو سقوط کرده باشد. در تاریخ 30 فروردین 1367 با سه دستگاه اتوبوس از زابل به زاهدان آمدیم. با تعدادی از بچههای زاهدان که در پادگان امام علی(ع) جمع شده بودند، با اتوبوس بهسمتِ خوزستان و شهر اهواز حرکت کردیم. سفر 48 ساعتهای را تا اهواز تجربه کردیم. نیمهشبی به شهر اهواز رسیدیم. همه در لشکر 41 ثارالله پیاده شدیم. فرمانده لشکر، قاسم سلیمانی گفتند: «دوستان، دیگر فاوی وجود ندارد. عزیزانی که میخواهند با ما هماهنگ شوند، به سد دز تشریف ببرند، افرادی هم که آمدند و تأکید دارند به فاو بروند، بهسمتِ خانه و زندگیشان برگردند؛ چون فعلاً دفاعی وجود ندارند». همانجا ما با اتوبوسها مستقیم به سدِ دز رفتیم و حدوداً نزدیک به یک ماه آنجا بودیم و بعد به جنگل، نزدیک اهواز آمدیم...» (مصاحبه با اعتصام، 1395: سیدی شمارة 19).
پس از ورود نیروها به منطقة جنوب و خوزستان، بهدلیلِ اینکه دیگر هیچ اقدامی برای منطقة فاو تأثیرگذار نبود، نیروها به سد دز هدایت شدند. گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) با نیروهای جدید اعزامی از استان سیستان و بلوچستان سازماندهی شد؛ که فرماندۀ این گردان محبعلی فارسی و جانشین گردان محمد پودینه، فرمانده گروهان اول میرحسن میرحسینی و جانشینی حمید حسابیمقدم، فرمانده گروهان دوم علی آقایی و جانشنی علی کارکن و فرمانده گروهان سوم محمود سعیدینسب و جانشینی عباس سرگزی بودند. پس از سازماندهی، نیروها تقریباً یک ماه در سد دز برای آمادگی در عملیات آموزش دیدند. در 27 اردیبهشت 1367 گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) با استعداد سه گروهان، مأموریت پدافندی در منطقة شلمچه در پشت کانال ماهیگیری را بهعهده میگیرد. برای تقریب ذهن خوانندهگان قبل از استقرار لشکر 41 ثارالله در این خط، قریب به چهارده ماه خط در اختیار لشکر 32 انصارالحسین همدان قرار داشت؛ ولی پس از حملة عراق به خطِ فاو و تصرف آن توسط عراق، احتمال حملة دشمن به سایر مناطق ازجمله شلمچه متصوّر بود. برای تقویت خطوط پدافندی ازجمله خط شلمچه تمهیداتی چون جابهجایی یگانها اتخاذ شد. بهدنبال این تمهیدات و جابهجاییها، لشکر 41 ثارالله در اردیبهشت سال 1367 در این منطقه خط پدافندی را تحویل گرفت.
مرتضی حاجباقری بهعنوانِ فرمانده یکی از تیپهای لشکر 41 ثارالله که مأموریت تحویلگرفتن خط شلمچه از لشکر 32 انصارالحسین همدان را بهعهده داشته است، درخصوصِ چگونگی انجام مأموریتش و همچنین وضعیت پدافندی خط و استقرار نیروهای گردان 414 لشکر 41 ثارالله قبل از گردان 409 در خط شلمچه میگوید: «این خطی که سقوط کرد، چهارده ماهی میشد که دست لشکر 32 انصارالحسین همدان بود؛ یعنی از زمان عملیات کربلای 5 در شلمچه تا زمانی که ما این خط را تحویل گرفتیم، حدود چهارده ماه گذشته بود. بعد از سقوط فاو لشکر ثارالله مأموریت داشت خط را تحویل بگیرد. این خط را خودم تحویل گرفتم. اول ما با گردان 414 بچههای جیرفت خط را تحویل گرفتیم و شروع کردیم به سنگرسازی، بلندکردن و دوجدارهکردن خاکریز و دفاعیکردن؛ یعنی در این چهارده ماه واقعاً هیچ کاری انجام نشده بود و هنوز خاکریز ممتد نبود؛ حتی اگر میخواستیم رد بشویم، هیچ امنیتی نداشتیم. همین که کمی سنگرسازی کردیم، گردان 409 را بهجای گردان 414 آوردند. شبها ما خاکریز را تقویت و سنگرسازی میکردیم. جلوی کانال ماهی که خشک شده بود و خیلی هم زمینش سفت بود، با بچههای تخریب و گردان کانال میکندیم، میدان مین کار میگذاشتیم و سنگر کمین درست میکردیم. میدانستیم که دشمن حمله میکند؛ چون فاو سقوط کرده بود و دشمن سرخوش بود. اقدامات ما ادامه داشت تا اینکه دشمن حمله کرد. داخل همین سنگر و کمین تاسوعا، وقتی که گردان 414 را از سنگر کمین میبردم، دو تا نیرو از انصارالحسین آزاد میکردیم و دو تا نیرو از خودمان جای آنها میگذاشتیم. به اندازهای مهمات کم داشتیم که نیروهای لشکر انصارالحسین، آر.پی.جیها را با خودشان به عقب میبردند. میگفتیم: «مهمات را همینجا بگذارید.» میگفتند: «ما اینها را از لشکر خودمان آوردهایم»؛ اینها موشکهایشان را به عقب میبردند و باز ما باید از عقب موشک میآوردیم؛ یعنی تا این اندازه ما در محدودیت بودیم و هماهنگی نداشتیم.
در کمین که میرفتیم، نیروهای انصارالحسین نگران فردی از عراقیها بودند که به او «سرکچل» میگفتند. این نامرد بچهها رو خیلی اذیت کرده بود. وقتی از سنگر کمین بالا رفتم، مرد بیمویی را دیدم که پنجاه متر دورتر نشسته بود. چند دقیقه بعد، یکی از نیروهای گردان 414 جیرفت که همگی نیز درشتهیکل و شجاع بودند، از سنگر بالا رفته، سرکچل را به پایین انداخته و کشته بود. همۀ بچهها از کشتهشدن سرکچل خوشحال بودند و خبرش را به یکدیگر میدادند. آوازۀ این فرد تا همدان هم رفته بود؛ یعنی بچهها در نامههایی که برای خانوادهشان میفرستادند، داستان سرکچل را هم برایشان تعریف میکردند. خلاصه اینکه، ما چندبار این خط را بازسازی کردیم و نیروهای گردان 414 جیرفت هم تا زمانی که نیروهای گردان 409 سیستان و بلوچستان آمدند، با ما بودند» (مصاحبه با حاج باقری، 1396: سیدی شمارة 37).
خط پدافندی شلمچه که در اردیبهشت 1367 تحویل لشکر 41 ثارالله شده است، دقیقاً همان محوری است که لشکر 41 ثارالله در شب 19 دی 1365 در عملیات کربلای 5 حماسه خلق کرد. برادر مرتضی حاجباقری درخصوصِ مشخصات خط میگوید: «خط ما پشت کانال ماهی بود. یک زاویه میگرفت که به آن «کلهگاوی» گفته میشد. از این زاویة کلهگاوی بهسمتِ چپ به مساحت دو کیلومتر در اختیار ما و از زاویة کلهگاوی بهسمتِ راست در اختیار تیپالغدیر بود. دو کمین در این محل وجود داشت؛ یکی تاسوعا و دیگری نینوا. یکی از اینها بهسمتِ خط، افقی میرفت و دیگری از شیار کلهگاوی بهسمتِ جادة خرمشهر عمود میشد. سمت چپمان لشکر 25 کربلا بودند. این وسط هم محور عملیاتی لشکر 41 ثارالله در شب اول عملیات کربلای 5 بود» (مصاحبه با حاج باقری، 1396: سیدی شمارة 37).
لشکر 41 ثارالله که از اردیبهشت 1367 خطِ پدافندی شلمچه را برعهده گرفتهبود، با استقرار گردان 414 جیرفت به تقویت استحکامات در خط و تقویت خط پرداخت. دو هفته از استقرار گردان 414 در خط گذشتهبود. نیروهای مستقر در خط احساس خستگی میکردند؛ باید گردان تعویض میشد. همة گردانهای لشکر ثارالله مستعد و توانمند بودند. فرماندهان لشکر تصمیم گرفتند نیروهای گردان 409 استان سیستان و بلوچستان را به خط اعزام کنند. فرماندهان با توجه به وضعیت حاکم در جبهه و استراتژی تهاجمی عراق تصمیمی مناسب گرفتهبودند. نیروهای استان سیستان و بلوچستان چه آن زمان که گردان مستقلی نداشتند و در سایر گردانها و واحدهای لشکر بودند و چه پساز تشکیل گردانهای استان مانند 405 باقرالعلوم(ع) و 409 حمزه سیدالشهدا(ع) و گردان وحدت دلاوریهای زیادی را از خود به منصۀ ظهور رساندهبودند، بهخصوص در عملیات کربلای 5 در کانال زوجی و در نهر جاسم، در ارتفاعات غرب در عملیات نصر 4 و در ارتفاعات سهتپّان در عملیات والفجر 10. تصمیم فرماندهان بر اعزام گردان 409 به خط شلمچه عملی شد و گردان به منطقه اعزام گشت. مرتضی حاجباقری که در آن ایام فرمانده عملیات لشکر و فرمانده یکی از تیپهای لشکر بود، از وضعیت گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان میگوید:
«بعداز شکلگیری گردانها، بچههای استان سیستان و بلوچستان مظلوم بودند تا اینکه کمکم خود را نشان دادند؛ بهخصوص در شلمچه (تکِ 4 خرداد 1367) که من در آنجا مسئول عملیات لشکر 41 ثارالله و مسئول خط بودم. استان سیستان و بلوچستان در آن زمان گردانی بهنامِ گردان 409 با سه گروهان داشت. فرمانده یکی از گروهانها شهید میرحسن میرحسینی بود که 40 نفر دانشجو را از دانشگاه زاهدان آوردهبود و با تعدادی نیرو یک گروهان شدهبودند و فرماندهی سختترین جای شلمچه را برعهده داشت؛ یعنی یکی از دو کمینی که در خط شلمچه داشتیم، در اختیارش بود و گروهانهای دیگر هم بین دو کمین بودند. دو کمین ما نینوا و تاسوعا نام داشت. شبهای قبلاز تک 4 خرداد 1367 که دنبال کارها میرفتیم، چون سنگرها بتونی و کوچک بود، در هر سنگر حداکثر پنج یا شش نفر جا میشد. شهید میرحسن میرحسینی بهگونهای نیروها را درون سنگرها تقسیم کردهبود که هر سنگر کلاس درس هم بود؛ یعنی هروقت ایشان از کنار سنگرها رد میشد، داخل سنگرها میرفت و ده دقیقه، یک ربع با بچهها صحبت میکرد. کلاس قرآن و زیارت و دعا داشتیم؛ در آن سهشنبه شب هم دعای توسل برقرار بود. میرحسن فقط فرمانده نظامی نبود، بلکه ازلحاظ عقیدتی هم بسیار با نیروها کار میکرد. ایشان تسلط زیادی بر علوم قرآنی همچون ترجمه و تفسیر داشت و در هر سنگری میرفت، دربارۀ قرآن و خدا و موضوعات عقیدتی بحث میکرد» (مصاحبه با حاجباقری، 1396: سیدی شمارۀ 37).
زمانیکه لشکر 41 ثارالله مأموریت حفظ خطِ پدافندی منطقة شلمچه را برعهده گرفت، بهلحاظ اهمیت منطقه و پشتیبانی از خط پدافندی درصورتِ حملۀ دشمن به منطقه، تعدادی از گردانهای لشکر توجیه و بهعنوان گردان و یگان احتیاط نیروهایِ در خط، در خط دوم و عقبههای لشکر مستقر شدند.
مرتضی حاجباقری که در آن زمان فرمانده خط و قرارگاه تاکتیکی لشکر بودهاست در این خصوص میگوید:
«وقتی گردان 409 به خط شلمچه آمد از سقوط فاو یک ماه میگذشت که شلمچه هم سقوط کرد. ما گردان 409 را بهعلت سقوط فاو و احساس خطر از سقوط شلمچه به خط آوردیم تا دو گردان در خط باشند. چهارپنج گردان هم پشتیبانی گذاشتیم. گردانهای 411، 412، 418، 408 و 410 را نیاوردند. بعضی در خط دوم و بعضی در اهواز بودند. اما همگی نسبتبه منطقه توجیه شدهبودند تا اگر حمله شد و نیرویی خواستند، بیایند. گردانهای 408 و 410 پشت کارون بودند» (مصاحبه با حاج باقری، 1396: سیدی شمارۀ 37).
برادر رزمنده و آزاده ابراهیم اعتصام که در آن زمان بیسیمچی گروهان شهید میرحسن میرحسینی بود، از چگونگی اعزام به خط شلمچه و استقرار نیروها در خط میگوید:
«به جنگل نزدیک اهواز آمدیم. حضور گردان در جنگل چند روزی بیشتر طول نکشید که مأموریت حفظ خط پدافندی شلمچه به گردان واگذار شد. گردان 409 به فرماندهی حاج محبعلی فارسی و جانشینی محمد پودینه عازم خط شد. آقای فارسی در ایام اعزام گردان به خط شلمچه در مرخصی بودند و هدایتگردان با محمد پودینه بود. فرمانده گروهان ما شهید میرحسن میرحسینی بود. ما با گردان خط شلمچه نزدیک کانال ماهیگیری آمدیم. در خطی که گردان 409 مستقر شد دو کمین بود: یکی در اختیار گروهان شهید میرحسن میرحسینی معروف به کمین میرحسن و یکی در اختیار گروهان مرحوم علیرضا آقایی بهنامِ کمین یونس یا کمین آقایی. سمت چپ ما لشکر 25 کربلا و سمت راست ما تیپ 18 الغدیر یزد بود. ما هم در رأس زاویه بودیم. ما گروهان اول و هممرز با تیپ 18 الغدیر، با گروهان میرحسن بودیم. بچههای گروهان میرحسن بهجز من و سهچهارپنج نفر دیگر، بقیه دانشجویانی بودند که از دانشگاه سیستان و بلوچستان، بهخصوص از دانشکدة مهندسی اعزام شدهبودند. گروهان سمت چپ ما گروهان مرحوم علیرضا آقایی بود. کمین یونس یا همان کمین آقایی کمین خیلی قویای بود. کل گروهان در کمین و فرعیهایش مستقر بودند؛ اما گروهان ما نبود، ما هم خط و بهحساب خاکریزی داشتیم و هم کمین فرعی داشتیم. نوک کمین ما با کمین عراقیها پانزده متر بیشتر فاصله نداشت و صدای همدیگر را میشنیدیم. بعداز گروهان مرحوم علی آقایی سنگرِ گردان بود و بعداز سنگرِ گردان 409، گردان 422 یا گردان430 قرار داشت و سمت چپ لشکر 41 ثارالله، لشکر 25 کربلا بود» (مصاحبه با اعتصام، 1395: سیدی شمارۀ 19).
فرماندهان و مسئولان گردان 409 حمزة سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان که در 28 اردیبهشت 1367 در خط مستقر شدهبودند، از همان ساعات و روزهای اولیه استقرار، متوجه تحرکات و تحولات وسیع در خط دشمن شدند. این تحرکات بهگونهای بود که نیروهای مستقر در خط نیز از آن آگاه شدند.
ایرج حسنپور، از پیشکسوتان جهاد و شهادت و رزمندگان دوران دفاع مقدس، و از مسئولان گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان، که از هنگام تحویل خط به گردان در خط حضور داشت، دربارۀ چگونگی تحرکات دشمن میگوید:
«از تحرکات دشمن در خط معلوم بود که عراق میخواهد حمله کند؛ یعنی برای حمله نقشه کشیدهبود. در همین وضعیت اضطراری حساسیت موضوع را حس کرده و گردان 409 را در خط مستقر کردند. از رادیو عراق ساعت، تاریخ و منطقة حمله را شنیدیم و بر همه محرز بود که عراق میخواهد با استعداد زیادی از آنجا حملهاش را شروع کند. از مسئولان لشکر آقای متصدی، معاون اطلاعات لشکر در خط بود. آقای سالاری معاون قرارگاه تاکتیکی و مسئول محور هم بود و حمید شفیعی مسئول قرارگاه تاکتیکی شلمچه بود. حمید شفیعی داخل قرارگاه تاکتیکی لشکر 41 ثارالله مستقر بود. این قرارگاه ابتدای منطقة کنار دریاچة ماهیگیری قرار داشت. ازسوی قرارگاه تاکتیکی به گردان اعلام کردهبودند که خط را کنترل کنیم و استعداد، نیروها و تحرکات دشمن را گزارش بدهید که آیا نشانهای از انجام عملیات هست یا نه. براساس گزارشهایی که از ما میگرفتند، بعداز تقریباً سهچهار روز اعلام کردند که چون نیروهای عراق تحرکات زیادی دارند و به میدان مین رفتوآمد میکنند، احتمال تک و حمله وجود دارد. برای همة افراد مستقر در خط نیز مشخص شد. عراقیها شبانه مینها را خنثی و میدان مین را پاکسازی میکردند. تانکهای زیادی از دشمن در منطقه مستقر شدهبودند. این موضوعات را تا روز قبل عملیات یادم هست که ما به قرارگاه تاکتیکی گزارش کردهبودیم» (مصاحبه با حسنپور، 1395: سیدی شمارۀ 18).
از شب اول خرداد، نیروها در خط به حالت آمادهباش قرار گرفتند. در بعدازظهر 3 خرداد 1367 نیروهای گردان 409 استان سیستان و بلوچستان شاهد حضور و بازدید قاسم سلیمانی فرمانده محبوب لشکر 41 ثارالله از خط پدافندیِ در اختیار لشکر شامل گردان 409 استان سیستان و بلوچستان و 422 استان هرمزگان بودند. ایشان ضمن سرکشیِ نزدیک از خط استعداد و تجهیزات موجود در خط را ارزیابی میکرد، همچنین در سخنانی که برای بچههای گردان 409 سیدالشهدا(ع) گفت، از رشادتها و دلاورمردیهای شهید حاج قاسم میرحسینی، جانشین لشکر 41 ثارالله، که در عملیات کربلای پنج شهید شد، یاد کرد و نیروها را با تمام وجود به مقاومت در برابر هرگونه تحریک دشمن فرا خواند. سردار سلیمانی پساز بازدید، ارزیابی خط و ایجاد روحیة نیروهای مستقر در خط بعدازظهر همان روز به قرارگاه تاکتیکی لشکر در منطقة پنجضلعی برگشت.
ابراهیم اعتصام، آزادۀ دلاور و بسیجی گردان 409، از روز بازدید سردار قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله میگوید:
«بعدازظهرِ روز قبلاز تکِ دشمن در 3 خرداد 1367، سردار قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله از تمام خط و حتی از سنگرهای کمین بازدید کرد و در آنجا با ما صحبتی هم کرد که شما بچههای سیستان و بلوچستان وارث راه شهدا هستید؛ بههرحال این خط اگر شکسته شود، امکان دارد دشمن تا خرمشهر پیش بیاید، و از این توصیهها و بحثها کرد. چون ما شاهد تحرکات دشمن در شبهای قبل بودیم، با این صحبتهای قاسم سلیمانی بهنوعی هم یقینی شد که دشمن برنامههایی دارد» (مصاحبه با اعتصام، 1395: سیدی شمارۀ 19).
از چند روز قبل از حضورگردان 409 در خط، دشمن به افزایش استعداد خود اعم از تجهیزات و نیروی انسانی اقدام کرد. از زمان حضور و ورود نیروهای گردان 409 در خطِ پدافندی شلمچه و کانال ماهیگیری تحرکات دشمن بیشتر شدهبود. با حضور فرمانده لشکر در خط و صحبت با فرماندهان و نیروهای مستقر در خط، احتمال تکِ دشمن در ذهن نیروها و سایر افراد به یقین تبدیل شد. با غروب خورشید 3 خرداد 1367 و فرارسیدن شب، ورود تانکها و نفربرهای زرهی و ورود نیروهای پیادۀ جدید دشمن از ساعات اولیة شب و گرد و غبارحاصل از تردد ادوات جنگی که منطقه را پوشانده بود، خبر از تک و حملۀ قریبالوقوع دشمن را تقویت میکرد. با مشاهدة این تحرکات و پیامهای دریافتی از بیسیمها ازسوی قرارگاه تاکتیکی، به نیروهای مستقر در خط همانند دو شب گذشته آمادهباش صددرصد اعلام شد. فرماندهان مستقر در خط به توجیه نیروها اهتمام ورزیدند و تا صبح از خط سرکشی کردند.
ابراهیم اعتصام که پابهپای شهید میرحسن میرحسینی، فرماندة گروهان از خط سرکشی میکرد و اولین اخبار را از بیسیم میشنید، درخصوص آمادهباش نیروها در 3 خرداد 1376 و وضعیت خط در شبِ بعداز آن میگوید:
«ازسه شب قبل آمادهباش صددرصد بودیم. ما که بیسیمچی بودیم، اخبار را داشتیم. ضمن اینکه عراق ازطریق رادیو به زبان فارسی پیام میداد و تهدید میکرد که حمله میکند و منطقة بعدی شلمچه است؛ چون ما در عمق خاک عراق بودیم و صدای رادیو عراق را داشتیم. جلوی خط ما هیچ استحکاماتی، حتی یک سیمخاردار نبود. ما در سنگر کمین بودیم و تحرکات دشمن را میدیدیم؛ اما موانعی که در خط دشمن وجود داشت، بسیار پیچیده بود. با دوربین نگاه میکردیم، انواع و اقسام مینها و سیمخاردارها با شکلهای مختلف، موانعی بود که دشمن ایجاد کردهبودند. ما شب خبرها را میگرفتیم. در شبِ 4 خرداد 1367 خط آرام بود. از گلولههایی که دشمن شبهای قبل شلیک میکرد، در آن شب خبری نبود و کمتر رد و بدل میشد، بهخصوص منورها از طرف دشمن کمتر شلیک میشد؛ اما بیسیم از تردد فوقالعادۀ زرهی و نیروهای پیادة دشمن در پشتِ خط خودش خبر میداد. چون ما در نوک بودیم، گرد و خاک خط دشمن را که از تردد زیادش در منطقه پخش شدهبود، مشاهده میکردیم؛ بهطوریکه غبارش، روی خط ما را گرفتهبود. روز قبل خط آرام بود. با شهید میرحسن میرحسینی و دوستان با دوربین نگاه میکردیم. دقیقاً یادم هست که خط آنچنان آرام بود که عراقی آمده بود در سایۀ سنگرش بالای خاکریز نشسته بود. ضمن اینکه رادیو عراق حمله به شلمچه را مداوم تکرار میکرد» (مصاحبه با اعتصام، 1395: سیدی شمارۀ 19).
رزمندگان گردان 409 حمزة سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان که از غروب 3 خرداد 1367 متوجه حملة قریبالوقوع دشمن شدهبودند، به امور مربوطه مشغول بودند. نگهبانان در سنگرهای انفرادی یا دونفره درحال نگهبانی و راز و نیاز بودند. سایر افراد در خط به کاری مشغول بودند. یکی مشغول نماز، یکی مشغول تلاوت قرآن، یکی مشغول نوشتن وصیتنامه و بیسیمچیها مشغول وارسی وسایل ارتباطی بودند. نیروها قمقمهها را پر آب، فانسخهها وکمربندها را محکم و تجهیزات رزم انفرادی خود را وارسی میکردند و همۀ نیروها آمادۀ رزم میشدند.
در 4 خرداد 1367 نزدیک صبح در زیر نور مهتاب و منورهای شلیکشده از طرفین، معبری با طنابهای سفید، درمقابلِ خط گردان 409 حمزة سیدالشهدا(ع) نگاههای رزمندگان گردان را به خط جلب کرد. معبری را که عراقیها برای عبور خود، از مین پاکسازی و مشخص کردهبودند، بهخوبی مشاهده میشد. با دیدن این صحنه، فرماندهان و نیروهای مستقر در خط اطمینان حاصل کردند که دشمن میخواهد حمله کند. ازسوی قرارگاه تاکتیکی، حملة قطعی دشمن را اعلام کردند و همزمان با طلوع آفتاب بنابه تدبیر فرماندهان مستقر در قرارگاه و فرماندهان مستقر در خط، توپخانة ایران به اجرای آتش سنگین بهمدتِ نیم ساعت در منطقه و خط اقدام کرد. این امر نشان از آمادگی فرماندهان برای رویارویی و نبردی سنگین با دشمن داشت.
مرتضی حاجباقری فرمانده خط که خود شاهد وضعیت خط در زمان احتمال حملۀ دشمن بودهاست، میگوید:
«شب 4 خرداد 1367 ما در خط بودیم. سکوت و آرامش برقرار بود و نه صدای تیری میآید و نه منوری؛ ما احساس ترس و خطر کردیم. پیشاز اذان صبح با حاج قاسم سلیمانی تماس گرفتم و گفتم عراقیها قصد حمله دارند؛ چون صدای بلدوزر و تانک میآید، اما صدای تیری نمیآید. حاج قاسم گفت بگوش باشید. هنوز تاریک بود و اذان نگفته بودند. حاج قاسم با من تماس گرفت و بدخُلق بود. پیام ما را به آقای غلامپور فرمانده قرارگاه کربلا گفتهبود. او هم به لشکر سمت چپ، آقای مرتضی قربانی و تیپ الغدیر، سمت راست شهید آقا بابایی گفتهبود. آنها گفتهبودند جلوی خط ما خبری نیست. با استناد به حرف آنها با ما تماس گرفت و گفت که چشمهایمان را بمالیم و دست و صورتمان را بشوییم، خواب دیدهایم. همانطورکه حاج قاسم پشت بیسیم میگفت بچههای دیگر هم، مکالمه را میشنیدند. ما کم آوردیم دوربین دید در شب برداشتیم و روی خاکریز رفتیم. عراقیها کاملاً به اینطرف خاکریز خودشان آمده و طناب کشیدهبودند و از آن سو هم بلدوزرشان داشت خاکریز را میشکافد و راه باز میکند» (مصاحبه با حاجباقری، 1396: سیدی شمارۀ 37).
با مشاهدة این وضعیت و اطلاعات قبلی، فرمانده خط بهسرعت همراه با شهید اللهدادی[1] خود را بهوسیلۀ موتور به قرارگاه تاکتیکی لشکر و فرمانده لشکر رساند. از مکالمة اولیۀ فرمانده خط با فرمانده لشکر و رصدکردن اوضاع ازسوی فرمانده تا رفتن و رسیدن فرمانده خط به قرارگاه تاکتیکی یک ساعت شد. در این فاصله خطهای مجاور لشکر هم خطر حملۀ عراق را احساس کردند و با رصد وضعیت متوجه شدند عراق تحرکات خود و اقدامات قبلاز تک را در خطهای آنان نیز شروع کردهاست.
صحبت برادر مرتضی حاجباقری دربارۀ رفتن خود از خط به قرارگاه لشکر و سایر اقدامات شنیدنی است:
«شهید اللهدادی آنجا بود. اللهدادی سوار موتور شد. من هم پشت ایشان نشستم. سه کیلومتر راه تا سنگر عقب بود. تا رسیدیم گفتند از قرارگاه به حاج قاسم اعلام کردند که خبرِ یک ساعت پیشِ شما درست است. حاج قاسم ما را بغل کرد و بوسید و گفت آره حاج مرتضی چیزی که دیدی درست است و عراقیها میخواهند حمله کنند. هیچ فرمانده گردانی در خط نبود. حاج قاسم آنها را خواسته بود و همه برای تصمیمگیری در سنگر حاج قاسم نشستیم. تاجاییکه در ذهن من هست، سوغانی فرمانده گردان 430 بندر عباس، حمزهای فرمانده گردان 411، مارانی فرمانده گردان 414، حمید شفیعی فرمانده گردان 408 و محمود امینی فرمانده گردان 410 آنجا بودند. دور هم نشستیم. حاج قاسم گفت همۀ شش گردان به فرماندهی و تحت امر حاج مرتضی هستید» (مصاحبه با حاجباقری، 1396: سیدی شمارۀ 37).
ابراهیم اعتصام از صبح روز عملیات عراق در منطقة شلمچه و معبر دشمن میگوید:
«صبح 4 خرداد 1367، فکر کنم زمانیکه بهاصطلاح فجر اول میگویند و نمایی در افق دیده میشود، شهید میرحسن میرحسینی بیدار و هوشیار بود. -خدا رحمتش کند- به من گفت دقیق نگاه کنم. روبهروی میدان مین دشمن چیزهایی دیده میشد. من نشستم و دقت کردم. طنابهای سفیدی دیده میشد. ایشان گفت که دشمن معبر باز کرده و آنها طنابهای معبر است و حمله قطعی است» (مصاحبه با اعتصام، 1395: سیدی شمارۀ 19).
قاسم حسنزاده از رزمندگان گردان 409 که در زمان تکِ دشمن در سنگر گردان و با سِمتِ پیک گردان در خط حضور داشتهاست، از معبر ایجاد شده ازسوی دشمن میگوید:
«تحرکات شدیدی در خط عراق شروع شدهبود. در شب 4 خرداد 1367 دشمن حتی خاکریزها را باز کرد. همان شب نوارهای سفیدی برای معبرکار گذاشت که قابلِرؤیت بود. این مشاهدات را کمینهای ما گزارش میدادند و ما هم این اتفاقات را به قرارگاه تاکتیکی اعلام میکردیم» (مصاحبه با حسنزاده، 1395: سیدی شمارۀ 24).
رزمندگان گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان با دیدن طنابهای معبر در میدان مین و موانع دشمن، از انجام تکِ دشمن در آن روز مطمئن شدند. با استقرار نگهبانان در سنگرهای نگهبانی، و حفظ هوشیاری، نیروها نوبتی مشغول نماز صبح و زیارت عاشورا شدند. بعضی نیروها نیز صبحانه میخوردند.
سنگر گروهان شهید میرحسن میرحسینی حالوهوای عجیبی داشت. ابراهیم اعتصام و سایر برادرانی که در سنگر گروهان بودند و در کنار فرمانده دلاور گروهان شهید میرحسن میرحسینی حضور داشتند، با درایت شهید و به مصداق آیة «ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ» با آرامش کامل نماز جماعت صبح را به امامت شهید میرحسن میرحسینی اقامه کردند و زیارت عاشورا خواندند و صبحانه خوردند. آنان خود میدانستند که تا لحظاتی دیگر تکِ دشمن با انبوهی از آتش تهیه و سرازیرشدن نیروهای پیاده با پشتیبانی تانکهای زرهی شروع خواهد شد و شاید این دیدار و این نماز جماعت و زیارت عاشورای آخرین روز حیاتشان باشد. افسوس که دشمن بیمهابا حمله را شروع میکند و بهترین عزیزان ما را از ما میگیرد؛ ولی تقدیر و مشیت الهی بر این قرار گرفتهبود که در چنان روزی دشمن به منطقة شلمچه حمله کند و بهترینها را از ما بگیرد.
برادر ابراهیم اعتصام دربارۀ آرامش شهید میرحسن میرحسینی، برگزاری نماز جماعت صبح به امامت ایشان، قرائت زیارت عاشورا و صرف صبحانه قبلاز شروع تکِ عراق میگوید:
«از شجاعت و درایت این مرد بگویم، بعد از مشاهدۀ طناب معبر ضمن تذکر حفظ هوشیاری به نگهبانان، داخل سنگر گروهان رفت و گفت یک زیارت عاشورایی هم بخوانید. زیارت عاشورا قبلاز نماز صبح خوانده شد. اذان گفتند و نمازمان را به جماعت و امامت ایشان خواندیم، حتی شهید میرحسن سفرهای پهن کرد و کره مربایی و صبحانهای هم خورده شد. یعنی کسی که با شهید میرحسن بود انگار که در فضایی آرام قرار داشت؛ یعنی روحیه میگرفت» (مصاحبه با اعتصام، 1395: سیدی شمارۀ 19).
عقربههای ساعت نزدیک 6 صبح 4 خرداد 1367 را نشان میداد. دشمن به یکباره خط مقدم ما را تاجاییکه دیده میشد، زیر آتش سنگین انواع سلاحها قرار داد. آتش دشمن سنگین و بیامان بر روی خط مقدم و خطهای بعدی تا توپخانۀ خودی ریخته میشد. تمرکز آتش بر روی خطِ مقدم، شرایط را برای نیروها سخت کرد.
برادر مرتضی حاجباقری، فرمانده خط، دربارۀ اجرای آتش تهیه دشمن و حرکت خود از قرارگاه تاکتیکی لشکر بهسوی خط پدافندی استقرار گردان 409 استان سیستان میگوید:
«داشتیم در قرارگاه تاکتیکی تقسیم کار میکردیم یکباره خیلی شدید صدای ضدهوایی شنیدم. ساعت هم حدود 6 صبح بود و صبحانه هم نخورده بودیم و از خط آمده بودیم. من پا برهنه از سنگر بیرون دویدم و بالای سنگر رفتم تا وضعیت خط را ببینم. ضدِهوایی نبود. آنقدر گلوله و توپ با هم شلیک میشد که بهنظر میرسید صدای ضدهوایی است. تمام خط اول را میزدند و متر به متر گلوله به زمین میخورد و این حجم آتش به عقب میآمد. حاج قاسم به من گفت که سریع به خط بروم.
میثم سیرفر پیک حاج قاسم بود. سوار موتور شد، من هم پشتش نشستم. آقای حمید شفیعی بند کلاهمان را بست و بند پوتینمان را هم بستیم. آتش شدید بود. به جاده زدیم تا به خط برویم، ولی اصلاً خطی پیدا نبود. فقط خاک و دود بود و بعضی وقتها آمبولانسی با چراغ روشن که مجروح میآورد، رد میشد. کنار جاده هم شهدا و مجروحان و ماشینها و موتورها ریختهبودند. میثم همانطوری که گاز میداد گفت نمیشود جلو رفت. گفتم که به راهش ادامه بدهد. بهتر است در حال جلورفتن کشته شویم تا بایستیم. او جیرفتی بود و شجاع. یکباره با موتور در خاکریز اول بهسمت راست بهطرفِ گردان 409 رفتیم. چون حساسترین قسمت خط (دو کمین نینوا و تاسوعا) دست این گردان بود. سمت چپمان آقای سوغانی با گردان 430 از بچههای بندرعباس بود. گردانهای پشتیبان 411 و 419 در خط دوم و سوم بودند» (مصاحبه با حاجباقری، 1396: سیدی شمارۀ 37).
حاج ایرج حسنپور از مسئولان گردان 409 استان سیستان و بلوچستان که در 4 خرداد 1367 در خط شلمچه حضور داشته و شاهد حملۀ عراق بودهاست، از چگونگی اجرای آتش دشمن قبلاز تک میگوید:
«روزی که عراق اعلام کردهبود، فرارسید. نزد شهید حمید حسابی رفتم. ایشان در نوک و کمین بود. باهم صحبت میکردیم و در این فکر بودیم که آیا عراق حمله میکند یا نه. سر ساعتی که عراق اعلام کردهبود حملۀ عراق شروع شد و آتش تهیه اجرا کرد. این آتش تهیه، از سمت لشکر 25 کربلا و از خط اول تا محل استقرار توپهای 130م.م و بهصورت آتشباری، انجام میشد. عراق مدام گلوله شلیک میکرد و این آتش تهیه، قبلاز شروع عملیات دشمن بود. یعنی پلهبهپله، کاملاً روی خطها گرا بسته بودند و مستقیم تا محل استقرار توپهای 130م.م میزدند. طرف ما آتش تهیه نبود، ابتدا فقط طرف لشکر 25 کربلا بود. من به طرف سنگر فرماندهی گردان دویدم تا به آنجا رسیدم. این آتش تهیه به خط ما رسید و دامن ما را هم گرفت؛ از جناح چپ شروع شد و به سمت راست آمد. راه عراقیها ازطرف لشکر 25 کربلا باز بود؛ ولی طرف گردان ما منطقهای محدود و بسته بود و حالتی مثلثی داشت. من وارد سنگر که شدم، قاسم سلیمانی پشت خط بود و یکسره میگفت بچههای شهید میرحسینی مقاومت کنید، پشت خطِ بیسیم بود و روحیه میداد. فرمانده گروهانها مثل شهید میرحسن میرحسینی و شهید محمود غزنوی با لهجة محلی به بچهها و همدیگر روحیه میدادند» (مصاحبه با حسنپور، 1395: سیدی شمارۀ 18).
ابراهیم اعتصام از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس از آتش تهیه قبلاز حملة عراق به منطقة شلمچه در 4 خرداد 1367 بر روی منطقه و گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان میگوید:
«یکباره آتش تهیه قبلاز تک شروع شد. دوستانی که در عملیاتهای قبلی شرکت کردهبودند و تجربهشان بیشتر از ما بود میگفتند این آتش تهیه با آتشهای قبلی متفاوت است. گلولهباران فوقالعاده سنگین بود» (مصاحبه با اعتصام، 1395: سیدی شمارۀ 19).
آتش تهیه دشمن بر روی منطقه فوقالعاده سنگین بود. ارتباط فرمانده لشکر 41 ثارالله ازطریق بیسیم با گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان برقرار بود و بهطورِمداوم ضمن هدایت به نیروها و فرماندهان روحیه و دلداری میداد. فرمانده لشکر مرتضی حاجباقری را که به قرارگاه تاکتیکی رفته بود، برای تقویت خط سریعاً به خط اعزام کرد. مرتضی حاجباقری در سریعترین زمان ممکن خود را زیر حجم آتش سنگین دشمن، به خط رساند. با تدبیر ایشان و سایر فرماندهانِ مستقر در خط برای جلوگیری از تلفات نیروها، دستور داده شد تا نیروها بیرون از سنگرها پراکندهنباشند و تا زمان مناسب در سنگرها و جانپناهها بمانند.
برادر بسیجی و رزمندۀ دلاور حاج ایرج حسنپور که در هنگام حملۀ عراق در خط شلمچه حضور داشتهاست، میگوید:
«آقای سلیمانی اعلام کرد که حاجباقری طرف ما میآید، ما مقاومت کنیم. متصدی معاونت اطلاعات لشکر در خط بود. ما فکر نمیکردیم حاجباقری خودش را به خط برساند. چون آتش دشمن خیلی سنگین بود. دیدیم حاجباقری آمد و داخل سنگر فرماندهی گردان رفت. گفت که از این لحظه به بعد هیچکدام بیرون نباشیم و به نیروها هم اعلام کنیم که هیچکس حق ندارد بیرون باشد؛ بهجز نگهبانان بقیه داخل سنگر باشند و زمانیکه او دستور بدهد بیرون بیاییم. به فرمانده گروهانها و نیروهای داخل سنگرها اعلام شد؛ همانطور که این نکات را اعلام میکرد، به سردار سلیمانی هم اعلام کرد که من مستقر شدم و ارتباطِ خود حاج قاسم سلیمانی وصل شد. پساز آن مرتضی حاجباقری در خط فرماندهی میکرد» (مصاحبه با حسنپور، 1395: سیدی شمارۀ 18).
پساز مدتی آتش سنگین دشمن بر روی خط خودی فروکش کرد. زمان حملة نیروهای پیادۀ دشمن و شروع عملیات آنها فرارسیدهبود. فرماندهان مستقر در خط که خود از روی خاکریز، زمانِ حملة نیروهای پیادة دشمن را رصد میکردند، مشاهده کردند که نیروهای دشمن خاکریز خود را شکافته و در پناهِ تانکهای زرهی از دو معبر ایجادشده، روبهروی خط گردان 409 استان سیستان و بلوچستان وارد معبر شده و حرکت خود را بهسوی خط و خاکریز ایران آغاز کردهاند.
با فرمانِ فرماندهان مستقر در خط نیروها از داخل سنگرها بیرون آمده و به بالای خاکریز هدایت شدند و در مواضع مربوطه، آرایش گرفته و مستقر شدند. نیروهای خودی مستقرشده بر بالای خاکریز با هجوم نیروهای پیادۀ دشمن که از لابهلای معبرهای بازشدۀ بین دو خط بهسمتِ خط پدافندی ما درحال حرکت بودند، مواجه شدند. دستور تیراندازی بهسوی دشمن صادر شد، نیروها شروع به تیراندازی کردند.
برادر حاج ایرج حسنپور که خود شاهد این صحنه در منطقة شلمچه بودهاست، میگوید:
«بعداز مدتی آتش تهیۀ دشمن در خطِ اول قطع شد. حاجباقری گفت که نیروی پیادۀ عراق وارد شدهاست. از بالای خاکریز دیدیم که دو مسیر باز شدهاست و نیروهای عراقی سرازیر شدهاند و از روبهروی گردان میآیند. عبدالله کریمی تیربار و حبیب لکزایی کلاش برداشتند. عراقیها نزدیک ما، وسط دو خط آمدهبودند. فاصله هم نزدیک بود. تیراندازی شروع شد. نیروهای شهید حمید حسابیمقدم ازطرفِ راست دشمن را میزدند. من یک گروهان دشمن را دیدم که تارومار شدند» (مصاحبه با حسنپور، 1395: سیدی شمارۀ 18).
مرتضی حاجباقری فرمانده محور و خطِ پدافندی شلمچه دربارۀ نقش شهید میرحسن میرحسینی، فرمانده گروهان مالکاشتر گردان 409 و نیروهای گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان، از درگیریِ 4 خرداد 1367 و تکِ دشمن و دفع آن میگوید:
«ما به خط رفتیم و دیدیم که اکثر بچهها مجروح شدهاند و میرحسن میرحسینی خودش یکنفره در ده سنگر دیدهبانی نقش دارد؛ یعنی داخل سنگرها میرفت و یک خشاب بهطرف دشمن خالی میکرد و میدویید سنگر بعدی باز یک خشاب بهسمت دشمن خالی میکرد. یک نفر هم دنباش بود و فقط خشاب به او میداد. او بهتنهایی در چندین سنگر بود؛ اما دشمن گمان میکرد که داخل همۀ این سنگرها نیروست و هنوز سقوط نکردهاست. درحالیکه داشت تیراندازی میکرد و با دشمن میجنگید قرآن میخواند و به نیروها میفهماند که نصرت خداوند با ماست، یاران خدا همراه ما هستند، نگران نباشید. همه در چنین وضعیتی به فکر شهادت و یافتن جانپناهاند که تیر نخورند؛ اما میرحسن از این سنگر به آن سنگر میرفت و این روحیه و حضور میرحسن باعث شد که خطِ لشکر ثارالله سقوط نکرد. در این خط دو کمین وجود داشت، یکی از کمینهای ما عمود بر خط دشمن و یکی هم در امتدادِ خط دشمن بود. از بین دو کمین، دشمن یک پیامپی راه انداخت. بچهها هرچقدر تیر میزدند، پیامپی همچنان جلو میآمد. آنقدر این پیامپی آمد تا روی خاکریز رسید و بچهها با آرپیجی آن را زدند. کسی در این پیامپی نبود و عراقیها پیامپی بدونسرنشین را برای رعب و وحشتِ ما فرستاده بودند. میرحسن روی کمین تاسوعا یعنی کمینی که به کانال ماهی عمود میشد، حضور داشت. تقریباً 500 تا 600 نفر از افراد دشمن پشتِسر پیامپی میآمدند که از بغل کمین بالا بیایند. بچههای گردان 409 با دوشیکا آنها را درو میکردند و حتی یک نفرشان به خط نرسید. همۀ نیروهایمان مجروح و شهید شدهبودند، بهخصوص با اجرای آتش لحظات اول. ولی دهبیست نفری که همراه میرحسن بودند، کاری کردند که خط ثارالله یک لحظه هم سقوط نکرد» (مصاحبه با حاجباقری، 1396سیدی شمارۀ 37).
قاسم حسنزاده از شروع تک عراق و افرادی که در صبح 4 خرداد 1367 در خط شلمچه و در کنار سایر رزمندگان گردان 409 استان سیستان و بلوچستان بودند، میگوید:
«بعداز نماز صبح بچهها آمادگی کامل داشتند چون از دوسه روز قبل اعلام شدهبود که دشمن تحرکاتی دارد انجام میدهد و احتمال اینکه برای بازپسگیری منطقة شلمچه عملیات کند، وجود دارد. در ساعتهای اولیهای که عراق تک را شروع کرد، آتش تهیه ریخت، بعد نیروهایش را بهسوی خط ما حرکت داد. در دو محوری که به سمتِ گردان 409 باز کردهبود، تیراندازی همراه با مقاومت جانانه ازطرف نیروهای گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان باعث شد هرچه دشمن جلو میآمد، مجدد به عقب برمیگشت. آمادگی بچهها نگذاشتند ازطرف آنها خط شکسته شود. درنهایت ازطرف تیپ 18 الغدیر و لشکر 25 کربلا خط شکسته شد و دشمن بچههای گردان 409 استان سیستان و بلوچستان را دور زد» (مصاحبه با حسنزاده، 1395: سیدی شمارۀ 24).
نبرد شجاعانۀ بچههای گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان شروع شد. بعضی برادران مثل مرحوم محمد مشایخی و شهید محمدرضا حضرتزاد، با آرپیجی وسط میدان دلاورانه میجنگیدند. چند تانک دشمن منفجر شد. ستون پیادۀ دشمن که همراه فرمانده خود با جیپِ فرماندهی درحال عبور از معبر بودند، ترسیدند و وسط میدان زمینگیر شدند. آتش نیروهای خودی ادامه یافت و تلفات نیروهای پیادۀ دشمن زیاد شد؛ لحظهای توقف کردند، شاید آتش کم شود. دلاورمردان خطة سیستان و بلوچستان از آتش بر روی دشمن دست برنداشتند. دشمن با دیدن حجم آتش و نبرد شجاعانۀ گردان 409 حمزه سید الشهدا(ع)، پساز تلفات زیاد مجبور به عقبنشینی شد. کشتهشدگان و مجروحان عراق در معبرهای روبهروی گردان 409 افتاده بودند.
برادر آزاده و رزمندۀ هشت سال دفاع مقدس عبدالرضا مزاری دربارۀ شروع آتش تهیه عراق، عملیات دشمن، نبرد دلاورانۀ نیروهای گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) در 4 خرداد 1367 و عقبنشینی دشمن از معابر مقابل گردان و خوشحالی نیروها میگوید:
«صبح 4 خرداد 1367 عراق شروع به اجرای سنگین آتش تهیه کرد؛ روی خط، پشت خط، جلوی خط، خطِ دوم، با توپ، خمپاره، خلاصه زمین و زمان را سیاه کرد. ما نماز صبح را خواندهبودیم؛ اما صبحانه نخوردهبودیم که گفتند قرار است عراق عملیات کند و این آتشِ قبلاز عملیات است. عراق از دو محور، از جلوی گردان 409 آمد؛ ولی از هردوی این محورها مجبور به عقبنشینی شد و نتوانست از آنجا جلوتر بیاید، چون هرچه جلو میآمد، بچهها میزدند. بچهها پشت خاکریز و توی کمین ننشستند و حتی از داخل کمینها بیرون آمدند و در راهروها و دشت رفتند و دفاع کردند. عراقیها نتوانستند از روبهروی ما بیایند و بهناچار از دو طرف ما عقبنشینی کردند و خیلی کار بزرگی بود که ما از ساعت 6 صبح تا ظهر مقاومت کردیم. من فکر میکنم بچهها حداقل سهچهار ساعت جنگیدند و ظهر شد. هوا خیلی گرم بود. در خط با مقابلة شدید نیروهای گردان 409، عراقیها عقبنشینی کردند. بچهها با دیدن عقبنشینی آنها خوشحالی میکردند؛ چون من دائم به کمینها سر میزدم و شادی آنها را میدیدم؛ مثلاً یادم است به بچههایِ کمین سمت چپ که سر زدم، یک گروه دانشجو آنجا بودند، روحیة بسیار خوبی داشتند. البتّه لازم است عرض کنم همانطورکه در کربلای 1 نقش طلبهها در گردان 409 پُررنگ بود، نقش دانشجویان استان سیستان و بلوچستان نیز در گردان و در تکِ 4 خرداد 1367 پُررنگ و تأثیرگذار بود. تعداد زیادی از این بچهها اسیر و شهید شدند» (مصاحبه با مزاری، 1396: سیدی شمارة 36).
ابراهیم اعتصام از شروع حرکت نیروهای دشمن در صبح 4 خرداد 1367 و نبرد دلاورانة نیروهای گردان 409 استان سیستان و بلوچستان و وضعیت خط میگوید:
«صبح عملیات و در همان ساعاتی که اعلام شدهبود، خاکریز دشمن شکافته شد. بعداز اینکه به بچهها گفته شد روی خاکریز بروند، جیپ فرماندهی عراق از خاکریزش بیرون آمد و تانکهای دشمن آمدند. دو ستون پیاده از دو طرف درحال حرکت بودند. خدا مرحوم مشایخی را رحمت کند، ایشان وسط میدان مستقر شدهبود و آرپیجی میزد؛ یعنی از خاکریز هم جلوتر رفتهبود و وسط میدان و بین دو خاکریز ایران و عراق بود. عراقیها آنجا تلفات سنگینی دادند و از جلوی گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) عقبنشینی کردند. جنازههای عراقیها وسط میدان ماند و بقیه هم فرار کردند. شما اگر از تکتک بچههایی که آن روز بودند، سؤال کنید همه خواهند گفت که یک عراقی هم نتوانست به خاکریز گردان 409 استان سیستان و بلوچستان برسد. دشمن از اینجا عقب رفت. با حجم زیاد آتشِ دشمن و گلولهباران منطقه ارتباط بیسیمی و تلفنی ما با مقر گردان قطع شدهبود. میرحسن میرحسینی فرماندة گروهان به من گفت از سنگر گردان خبری بگیرم. حدود 45 دقیقهای از آتش تهیه و تکِ دشمن گذشته بود که ارتباط قطع شد. من سریع از سنگر کمین بیرون آمدم و بهسمتِ سنگر گردان حرکت کردم. در مسیر شهید صالحی را دیدم. موقعیکه به سنگر گردان رسیدم صدای آه و ناله و فریاد زخمیهایی را که آوردهبودند شنیده میشد. آنجا شهید سرگزی را هم دیدم که تیر از سینهاش رد شدهبود. پساز کسب وضعیت از فرماندهان، از سنگر گردان بیرون آمدم که خبرها را برای میرحسن میرحسینی فرمانده گروهان ببرم. دیدم ستونی از سمت 25 کربلا بهصورتِ منظم میآید. لباسهایشان خاکی بود. چند نفر فریاد زدند که عراقیها آمدند. سریع به میرحسن میرحسینی پیام و اخبار و وضعیت را رساندم که همهچیز بههمریخته و عراقیها هم دارند میآیند. البته بعداز عقبنشینی نیروهای دشمن ازمقابلِ خط گردان 409 استان سیستان و بلوچستان و قبلاز ورود دشمن ازسوی خط لشکر 25 کربلا، فضایی آرام ایجاد شدهبود. ما عراقیها را از محور خودمان عقب راندهبودیم؛ ولی عراقیها از طرف لشکر 25 کربلا آمدهبودند. در این موقع شهید آقایی، فرمانده گروهان، بچههای گروهان خود را از کانال و کمین بیرون آوردهبود، چون کمین را در درگیری زدهبودند و سقفش ریختهبود و بچهها هم زیر آوار ماندهبودند و زخمی و شهید شدهبودند» (مصاحبه با اعتصام، 1395: سیدی شمارۀ 19).
دشمن از معبر ایجادشده در خط استقراری گردان 409 استان سیستان و بلوچستان ناامید شد و عقبنشینی کرد. دشمن با توجه به حملة گستردۀ خود در منطقة شلمچه، از سایر محورها مانند لشکر 25 کربلا و تیپ 18 الغدیر، خطهای خودی را تصرف کرده و جناحین گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) سقوط کردهبود. پساز تصرف جناحین ازسوی دشمن و نفوذ و تصرف خاکریزهای عقب، خطِ پدافندیِ در اختیار گردان 409 استان سیستان و بلوچستان و بچههای دلاور این گردان در محاصره قرار گرفتند. برادر مرتضی حاجباقری که خود در خط حضور داشته و شاهد رزم بیامان نیروهای دلاور استان سیستان و بلوچستان با دشمن و دفع حملۀ عراق از این خط بودهاست، دربارۀ نگهداشتن خط بهدست نیروهای گردان، محاصرة نیروهای گردان و مقاومت نیروها تا نزدیکی ظهر میگوید:
«دشمن از طرف گردان 430 و لشکر 25 وارد شد و به ما فشار آورد. این خطِ گردان 409 استان سیستان و بلوچستان و بخشی از خطِ 430 استان هرمزگان که تا یک سهراهی میشد، تا آخر سقوط نکرد. ما تا ظهر آنجا بودیم. دشمن از دو طرفِ ما عقب رفتهبود و ما پرچم دشمن را میدیدیم. با حاج قاسم در تماس بودیم، ولی حاج قاسم میگفت اینجا تنگۀ احد است بمانید و آن را حفظ کنید. ما از دو طرف به شما ملحق میشویم. حدود 6 صبح بود که دشمن شروع کرد. در خطِ اول بچهها تا ساعت 9 مقاومت کردند. یعنی حدود دو ساعت، و تا ساعت 11 هم حضور داشتیم. عراقیها منصرف شدند از طرف ما بیایند، رفتند از دو طرف آمدند. از ساعت 11 به بعد که نزدیک ظهر بود، دشمن به دشت آمد و مجروحان را جمع کرد. اگر کسی هم در سنگرها بود اسیر میکردند» (مصاحبه با حاجباقری، 1396: سیدی شمارۀ 37).
هنوز نیروها در خط گردان 409 استان سیستان و بلوچستان از محاصرة خود اطلاع نداشتند. حاج ایرج حسنپور دربارۀ آرامش خطِ گردان بعد از دفع تکِ دشمن و تصرف جناحین و خاکریزها ازسوی دشمن میگوید:
«وقتی نیروهای عراقی دیدند که توان تصرف خطِ گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) را ندارند، کمی ماندند و بعد مسیر تکِ خود را بهطرف گردان 430 تغییر دادند. یکی از گردانهای لشکر 41 ثارالله رفت. طرف ما آرامشی برقرار شد. ما خاطرجمع شدیم که تکِ دشمن را دفع کردهایم و عراقیها نمیتوانند ازطرف گردان ما پیشروی کنند. جلوِ سنگر فرماندهی گردان آمدیم؛ چون من پیک گردان بودم، حاجباقری پرسید که از پشت خاکریزها اطلاع دارم. ارتفاع خاکریزها خیلی زیاد بود و آن طرفش دیده نمیشد، بنابراین اطلاعی نداشتم. در همین حین که حاجباقری با من صحبت میکرد، دیدم آقای محمدرضا حیدرینسب ازطرف گردان 430 بندرعباس میآید. به ما که رسید گفت عراقیها ازطرف لشکر 25 کربلا خط را شکستهاند و سه تا خاکریز پشتِسر ما، پرچم زدهاند. حاجباقری به من گفت که بروم نگاه کنم که عراقیها پیشروی کردهاند یا نه. من رفتم آن طرف خاکریز، دیدم حرف آقای حیدرینسب صحیح است و سه خاکریز پشتِسر ما، پرچم زدهاند. عراقیها هم از طرف تیپ 18 الغدیر و هم از طرف گردان 25 کربلا آمدهبودند» (مصاحبه با حسنپور، 1395: سیدی شمارۀ 18).
برادر رزمنده عبدالرضا مزاری مسئول تبلیغات گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) در خط شلمچه در 4 خرداد 1367 بودهاست. ایشان دربارۀ محاصرة نیروهای گردان در این روز میگوید:
«ما سرگرم بودیم که برادر جعفری به من گفت از پشتِسر تیر میآید. یکی از بچهها رفت دوربین آورد، دیدیم عراقیها پشتِسر پرچم زدهاند، حتی بدون دوربین هم دیده میشد. عراقیها وقتی از دو طرف خط را شکستهبودند، بهسرعت با نفربرها آمدهبودند و پرچمها را نصب کردهبودند که ما روحیة خودمان را ازدست بدهیم» (مصاحبه با مزاری، 1396: سیدی شمارۀ 36).
از هنگام شروع آتش تهیۀ دشمن بر روی خط و رویارویی رزمندگان گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) چند ساعتی گذشتهبود. تعدادی از عزیزان، شهید و تعدادی مجروح شدند و تعداد اندکی که ماندهبودند، در برابر دشمن استقامت کردند. نیروهای دشمن، جناحین را شکسته و خاکریزهای دوم و سوم پشت خط مقدم را تصرف کردهبودند. با تصرف جناحین و خاکریزهای دوم و سومِ ایران، دربینِ نیروهای باقیمانده نگرانی همراه با دهها سؤال ایجاد شد: چه شدهاست؟ چرا عزیزان رزمنده در جناحین، تک و حملۀ دشمن را دفع نکردند؟ با این همه شهید و مجروح چه میتوان کرد؟» زمانیکه فرماندهان مستقر در خط وضعیت را اینگونه دیدند، دستور رهاکردن خط را صادر کردند و بدین ترتیب، نیروهای باقیماندۀ گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) خط را ترک کردند.
حاج مرتضی حاجباقری فرماندة خط لشکر 41 ثارالله در منطقة شلمچه که خود در تکِ دشمن در 4 خرداد 1367 همراه نیروهای گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان در محاصرة دشمن قرار گرفتهبود، از سختیهای آن روز، اهمیت آموزش نظامی و عقبنشینی خود با تعدادی از نیروهای گردان و درنهایت از اسارت خود میگوید:
«از نزدیکی ظهر به نیروها گفتیم عقب بروند. آنجا فهمیدم که چقدر آموزش نظامی مهم است؛ یعنی از خط اول تا خط دوم همینطور تیر زیر دستوپای ما میآمد. هر قدمی که برمیداشتیم پنج متر بود. شاید کسی باور نکند؛ ترس و تیراندازی و تشنگی و گرسنگی، ما را اینطوری کردهبود. آن لحظه، لحظة مرگ و زندگی بود. ما دوازده نفر بودیم. سه نفر از بچههای گردان برای تیراندازی نشستند. نه نفر رفتیم که شش نفر از بچههای زابل و گردان 409 تیر خوردند. همین که تیر میخوردند میگفتند برادر مرتضی من را ببرید. اصلاً فرصت نمیکردم جواب آنها را بدهم. درحال حرکت میگفتم «میتوانی بیا نمیتوانی ما رفتیم». ما سه نفر تیر نخوردیم. از جناحین به طرف ما تیراندازی میکردند. فاصلۀ خط اول تا دوم، یک کیلومتر بود. خلاصه ما سه نفر به خط دوم رسیدیم. گرسنه و تشنه بودیم. داخل سنگرهای خط دوم دنبال آب میگشتیم. به آقای متصدی (از بچههای اطلاعات) گفتم برویم از فرصت استفاده کنیم. ما سه نفر میخواستیم از خط دوم به خط سوم برویم. آنقدر تیر میآمد که ما نمیتونستیم بدویم، باید خوابیده و سینهخیز میرفتیم. من بهعلت اینکه یک دست داشتم، نمیتوانستم سینهخیز بروم، با یک دست خیلی سخت بود. خلاصه بین من و متصدی بیست متری فاصله افتاد. تیر هم خیلی زیاد میآمد. به متصدی گفتم بایستد و من را هم ببرد. متصدی همانطور که سینهخیز میرفت، به من گفت «میتوانی بیا، نمیتونی من رفتم»، دقیقاً همان حرفی که من به بچههای قبلی گفتهبودم. واقعاً قیامت بود. نزدیکم چاله توپی بود که خودم را در آن انداختم. تا شب خودمان را نگه داشتیم. دم غروب عراقیها آمدند تا دشت را پاکسازی کنند؛ خلاصه رسیدند به ما و ما اسیر شدیم» (مصاحبه با حاجباقری، 1396: سیدی شمارۀ 37).
برادر عبدالرضا مزاری دربارۀ عقبنشینی نیروهای گردان 409 از خط شلمچه در تک 4 خرداد 1367 و دیر تصمیمگرفتن فرماندهان در این خصوص میگوید:
«حاجباقری، فرماندة تیپ که در خط حضور داشت، ابلاغ کرد که عقبنشینی شود. اما بهنظر من عقبنشینی کمی دیر اعلام شد. وقتی اعلام شد که تقریباً حلقة محاصره تنگ شدهبود. واقعاً اگر ما محاصره نمیشدیم و باز هم عراقیها میآمدند با وجود اینکه مهمات ما تمام شدهبود، باز هم میجنگیدیم. من خودم که تبلیغاتچی بودم، وقتی دیدم دیگر کسی نیست، تیربار برداشتم؛ ولی دیگر هیچچیز نداشتیم، هرچه بود بچهها زدهبودند. بهنظرم زمانیکه مهمات به ما نمیرسید، وقتی محورهای دیگر شکستهبود و ما محاصره شدیم، دیگر ماندن شایسته نبود و باید سریع به ما اعلام میکردند که برگردید؛ چون ما در دل دشمن بودیم. وقتیکه عقبنشینی را اعلام کردند، تعدادی از بچهها به عقبنشینی رغبت نداشتند. من خودم شهید سعیدینسب را دیدم و جریانِ عقبنشینی را گفتم. بعد شهید میرحسن میرحسینی را دیدم که ایشان هم عقبنشینی را تأیید کردند و گفتند باید عقبنشینی کنیم. ولی فرماندهانی مثل میرحسینی و سعیدینسب در صحنه ماندند تا با نیروها از منطقه خارج شوند. ما هم که رفتیم بهخاطر جمعکردن نیروها و مجروحان بود. تا بچهها آمدند به خود بجنبند، نیروهای عراق خطِ پشت را محکم کردند. تا نزدیکیهای خط دوم که رسیدیم، مثلاً به فاصلة 100 تا 150 متر، آنها آنقدر مسلط شدهبودند که آتشِ بسیار سنگینی روی سر ما میریختند. درحدی که اگر ما سرمان را بلند میکردیم، میزدند. شهید زروقی، کنار ما بود. ایشان تا سرش را بالا کرد با تیر زدند. خلاصه کار به جایی رسید که آتش سنگین میریختند تا ما را زمینگیر کنند؛ درحالیکه ما هیچ مهماتی هم نداشتیم که دفاع کنیم. من خودم با یک تیربار اسیر شدم درصورتیکه تیربار یک گلوله و فشنگ هم نداشت. حتی خیلیها سلاحها را انداختند، ولی بعضیها هم نه، حیثیت داشتند که سلاحشان را ببرند؛ ولی سلاحی که هیچ گلولهای نداشت. میتوان گفت گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) در تکِ شلمچه در 4 خرداد 1367 صددرصد منهدم شد و ما در هیچ عملیاتی اینقدر آسیب ندیده بودیم؛ چون منطقة شلمچه در جای حساسی بود. هیچ گردان و لشکری اینهمه آسیب ندیده بود. ما قربانی شدیم چون وسط میدان بودیم و آنقدر ماندیم که فرماندهی یقین کرد که این خط سقوط میکند» (مصاحبه با مزاری، 1396: سیدی شمارۀ 36).
برادر ابراهیم اعتصام از چگونگی عقبنشینی نیروهای باقیماندة گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان که در محاصره قرار گرفته بودند میگوید: «من فریاد زدم که عراقیها رسیدند. میرحسن میرحسینی، فرمانده گروهان، دستور عقبنشینی داد. تمام ارتباطات قطع شده بود. تعداد کمی باقیمانده بودیم، آنهم جمعی که با میرحسن میرحسینی بودیم؛ ازجمله سعیدی و حمید حسابیمقدم. تمام خاکریزها بهدستِ عراقیها افتاده بود. وقتی که ما شروع به عقبنشینی کردیم، عراقیها تقریباً روی همة خاکریزهای پشت سر ما پرچم زده و آنها را تصرف کرده بودند. ترکش به حنجرة حمید حسابیمقدم اصابت کرده بود، میرحسن چفیهاش رو باز کرد و دور گردن او بست. زخم بدی بود؛ به حدی که حتی وقتی نفس میکشید، ریهاش بالا میآمد. با دیدن این صحنه، بعضی از بچهها زمینگیر شدند. حجم آتش زیاد بود. گلولهها از دو طرف شلیک میشد. از طرف ما، برای اینکه مانع پیشروی دشمن شویم و از طرف دشمن، تا منطقه پاکسازی شود» (مصاحبه با اعتصام، 1395: سیدی شمارۀ 19)
ایرج حسنپور از رزمندگان گردان 409 استان سیستان و بلوچستان، از محاصرة گردان 409 و نیروهای در خط و عقبنشینی تعدادی از آنها میگوید: «من رفته بودم پشت خاکریز دومی تا ببینم وضعیت پشت خط چگونه است. دیدم دشمن بر روی خاکریز دوم و سوم ما خاکریز زده؛ بهگونهایکه بین ما و حاجباقری فاصله افتاد. در این محدوده سنگری بود، ما چندنفر با هم بودیم؛ سید داوود احمدی، حبیب لکزایی و عبدالحمید کرد متصدی معاون اطلاعات لشکر. تقریباً بیست نفری بودیم، پس از مشورت به این نتیجه رسیدیم که نمیشود کاری کرد و هرکس میتواند خودش برود. بچهها وسط و در محاصرة عراقیها بودند. عراقیها که سعی میکردند اسیر بگیرند، بهطرفِ نیروها تیر نمیزدند. شیرازة گردان از هم پاشیده شده بود و مجبور به عقبنشینی شدیم. از گردان 409 استان سیستان و بلوچستان 13 نفر برگشته بودند» (مصاحبه با حسنپور، 1395: سیدی شمارۀ 18).
همة نیروهای گردان از وضعیت خط پدافندی، شکستهشدن خط در جناحین توسط دشمن و محاصرة نیروهای گردان مطلع هستند. فرماندهان به نیروها دستور رهاکردن خط پدافندی و عقبنشینی را صادر کردند؛ ولی عبور از بین این همه نیرو، تانکها و نفربرهای دشمن کار را برای نیروهای گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سخت کرده است. افراد باقیمانده درصدد هستند به هر ترتیب در زیر گلولهباران سنگین منطقه که از هر دو طرف ریخته میشود، خود را از محاصرة دشمن نجات دهند تا با اسارت تسلیم دشمن نشوند؛ اما تقدیر و سرنوشت جنگ در طول تاریخ چنین بوده که تعدادی کشته، تعدادی مجروح و تعدادی هم اسیر دشمن شوند. ابراهیم اعتصام از لحظة عقبنشینی نیروها و اسارت تعدادی از نیروهای گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان میگوید:
«از خط اول بهسمتِ خاکریزهای دوم و سوم حرکت کردیم. نیروهایی که درحال عقبنشینی بودند در میان آتش دشمن قرار گرفتند؛ بههمیندلیل بیشترین تلفات را در اینجا داشتیم. آمدیم تاجاییکه به یک خاکریز رسیدیم. روی این خاکریز اثری از پرچم عراق نبود. تصوّر ما این بود که عراقیها هنوز اینجا نرسیدند. 7 یا 8 نفری با هم بودیم. میرحسن میرحسینی جلو بود و من شاید با فاصلة 4-5 متری از میرحسن و بقیة بچهها متفرق شدند. فقط یک اسلحه و نارنجک و این چیزها همراهم بود، در دشت شلمچه، خردادماه با هوایی گرم. ساعت 10:30-11 شده و آفتاب خیلی شدید بود و آتش دشمن هم خیلی زیاد شده بود. میرحسن بالای خاکریز رفت و پایین آمد، به محضی که من بالای خاکریز اومدم، متوجه شده آن طرف، تانکها، نفربرها و نیروهای عراقی مستقر هستند، بیلچهها دستشون و در حال کندن سنگر بودند و سلاحها و تیربارهاشون را کنار گذاشته بودند، از اونجا بین ما و شهید میرحسن فاصله افتاد. ما دیگه زمینگیر شدیم. حدوداً ساعت 11-11:30 بود که گردان از هم پاشید و تمام خاکریزها و سنگرها دست دشمن افتاده بود. ما هم در این دشت توی چاله چولههای خمپارة بچهها زمینگیر شدیم. دشمن از اون ساعت شروع به شکار کردن بچهها کرد البتّه امیدی هم بود که شاید از عقب بچهها بیایند و حمله کنند و خط رو بشکنند. تا ساعتهای 3-4 بعد از ظهر ما در چالههای ایجاد شده توسط انفجار بودیم، دیگه آبی نمونده بود. هیچ سلاح و مهماتی هم نبود، بچهها توی همین دشت متوقف بودند، بعد از زمینگیر شدن، تلفات زیادی به بچهها وارد شد. من توی یک چاله بودم، آقای حیدرینسب توی یک چالة دیگر، مرحوم آقایی توی یک چاله، مرحوم مشایخی توی یک چاله، ولی همدیگر را صدا میزدیم کیه، کی هستی، کی مونده، کجایید. از فرماندهان در جمع ما علی آقایی[فرمانده یکی از گروهانها] بود. ما از آقای علیرضا حیدرینسب میپرسیدیم تکلیف چیه، در نهایت آقای حیدرینسب گفت هر چی فرمانده دستور بده، حجم آتش هم کم شده بود، عراقیها هم دیگه سرازیر شدند، فکر کنم ساعت 4:30 - 4 اسیر شدیم. اولین برخورد هم این بود که دستها را با سیم تلفن از پشت میبستند و یک بازدید کامل بدنی انجام میدادند و هر چی همراه رزمنده بود از ساعت و بقیه چیزها میگرفتند. بعد ما را بلند کردند و به سمت همان خط اول، که صبح مستقر بودیم، حرکت دادند، پشت خاکریز که رفتیم حدود شصت، هفتاد نفر اسیر دیگه هم آورده بودند که خیلی از بچههای خودمون هم اونجا بودند. (مصاحبه با اعتصام، 1395: سیدی شمارۀ 19).
سرنوشت نیروهای اعزامی از سیستان و بلوچستان در پایان فروردین 1367 که به مناسبت تصرف فاو توسط نیروهای عراقی به جبهه اعزام شده بودند، پس از سازماندهی در گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان و اعزام آنان در 28 اردیبهشت 1367 به خط شلمچه، منجر شد تا در تکِ دشمن که در 4 خرداد 1367صورت گرفت، قهرمانانه جنگیدند. برخی مردانه و حسینوار جانباز و شهید شدند و بعضی هم مانند اهل بیت(ع) طعم اسارت را چشیدند. مجروحانی که به موقع به بیمارستانها منتقل شده بودند، درمان شدند. نیروهایی که به اسارت دشمن درآمده بودند در سال 1369 از بند اسارت آزاد شدند و پیکر شهدا که در دست دشمن بود، پس از سالها، کشف، شناسایی شده و خیلی باشکوه تشییع و دفن شدند تا چون ستارگان که همچنان در آسمان میدرخشند، آنان نیز تا همیشه در زمین جاوید باشند و بدرخشند و مهمتر اینکه این نبرد گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان، در تاریخ بهعنوان نماد شهامت و ایثار ثبت و ماندگار خواهد شد.
اسامی تعدادی از نیروهای گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) در تکِ عراق در 4 خرداد 1367
شهید غلامحسن میرحسینی
|
شهید حمید حسابیمقدم
|
شهید محمود سعیدینسب (غزنوی)
|
شهید بهمن صاحبزاده
|
شهید رضا امینی
|
شهید عبدالحمید سرگزی
|
شهید حسینعلی ثانیحیدری
|
شهید غلامرضا تیرافکن
|
شهید صفری
|
شهید علیرضا حضرتزاد
|
شهید رفیعی
|
محمدرضا حضرتزاد
|
محمدعلی خاشی
|
علی نشاطی
|
محمود خاشی
|
کریم شیخ
|
علیرضا آقایی
|
باقر مقامی
|
محمود جعفری
|
عبدالرضا مزاری
|
جمشید صیادی
|
حمید نقوی
|
شفیعی
|
عبدالله کریمی
|
زابلیزاده
|
عباسعلی راشکی
|
محمود اکبریان
|
محمدرضا خمّر
|
حمیدرضا حیدرینسب
|
حسن اصغرینژاد
|
علیرضا حیدرینسب
|
ایرج حسنپور
|
محمد پودینه
|
حبیب لکزایی
|
سید داود احمدی
|
سید حمزه احمدی
|
عبدالحمید کرد
|
مهدی قربانی
|
قاسم حسنزاده
|
عباس سرگزی
|
محمدرضا حیدرینسب
|
ابراهیم اعتصام
|
برات پهلوان
|
اکبر ضیایی
|
عبدالحسین قاسمی
|
علیرضا نخعی
|
عباس سرگزی
|
علیاکبر کندری
|
برات مظلوم
|
محمد دهباشی
|
مهندس شفیعی
|
محمد مشایخی
|
علی جلالزایی
|
رحمدل اعتمادیان
|
محمد آذر
|
یوسف نیکخواه
(دانشجوی مهندسی از تبریز)
|
علیاکبر میر
|
عباس شیرانی
|
علی سراجی
|
حسن عباسی
|
علیرضا زینلی
|
سلطانعلی احمدی
|
مسعود کمالیشهری
|
شهید صالحی
|
رده صف فرماندهان سپاه و بسیج اعزامی از استان سیستان و بلوچستان در هشت سال دفاع مقدس (تکِ اول شلمچه، 4 خرداد 1367)
ردیف
|
نام و نام خانوادگی
|
مسئولیت
|
یگان خدمتی
|
لشکر
|
تیپ
|
گردان
|
گروهان
|
دسته
|
1
|
محمد پودینه
|
جانشین گردان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 409
|
|
|
2
|
حبیب لکزایی
|
معاون گردان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 409
|
|
|
3
|
محمدرضا حیدرینسب
|
معاون گردان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 409
|
|
|
4
|
علیرضا آقایی
|
فرمانده گروهان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 409
|
|
|
5
|
شهید محمود غزنوی (سعیدینسب)
|
فرمانده گروهان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 409
|
|
|
6
|
شهید غلامحسن میرحسینی
|
فرمانده گروهان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 409
|
|
|
7
|
حمیدرضا حسابیمقدم
|
جانشین گروهان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 409
|
|
|
8
|
عباس سرگزی
|
جانشین گروهان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 409
|
|
|
۹
|
حمیدرضا حیدرینسب
|
معاون گروهان
|
41 ثارالله
|
|
|
|
|
10
|
علی کارکن
|
جانشین گروهان
|
41 ثارالله
|
|
|
|
|
11
|
غلامرضا تیرافکن
|
فرمانده دسته
|
41 ثارالله
|
|
|
|
|
12
|
عبدالمجید کرد
|
فرمانده دسته
|
41 ثارالله
|
|
|
|
|
13
|
محمد امامیفر
|
فرمانده دسته
|
41 ثارالله
|
|
|
|
|
14
|
احمد صفتگل
|
فرمانده دسته
|
41 ثارالله
|
|
|
|
|
15
|
محمد مشایخی
|
فرمانده دسته
|
41 ثارالله
|
|
|
|
|
16
|
باقر مقامی
|
فرمانده دسته
|
41 ثارالله
|
|
|
|
|
17
|
عبدالرضا مزاری
|
تبلیغات گردان
|
41 ثارالله
|
|
|
|
|
18
|
حسین حیدریثانی
|
مخابرات گردان
|
41 ثارالله
|
|
|
|
|
19
|
حیدر دلارامی
|
مسئول مخابرات گردان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 409
|
|
|
رده صف فرماندهان سپاه و بسیج اعزامی از استان سیستان و بلوچستان در هشت سال دفاع مقدس (تکِ اول شلمچه، 4 خرداد 1367)
ردیف
|
نام و نام خانوادگی
|
مسئولیت
|
یگان خدمتی
|
لشکر
|
تیپ
|
گردان
|
گروهان
|
دسته
|
1
|
سید محسن میربهرسی
|
فرمانده گردان
|
41 ثارالله
|
ادوات
|
گردان 423 ادوات سبک الحدید
|
|
|
2
|
علی کیخا
|
جانشین گردان
|
41 ثارالله
|
ادوات
|
گردان 423 ادوات سبک الحدید
|
|
|
3
|
حسین صحرانورد
|
فرمانده گروهان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 410
|
|
|
4
|
عباس نجاری
|
جانشین گروهان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 410
|
|
|
5
|
سیروس پیروزی
|
مسئول مخابرات گردان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 410
|
|
|
رده ستادی مسئولان سپاه و بسیج اعزامی از استان سیستان و بلوچستان در هشت سال دفاع مقدس (تکِ اول شلمچه، 4 خرداد 1367)
ردیف
|
نام و نام خانوادگی
|
مسئولیت
|
یگان خدمتی
|
لشکر
|
تیپ
|
گردان
|
گروهان
|
دسته
|
1
|
عبدالصمد میرشهرکی*
|
مسئول واحد نیروی انسانی لشکر
|
41 ثارالله
|
|
|
|
|
2
|
عبدالرضا مزاری
|
مسئول تبلیغات گردان
|
41 ثارالله
|
|
گردان 409
|
|
|
* عبدالصمد میرشهرکی علاوهبر مسئولیتهای جانشین و مسئول واحد نیروی انسانی لشکر 41 ثارالله، متناسب با شرایط ستاد لشکر 41 در مقاطع کوتاهی نیز بهعنوان معاون ستاد لشکر، امورات را پیگیری میکردند.
انتهای پیام/