فائزون|شهید محمد حسن جهانزاده

شهید محمد حسن جهانزاده

فائزون شهید محمد حسن جهانزاده رامعرفی می کند این شهید والامقام در بخشی از وصیت نامه اش عنوان کرده است:هرگز نگذارید و [نخواهید] که اقتدار مملکت تان به دست چپاول گران و استعمارگران بیفتد.

نام:محمد حسن

نام خانوادگی:جهانزاده

نام پدر:محمدعلی

محل تولد:زاهدان

تاریخ تولد:۱۳۵۱/۷/۳۰

تاریخ شهادت:۱۳۶۷/۳/۴

محل شهادت:شلمچه

تحصیلات:ابتدایی

کدخبر : 3081 | تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۲/۱۱|۲۰:۰۹

به گزارش فائزون در وصیت نامه شهید  محمد حسن جهانزاده عبارت های کلیدی وجود دارد که در ذیل آمده است

من شهادت را بهترین راه رسیدن به معبود میدانم.

 نگذارید که هیچ منافق و ضد انقلابی خدشه اي به نظام مقدس ما وارد کنند.

 نگذارید حتی قطرهاي از خون یک شهید پایمال شود. انشاءاالله که چنین شود.

از همه شما میخواهم که مراقب منافقین کوردل باشید.

 از شما میخواهم [که] مراسم شهادتم را خیلی معمولی و به دور از هر تجملی انجام دهید.

همیشه به یاد فقرا و ضعفا باشید.

 تا آنجا که میتوانید در حق این مردم محروم کوتاهی نکنید.

 جبهه مال مردان خوبست.

 هر کس لیاقت به جبهه رفتن و شهادت در راه حق را ندارد

 هرگز نگذارید و [نخواهید] که اقتدار مملکت تان به دست چپاول گران و استعمارگران بیفتد.

 از شما میخواهم که زینب وار غمخوار برادران خود باشید.

 خواهرم در همه حال با حفظ حجاب و شئونات اسلامی در پیش برد این انقلاب سهیم باشید.

 با آرزوي سربلندي و افتخار امت بسیار براي مملکتم.

امیدوارم که هرگز نخواهید خون شهیدي پایمال و هدر شود.

 

                                                                                                           بسم االله الرحمن الرحیم

 به نام تنها حامی رزمندگان اسلام در تمامی جبهه هاي حق علیه باطل به نام  االله پاسدار حرمت خون شهیدان این جنگ ناخواسـته و تحمیلـی و بـا سـلام و درود فراوان به امام عزیزمان و قوت [قلب] این جان برکفان ابـراهیم زمـان امـام خمینـی و سلام و درود به پدران و مادران داغ دیده شهدا و مفقودین و [اسـرا] و جانبـازان عزیـز کـه واقعاً باعث سربلندي ایران عزیز ما هستند. در این صبحگاهان زیبا در خلوت ملکوتی این سنگر خاکی دلم هواي دیار نموده است. آري دیاري که [شهیدان] نتها راه رفتن به آن مکان را یاد دارند و هر عاشقی نمیتواند بدون قبول شدن در آزمون هایش به آن دیار پا نهد [من] خود فکر میکنم که آیا من نیـز روزي از این آزمون با سربلندي گذر خواهم کرد و به آنجا خواهم رسـید کـه لیاقـت نـام عاشـق [را داشته] باشم که بر روي پیشانی بند خود حک شده ببینم؟ در این سحرگاهان زیبا که صـداي بر و بچه ها و همهمه آنها براي پاسداري فریضه الهی بـا شـور و شـوق وصـف نـشدنی در تکاپو هستند، بسیار صحنه روحانی ایجاد شده است. [من] در اینجا به فرداي نامعلوم این پاره هاي جگر امام می اندیشم. راستش را بخواهیـد فرداي ما معلوم شده است زیرا [...] امروز صبح که من براي شـما خـانواده عزیـزم و تمـام کسانی که این ورقه هاي سیاه شده را میخوانید، به عملیات خـواهیم رفـت و مـن در ایـن فرصت کوتاه به دست آمده چند سطري را می نگارم. باشد که یادگاري بماند از من در ایـن گنبد [...] ابتدا از پدرم، استاد بزرگوارم، محرم رازم شروع میکنم و البته ایـن را بگـویم کـه من کوچکتر از آنم که بخواهم شما را نصیحت [کنم] ولی در بعضی از مواقع از ایـنگونـه موارد پیش می آید. میخواستم بگویم که اگر سعادت دیدار معبود نصیبم شد و بـه شـهادت رسیدم که من شهادت را بهترین راه رسیدن به معبود میدانم. مـیخـواهم کـه اولاً خودتـان صبور باشید خصوصاً مادرم را که بهتر از جان دوستش دارم را دلداري دهید و نگذارید غم و غصه  به دل راه دهند  و از شما خواهش میکنم که هیچگاه نگذاریـد کـه هـیچ منـافق و ضد انقلابی خدشه اي به نظام مقدس ما وارد کننـد و بـاري دیگـر از شـما مـیخـواهم کـه نگذارید حتی قطرهاي از خون یک شهید پایمال شود. انشاءاالله که چنین شود. مادرم: مادر عزیز و بهتر از جانم امیدوارم که هیچگاه غـم بـه دل راه ندهیـد و در همـه حال به یاد خداوند و ذکر در راه او باشید و از [این] انقلاب که سرمایه اصلی آن فدا شـدن خون صدها هزار نوجوان و پیر و جوان و زن و مرد این مملکت بوده [محـا]فظـت کنیـد و هرگز نگذارید که خلأیی در آن و نظامش به وجود آید، زیرا که در مقابل پـدران و مـادران  دیگر شهدا مسئولید. از همه شما میخواهم که مراقـب منـافقین کـوردل باشـید و خـدایی  ناکرده در زمان شهادتم ناشکري نکنید و گریه ننماییـد. از شـما مـیخـواهم [کـه] مراسـم شهادتم را خیلی معمولی و به دور از هر تجملی انجام دهید و همیشه به یاد فقـرا و ضـعفا باشید و تا آنجا که میتوانید در حق این مردم محروم کوتاهی نکنید. [برا]درانم: اولش باید بگویم که چه بسیار شبهـا کـه در کنـار دیگـر بـرادران دینـی ام همیشه به یاد شما نوردیدگانم بوده ام و چه شبها کـه از خـاطرات [...] بـودن بـراي ایـن برادرانم تعریف میکنم راستی که چه روزها و شبهاي به یاد ماندنی از شـما بـرادرانم بـه یاد دارم که هر کدام کتابی مصفا شود. از همه این مسائل که بگذریم، از شما میخواهم کـه در تمامی مراحل زندگی همدم و مونس پدر و مادر باشید و همیشه و در همه [حال حامی] و پشتیبان یکدیگر و در غم و شادي یکدیگر شریک باشید. راسـتی مـیخواسـتم بـه حـاج  ابوالفضل بگویم که امروز و در این حال مفهوم حرفشان را که روز اعزام به من گفتنـد را فهمیده ام حالا فهمیده ام. که واقعاً اینکه جبهه مال مردان خداست [در حالیکـه] در ایـنجـا مردانی را دیده ام و فداکاريهایی را احساس میکردم که هرگز خود را با آنها که این چنـین از جان گذشتنهایی میکنند [نمی]توانم مقایسه کـنم و حتـی خـود را لایـق توصـیف ایـن ایثارها و از خودگذشتنها نمیدانم. حال فهمیده ام که هـر کـس لیاقـت بـه جبهـه رفـتن و شهادت در راه حق را ندارند. نمیدانم آیا من این لیاقت را پیـدا خـواهم کـرد یـا نـه؟ آیـا خداوند مرا لایق آن [میداند] که گوشه اي از این دشت پر از ایثار و فـداکاري را بگیـرم یـا نه؟ به هرحال اگر چنین سعادتی نصیب شد [که] از شـما مـیخـواهم هرگـز نگذاریـد کـه  اسلحه ام بر زمین بیفتد و خاك روي آن را بپوشاند. از شما بـرادرانم تمنـا دارم کـه هرگـز نگذارید و [نخواهید] که اقتدار مملکتتان به دسـت چپـاولگران و اسـتعمارگران بیفتـد و در همه حال مراقب منافقین باشید زیرا که این [منافقان] کوردل چاپلوسـان و دسـت نـشاندگان آمریکا هستند. [خوا]هرانم: امیدهاي دلم، امیدوارم که حالتان خوب باشـد و همیـشه بـا حجـاب خـود مشت محکمی به دهان دشمنان این [آب] و خاك اسلامی بزنید و از شـما مـیخـواهم کـه زینب وار غمخوار برادران خود باشید و در همه حال چادر همت به کمر [بسته] و در پشت جبهه با درس خواندن و با حفظ حجاب خود برادران خود را یاري کنید همانگونه کـه بـه قول شهدا گفته اند: خواهرم حجاب تو کوبنده تر از خون من است. از شـما مـیخـواهم کـه همیشه و در همه حال با حفظ حجاب و شئونات اسـلامی در پیـشبرد ایـن انقـلاب سـهیم باشید و تا آنجا که میتوانید این کشور را به خودکفایی برسانید. در همین حال که دارم این وصیتنامـه را مـینویـسم توصـیه ام بـه تمـامی هـم سـن و سالهایم این است که نگذارید هرگز دیگران بر شما حکمرانی کنند و همیشه در سنگر علـم و دانش جلوتر از دیگر رقیبان خود باشید انشاءاالله. حال با اشک دیده از خداوند میخواهم که در این عملیات راه دیار عاشـقان را بـه مـن نیز یاد بدهد، گرچه من کوچکتر [شاید] لایق این چنـین مرحمتـی نباشـم، ولـی بـا دلـی شکسته و چشمی پر اشک از او تقاضاي این چنین لطفی را میکنم [باشـد] کـه او پـذیراي من باشد. زیرا من شنیده ام که هرکس از ته  دل گریه کند و واقعاً دلش شکـسته باشـد، هـر خواستهاي از معبود خود کند، خداوند روي او را زمین نمی اندازد و هرچند هم که بنـده اش روسیاه و گناهکار باشد. در پایان براي تک تک پدران و مادران شـهدا صـبر جمیـل  و سـلامتی کامـل از درگـاه خداوندي می نمایم و از پدر و مادر و از برادران [و] خواهرانم حلالیت میطلبم هر چند که میدانم شما را بسیار اذیت کرده ام ولی به قول شاعر که میگوید اگـــر بـــار گـــران بـــودیم و رفتـــیم اگــــر نامهربــــان بــــودیم و رفتــــیم  از شما میخواهم که قلم عفو بر جرایم من کـشیده تـا مـن بـا خیـالی آسـوده و قلبـی مطمئن از رضایت شما پهلوي معبود خود بروم. در پایان این شعر را کـه همیـشه پـدرم بـر [سر] زبان داشت [را] مینویسم. ســـعدیا مـــرد نکونـــام نمیـــرد هرگـــز مرده آن است که نامش به نکویی نبرنـد با آرزوي پیروزي در این جنگ ناخواسته و با آرزوي سربلندي و افتخارات بسیار بـراي مملکتم و سلامتی کامل امام عزیزمان خمینی، این پیر بتشکن و امیـد و قـوت قلـب همـه رزمندگان اسلام، از حضورتان مرخص میشوم و امیدوارم هرگـز نخواهیـد خـون شـهیدي پایمال و هدر شود. «والسلام  و من االله التوفیق» بسیجی ناچیزتان محمد حسن جهانزاده.

 

ارسال نظر






captcha
ارسال