در برشی از کتاب آمده است:
چه زیباست هنگامی که وصیت نامه ی شهدا را میخوانید و شمیم عشق به خدا و اسلام را از واژه واژه ی کلام شان استشمام میکنی. وقتی در زلال اندیشه و کلام شهدا تامل میکنی، انگار تمام زندگی ات بوی بهشت میگیرد.
وقتی در زلال اندیشه و کلام شهدا تامل میکنی، در درمیابی که از تمام دل بستگیهای دنیا، فقط و فقط حضرت دوست را برگزیدهاند، نه چیز دیگر، وتمام خواسته و دغدغهشان تداوم راه ایثار و شهادت است و اینکه بر سلاح شان گرد و غبار خاموشی و فراموشی ننشیند.
شهید «برات نارویی» از جمله ی همین بهشتیان بود که در دوران ظلم وستم خوانین در روستای محل زندگیاش طریق روشن گری و افشای حقایق را برگزید و با شروع جنگ تحمیلی به عرصهی نبرد شتافت و در اولین اعزام، بعد از افتخار آفرینی در عملیات بیتالمقدس به شهادت رسید.
وصیت شهید برات به برادر کوچکش «حسین» این بود که اسلحه اش را زمین نگذارد.حسین به همین نیت از پدر و مادر رخصت خواست تا اسلحهی برادر بزرگترش را از زمین بردارد و از کیان ایران اسلامی دفاع کند.
مادر مخالفت کرد و گفت: پسرم! پدرت بیمار است و بعد از برات، تو پسر بزرگ من هستی.بمان و کمک دست ما باش.
ولی حسین گفت: اسلام در خطر است. ناموس ما ممکن است به دست متجاوزین عراقی بیفتد. پس اجازه بدهید من هم به جبهه بروم.
او بعد از کسب اجازه از خانواده، راهی میدان نبرد حق علیه باطل شد و در کربلا 5 دوشادوش فرمانده ی دلاورش حاج «قاسم میرحسینی» نقش آفرینی کرد تا اینکه به فیض شهادت نائل آمد.
شهید حسین نیز در وصیتنامه خود چنین نوشته بود: از برادرم عباس می خواهم اسلحه ی مرا از زمین بردارد. همان طور که من اسلحه ی برات را برداشتم.
راستی! امروز ما اسلحهی کدام شهید را از زمین برداشتهایم؟
انتهای پیام/