به گزارش فائزون به نقل از خبرنگار دفاعپرس از زاهدان، کتاب «بالهای پولادین» شامل نقش جهاد سازندگی استان سیستان و بلوچستان در دفاع مقدس است که در فصل هفتم آن، ۷۱ خاطره از جهادگران استان بیان شده است.
در ادامه برشی از این کتاب، خاطره اولین جبهه رفتن «حسن خمر» از شهرستان زابل را میخوانید:
«مرداد ماه ۱۳۶۵ از طریق جهادسازندگی، بدون اطلاع پدر و مادر به جبهه اعزام شدم. بعد از یک هفته از منطقه جنگی برایشان نامه نوشتم و اطلاع دادم. در این اعزام، من و دوست همکلاسیام همراه جهادگران جهادسازندگی اعزام شدیم و از نیروهای بسیجی تا ستاد کربلا همراه ما بودند، وقتی به ستاد کربلا رسیدیم، ما را تقسیم کردند که من و دوستم به آبادان و خرمشهر رفتیم در آن موقع، پالایشگاه نفت آبادان توسط هواپیماهای عراقی منفجر شده بود که شعلههای آتش به آسمان بلند بود و نخلستانها مانند یک تنه چوب، سیاه و بدون شاخ و برگ و بیسر بود. شهر، خالی از مردم بود و فقط نیروهای بسیجی، جهادی و انقلامی حضور داشتند.
من در این مدت به عنوان نیروی پشتیبانی به رزمندگان، کمکرسانی میکردم و مدتی در ستاد کربلا بودیم. یک روز که من مسئول انتظامات ستاد بودم. آقای زنگنه، وزیر وقت جهادسازندگی برای بازدید به ستاد آمد که من به او اجازه ورود ندادم . به من گفتند: «آقای زنگنه، وزیر جهاد سازندگی است و برای بازدید آمده است».
من گفتم: «نمیشناسم باید با فرمانده هماهنگی کنم»، پس از هماهنگی اجازه ورود دادم و پس از اتمام بازدید، فرماندهام مرا تشویق کرد.
پس از این که مدتی در ستاد کربلا خدمت کردیم، ما را به منطقه جنگی فاو که در آن زمان در دست نیروهای عراقی بود، بردند. از روی پلهای شناور که روی اروندرود بود گذشتیم و به نزدیکی فاو رفتیم حدود چهل و پنج روز در این منطقه بودیم. یک روز هواپیمای عراقی، بمب شیمیایی ریخت، به طوری که دودی سفیدرنگ به طرف ما میآمد و بوی سیر از آن استشمام کردیم. فرمانده به ما گفت: «بچهها سریع ماسکهای خود را بزنید و شال های خود را خیس کنید و به دور گردن ببندید که ما این کار را کردیم».
در این مدت خداوند من را لایق ندانست تا شهادت نصیبم شود، ولی یک ترکش در منطقه جنگی جفیر و اثر مواد شیمیایی در بمباران سال ۱۳۶۵ در منطقه جنگی فاو در وجود ناقابل این جانب اثر گذاشت.»
انتهای پیام