به گزارش فائزون؛ از سلاحها و سنگرهای جنگی که دارای کاربرد زمینی و هوایی علیه نفرات، خودروها، بالگردها، هواپیماهای جنگی و سنگرهای دشمن است، انواع صسلاحهای پدافند هوایی تکلول 5/14م.م، چهارلول 5/14م.م، 23م.م، 57م.م، شلیکا و سلاحهای ضدهوایی دوشپرتاب را میتوان نام برد. از این سلاحها حتی در زمان صلح هم بهمنظور تأمین منابع و اماکن حیاتی کشورهایی استفاده میشود که احتمال تهاجم هوایی دشمنان به آنها وجود دارد. در جنگ تحمیلی هشتساله نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران علاوه بر استفاده از این سلاحها در خطوط مقدم و پشت جبهه، در شهرها نیز برای حفاظت از اماکن حیاتی سیاسی و اقتصادی در مقابل بمباران هواپیماهای دشمن از این سلاح استفاده میکردند. نیروهای اعزامی سیستان و بلوچستان نیز از همان ابتدای تأسیس واحد پدافند هوایی لشکر 41 ثارالله دراین واحد سازماندهی وبهکارگیری شدند.
ابتدا فرماندهی پدافند هوایی برعهدۀ مجید حسنزاده بود، سپس تا پایان مجید نخعی عهدهدار آن شد. این واحد نیز متناسب با شرایط جنگ به گردان تبدیل شد.
مأموریتها
1. شرکت در عملیاتهای آفندی: لشکر 41 ثارالله که همواره در طول جنگ در عملیاتهای آفندی حضور فعال داشت، واحد پدافند هوایی لشکر نیز بهمنظور تأمین آتش پشتیبانی نزدیک رزمندگان تعدادی از قبضههای 5/14م.م تکلول را در خطوط مقدم مستقر میکرد. بهویژه در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر 3 که تعداد سه قبضه به فرماندهی علی کیخا بههمراه تعدادی از رزمندگان اعزامی از استان سیستان و بلوچستان در این عملیات شرکت کردند.
2. شرکت در عملیاتهای پدافندی: رزمندگان گردان پدافند هوایی همراه با گردانهای پیاده به منظور تأمین نیروها و تجهیزات و مقابله با بالگردها و هواپیماهای دشمن در خاکریزهای نزدیک به خط مقدم مستقر میشدند. این گردان به مرور زمان ازنظر تجهیزات توسعه یافت و علاوهبر قبضههای 5/14م.م تکلول وچهارلول به قبضههای23م.م، 57م.م و موشکهای سهند دوشپرتاب نیز مجهز شدند و تعداد زیادی از نیروهای اعزامی از استان سیستان وبلوچستان (اعم از پاسدار، بسیجی و سرباز) در این گردان بهعنوان خدمه و فرمانده قبضه وآتشبار سازماندهی و بهکارگیری میشدند. قبضههای شلیکای غنیمتی از دشمن در عملیات والفجر 8 نیز به سازمان رزم گردان پدافند هوایی اضافه شد.
3. حفاظت از مقرهای لشکر: گردان پدافند هوایی لشکر با توجه به گسترش و پراکندگی یگانها و ردهها با تقسیم قبضههای پدافند متناسب با وضعیت گسترش گردانها و ردههای لشکر از نیروها، برای حفاظت تجهیزات و مقرها درمقابل بمبارانهای هواپیماهای دشمن مستقر میشد. مقرهای لشکر شامل ستاد اصلی واقع در جنب شهرک نورد اهواز، شهرک سپنتای اهواز به طور ثابت و سایر مقرهای متحرک بنابه شرایطی که نیروها جابهجا میشدند، قبضههای توپ پدافند هوایی نیز استقرار مییافت. این گردان برای تحرک و پویایی بیشتر تداوم آموزشی و تمرینات تاکتیکی را در دستور کار خود قرار داد تا از آمادگی لازم برای مقابله با تهاجم هوایی دشمن برخوردار باشد.
4. حفاظت از ستونکشی نیروهای لشکر: با توجه به تحرک لشکر 41 ثارالله برای شرکت در عملیاتهای آفندی که معمولاً از جنوب به شمال غرب و غرب کشور جابهجا میشد، گردان پدافند هوایی نیز تعدادی از قبضههای خود را برای حفاظت از ستونکشی نیروهای لشکر بر روی خودرو مستقر میکرد تا چنانچه در طول مسیر رزمندگان مورد تهاجم هواپیماهای دشمن قرار بگیرند، با آنان مقابله کنند، بهویژه در جاهایی که ستونکشیها برای استراحت توفق میکرد بلافاصله اطراف نیروها قبضههای پدافند هوایی استقرار مییافت.
در طول جنگ تحمیلی تعداد زیادی از نیروهای اعزامی سیستان و بلوچستان ضمن طی دورههای آموزش تخصصی در گردان پدافند هوایی لشکر 41 ثارالله سازماندهی و بهکارگیری شدند که تعدادی از آنها نیز شهید و مجروح شدند. علاوهبر حضور در جبهههای جنگ، با توجه به شرایط استان سیستان وبلوچستان که ازطرف شوروی سابق به بهانۀ تعقیب مجاهدین افغانی مرزهای جنوب شرق هم تهدید میشد، واحد پدافند هوایی استان سیستان و بلوچستان زیر نظر واحد عملیات سپاه استان تأسیس و قبضههای پدافند هوایی به منظور حفاظت از اماکن مهم نظامی و غیرنظامی در زاهدان، زابل و چابهار و پاسگاه کولهسنگی مستقر شد وتعدادی از نیروهای پاسدار ازجمله علی کیخا، احمدعلی عربشاهی، ناصر میرزایی، محمدحسین حکیمآبادیان و... که آموزشهای تخصصی را در تیر 1361در پادگان امام حسین(ع) تهران، دانشگاه فعلی امام حسین(ع) طی کردهبودند، در این واحد سازماندهی و بهکارگیری شدند.
نیروهای استان که در گردان پدافند لشکر ثارالله حضور داشتند عبارت بودند از: محمد سرگلزایی، اسحاق سرگلزایی، غلام غفوریزاده، نادر غلامیان، علیاکبر کیخا، غلامعلی نیکپناه، محمود ملاشاهی، محمود آتشپنجه، غلامحسن حسینی، محمد سیاسر، صفر سرحدی، محمد هراتی، محمد راستی، سلطان هراتی، ناصر میرزایی، حسین داوطلب، احمدعلی عربشاهی،علی کیخا، احمد کول، محمد کول، حسین کلبعلی، مجیدالله کیخا، محمد پودینه، محمد جهانتیغ، محمد سیاسر جهانتیغ، حسینعلی کیانی اصل و... .
خاطرات علی کیخا از حضور در گردان پدافند
نخستین بار در 30 مهر 1361 ازطریق سپاه زاهدان عازم جبهه شدم. برای تکرار آموزشهای نظامی و سازماندهی و گرفتن حکم مأموریت سه روز در کرمان بودم که در آنجا پاسدار رضا زور از زاهدان را نیز دیدم، سپس به مقصد اهواز ازمسیرشیراز حرکت کردم.
پساز رسیدن به مرکز فرماندهی قرارگاه کربلا در اهواز برای پیداکردن تیپ ثارالله بهسوی جادۀ اهواز-خرمشهر رفتم. تیپ ثارالله که از نیروهای کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان تشکیل شده بود در اردوگاه شهید حمید چریک مستقر بود. پساز چند روز برای اعزام به شهر گیلانغرب آماده شدیم. در این چند روز همچون گذشته فضای جبهه حالوهوای معنوی نماز شب و راز و نیاز باخداداشت. در گیلانغرب خود را به گردان پدافند تیپ معرفی کردم.
حدود یک ماه و نیم در این منطقه بودیم. بهدلیل افزایش جمعیت در یگانهای سپاه در این زمان بلافاصله تبدیلِ تیپها به لشکر از طرف فرمانده کل سپاه اعلام شد و تیپ ثارالله به لشکر 41 ثارالله ارتقا یافت.
از گیلانغرب بهسمت منطقۀ دشت عباس رفتیم. مدتی آنجا بودم و پساز مرخصی دهروزه دوباره ده روز درآنجا بودم. از آنجا برای حضور در عملیات والفجر به منطقۀ ذلیجان اعزام شدیم. پساز برنامهریزی عملیاتی و توجیه منطقۀ عملیاتی در اطراف تنگۀ چزابه و جنگل امقر آمادۀ اجرای عملیات شدیم؛ اما عملیات لو رفت و دشمن مقر لشکرها را موشکباران کرد. لشکر 5 نصر مشهد بسیار آسیب دید و نیروهای زیادی شهید شدند.
بهعلت عدم موفقیت رزمندگان اسلام نام این عملیات به والفجر مقدماتی تغییر یافت و قرار شد عملیاتهای والفجر تا پایان جنگ ادامه پیدا کند. دشمن برای جلوگیری از عبور رزمندگان اسلام به خطوط مقدم خود، اقدام به حفر کانالهای عمیق و ایجاد موانع (سیم خاردار، مین و تلههای انفجاری) کرده بود. بهویژه برای اولین بار از مینهای پیشرفته استفاده کرده بودند که تخریبچیهای ایرانی نمیدانستند چگونه باید آنها را خنثی کنند. در این عملیات فرمانده توپ ضدهوایی در لشکر 41 ثارالله بودم و برای پشتیبانی آتش هوایی و مقابله با هواپیماها و بالگردهای دشمن به نزدیک خطوط مقدم اعزام شدهبودم.
در این عملیات پساز عدم موفقیت و دستور عقبنشینی، هواپیماهای دشمن اقدام به بمباران منطقه کردند؛ اما بهدلیل وزش باد و گردوغبار ناشی از آن امکان شناسایی دقیق تردد رزمندگان اسلام برای خلبانان عراقی نبود و بمبهای خود را در بیابان بدون مشاهدۀ هدف رها کردند و با آتش پدافند ضدهوایی نیروهای ایرانی و ترس از سقوط هواپیمای خود گریختند.
نکتۀ حفاظتی: معمولاً در نیروهای مسلح برای غافلگیرکردن دشمن باید اطلاعات نظامی کاملاً محرمانه باشد و تا شروع عملیات از فاشکردن آن جلوگیری شود که به آن «حفاظت اطلاعات» گفته میشود. با این کار اطلاعات از دسترس ستونپنجم دشمن یا همان جاسوسان دور میماند. متأسفانه آنچه در این عملیات باعث شکست و تلفات انسانی و خسارتهای مالی و نظامی و سیاسی شد، عدم رعایت اصول حفاظتی ازسوی فرماندهان و رزمندگان بود. فرماندهان از چندین روز پیش نقشۀ عملیاتی را برای رزمندگان اسلام تشریح کردهبودند و همین باعث لورفتن عملیات شد.
پساز اتمام این عملیات بهدلیل پایان مأموریت در 30 بهمن 1361 موقتاً به زاهدان آمدم. برای حضور مجدد بهصورت داوطلبانه درخواست اعزام به جبهه کردم که با موافقت فرماندهی سپاه استان در 23 تیر 62 اعزام شدم و با توجه به حضور لشکر 41 ثارالله در منطقۀ جنوب (خوزستان) ازطریق کرمان، سپس شیراز به اهواز رسیدم. پساز معرفی به ستاد لشکر، رزمندگان اسلام آمادۀ اعزام به منطقۀ عملیاتی در استان ایلام بودند تا با اجرای عملیات دیگری نیروهای عراقی را از این منطقه خارج کنند. نیروها از جادۀ اهواز-اندیشمک شبانه بهسمت شهرستان دهلران از استان ایلام حرکت کردند. وقتی به دهلران رسیدیم نیروها در نزدیکی چند روستا مستقر شدند و صبح روز بعد برای شناسایی منطقه اعزام شدیم. آن زمان مسئولیت فرماندهی قبضۀ پدافند هوایی را برعهده داشتم تا برای حفاظت از رزمندگان اسلام به مقابله با هواپیماهای دشمن بپردازم. پساز شناسایی منطقه قرار شد با قبضههای پدافند 5/14م.م تکلول برای پوشش آتش سنگین در عملیات شرکت کنم. با تعدادی از نیروهای گردان پدافند هوایی لشکر 41 ثارالله سه قبضه تکلول آماده کردم. هدف عملیات آزادسازی شهر مهران و ارتفاعات قلاویزان بود.
عملیات درحدود ساعت 12 شب 7 مرداد 62 آغاز شد. نام این عملیات والفجر 3 بود. این عملیات را هم مثل خیلی از عملیاتهای دیگر بهصورت مشترک، سپاه و ارتش باهم انجام دادند. عملیات در موعد مقرر انجام و شهر مهران پساز چند ساعت آزاد شد. نیروهای لشکر 41 ثارالله با عبور از رودخانۀ کنجانچم و جادۀ اصلی مهران-دهلران به اهداف خود رسیدند و این عملیات با تلاش شبانهروزی رزمندگان اسلام چندین روز طول کشید. دشمن پساز شکست اولیه، اقدام به اجرای پاتکهای سنگین علیه رزمندگان اسلام کرد. مقاومت دشمن در چند نقطه ازجمله ارتفاعات کلهقندی که اِشراف کامل بر شهر مهران داشت، خیلی زیاد بود؛ اما رزمندگان لشکر 5 نصر استان خراسان این مقاومت دشمن را درهم شکستند. در ارتفاعات قلاویزان و بعداز پل رودخانۀ کنیانچم گاوی در غرب شهر مهران نیز رزمندگان اسلام دشمن را وادار به عقبنشینی کردند و تعداد زیادی از نیروهای دشمن کشته، مجروح و اسیر شدند. پساز چند روز مقاومت رزمندگان، دشمن با شناسایی نقاط ضعف جبهۀ نیروهای ایرانی اقدام به عملیات کرد و در این عملیات برای اولین بار از تانکهای پیشرفتۀ شوروی به نام T72 استفاده کرد. این تانکها مجهز به امکانات مدرن و هدایت از راه دور بدون سرنشین بود و چون از آلیاژ سختی داشت با گلولههای آرپیجی منهدم نمیشد. عملیات نیروهای عراقی از سه محور شروع شد و متأسفانه بهعلت عقبنشینی نیروهای ارتش از اطراف شهر مهران که بدون هماهنگی با سپاه بود، دشمن از آن منطقه نفوذ کرد و ضمن بازپسگیری بخشی از شهر مهران، نیروهای سپاه در دو طرف شهر مهران به محاصرۀ نیروهای عراقی افتادند. حاج قاسم سلیمانی با فرمانده لشکر ارتش که خودسرانه و بدون هماهنگی اقدام به عقبنشینی کرده بود، برخورد کرد؛ اما فایدهای نداشت. بهناچار دستور عقبنشینی برای نیروهای ایرانی از طرف فرماندهی قرارگاه کربلا صادر شد تا با برنامهریزی مجدد پاسخ دشمن داده شود. در این زمان بهسبب بمباران شدید هواپیماها مأموریت ما در پدافند ضدهوایی مهم بود. همۀ پدافندهای موجود در منطقۀ عملیاتی با اجرای آتش سنگین مانع از بمباران هواپیماهای دشمن شدندیم. البتّه در آن روز طوفان شدیدی هم بود و گردوخاک ناشی از طوفان مانع شد که خلبانان تردد رزمندگان اسلام ببیندند. پساز یک روز تلاش و استفاده از روشهای جدید برای مقابله با تانک های T72 دشمن یعنی استفاده از نارنجک و پرتاب آنها به داخل تانکها و همچنین استفاده از موشکهای مالیوتکا و 106م.م درنهایت تانکهای دشمن منهدم شد و آنها شکست خوردند. روز دوم عملیات والفجر 3 هنگامیکه رزمندگان اسلام به محاصرۀ نیروهای عراقی درآمدند، حاج قاسم میرحسینی معاون عملیات لشکر 41 ثارالله و تعدادی از رزمندگان اسلام در محاصرۀ دشمن بودند و آنطورکه خودشان تعریف میکردند، برای زنده ماندن از آب و غذای عراقیها و گیاهان استفاده میکردند. آنها پساز شکستن محاصرۀ دشمن به نیروهای خودی پیوستند و روز بعد رزمندگان اسلام حملۀ هماهنگ خود را برای ضربهزدن به نیروهای عراقی آغاز کردند و مناطق اشغالی را از دشمن بازپس گرفتند و شهر مهران و حومۀ آن بهدست رزمندگان اسلام افتاد. استراتژی فرماندهان جنگ و قرارگاه خاتمالانبیاء(ص) بعداز عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر و اجرای سلسله عملیاتهای برونمرزی بر این شد که با توجه به وضعیت یگانهای ارتش و سپاه، شرایط عملیاتی یگانها تغییر کند و یگانهای ارتش پساز عملیاتهای آفندی و آزادسازی مناطق اشغالی، اقدام به عملیات پدافندی و حفظ سرزمین کنند و یگانهای سپاه همچنان بعداز اجرای عملیاتهای آفندی آمادگی خود را برای انجام عملیاتهای آفندی در سایر مناطق جنوب، جنوب غرب و غرب کشور حفظ نمایند و ارتش نیز در بعضی مناطق برای گمراه کردن نیروهای عراقی تکهای محدودی را اجرا کند؛ بنابراین پساز آزادسازی مجدد شهر مهران و روستاهای حومۀ آن ، این منطقه تحویل ارتش شد و یگانهای سپاه برای اجرای عملیات آفندی به منطقۀ غرب کشور اعزام شدند. انتقال نیروها از منطقهای به منطقۀ دیگر بسیار مهم بود. ازسویی دشمن با استفاده از ماهواره و هواپیماهای خود اقدام به شناسایی جابهجایی و حرکات رزمندگان اسلام میکرد و ازسویدیگر با استفاده از جاسوسان و ستونپنجم خود این جابهجاییها را زیرِنظر داشت تا اقدام به بمباران یگانهای ایران کند و به همین دلیل باید زمان حرکت بهدقت انجام میشد. رزمندگان اسلام از ایلام با فاصلۀ زمانی یگانبهیگان بهسمت شهرستان مریوان از استان کردستان حرکت کردند و بیشتر حرکات در شب انجام میشد. لشکر 41 ثارالله نیز برای شرکت در عملیات آفندی برونمرزی دیگری به غرب کشور اعزام شدند. در اوایل مهر 1362 بهسمت کردستان حرکت کردیم و با گذشتن از سنندج در یکی از پادگانهای شهر مریوان مستقر شدیم.
مصاحبه با احمدعلی عربشاهی درخصوص پدافند هوایی، تاریخ مصاحبه: 4 شهریور 1396
«در تیر 1361 یک ماه برای طی دورۀ آموزش پدافند هوایی با گروهی از پاسداران استان سیستان و بلوچستان عازم پادگان امام حسین(ع) تهران شدیم و پساز پایان آموزش در 20 مرداد 1361 به کرمان آمدیم. از آنجا به سپاه استان سیستان و بلوچستان و سپاه زابل رفتم و بهعنوان مسئول قبضۀ پدافند زابل مشغول به کار شدم و بقیۀ دوستان هم مشغول شدند؛ ازجمله ناصر میرزایی مسئول قبضۀ بخش دوستمحمد شد. یک نفر هم بهعنوان مسئول قبضۀ پدافند هوایی به سپاه زهک رفت. مدتی در سپاه زابل بودیم، در دی 1361 به جبهه رفتم و در عملیات والفجر مقدماتی بهعنوان فرمانده قبضه پدافند هوایی در تنگۀ دلیجان و جنگل امقر مستقر شدیم. زمین آنجا رملی بود و باید سنگرها را در عمق زمین با کیسهگونی درست میکردیم. عملیات در بهمن 1361 آغاز شد؛ اما بنابه دلایلی موفق نشدیم. قرار شد لشکر 41 ثارالله هم شرکت کند؛ ولی ابتدا لشکر امام حسن(ع) استان خوزستان وارد عمل شد که بهدلیل آمادهباشِ دشمن امکان پیشروی وجود نداشت و با شکست مواجه شدیم.
پساز عملیات به مرخصی رفتم. 13 فروردین 1363 تا 14 فروردین 1364 فرمانده آتشبار گردان پدافند هوایی بودم. فرمانده پدافند لشکر ابتدا مجید حسنزاده بود و سپس این مسئولیت به مجید نخعی واگذار شد. در عملیات خیبر جانشین آتشبار و در عملیات بدر فرمانده آتشبار بودم و با قبضههای تکلول 5/14م.م برای نیروهای پیاده آتش پشتیبانی داشتیم و علیه هواپیماها، بالگردها، خودروها و سنگرهای عراقیها تیراندازی میکردیم. تعدادی از نیروهای سیستان و بلوچستان ازجمله برادران ناصر میرزایی، حسین داوطلب، حسین کلبعلی، حسین رحمانی، محمد راستی، مجیدالله کیخا، علیاکبر کیخا، محمود جهانتیغ، حسین حیدری، محمد جهانتیغ، حسین میر، محمد سرگلزایی، علی کیخا و... در گردان پدافند هوایی حضور داشتند.»
محمدحسین حکیمآبادی عضو پدافند هوایی، تاریخ مصاحبه ارسال: شهریور1396
«در 2 تیر 1361 با تعدادی از پاسداران استان سیستان و بلوچستان برای آموزش پدافند هوایی عازم پادگان امام حسین(ع) (دانشگاه فعلی) شدیم و یک ماه آموزش تخصصی پدافند را طی کردیم. پساز اتمام آموزش به سپاه استان آمدیم و در 20 مرداد 1361 به من مأموریت داده شد تا به سپاه دوستمحمد (زابل) بروم، چون یک قبضه پدافند هوایی آنجا مستقر کردهبودند. مدتی در آن بخش بودم و سپس به کولهسنگی رفتم و با توجه به تهدید شوروی در 16 فروردین 1361 و بمباران روستاهای مرزی قرقروک و حرمک بههمراه علی کیخا و تعدادی از پاسداران با یک قبضه توپ ضدهوایی 23م.م مدتی در آنجا مستقر بودیم تا چنانچه مجدداً درمعرضِ تهدید هوایی دشمن قرار بگیریم، از حریم هوایی جنوب شرق کشور دفاع کنیم. فرمانده واحد پدافند هوایی سپاه استان سیستان و بلوچستان یکی از برادران پاسدار غیربومی بود که اسم ایشان را فراموش کردهام. پساز پایان مأموریت در کولهسنگی به زاهدان و از آنجا به چابهار رفتم و فرمانده پدافندهوایی سپاه آن شهرستان شدم. سپس به هرمزگان رفتم ومسئولیت پدافند هوایی سپاه این استان را برعهده گرفتم. بعداز مدتی عازم جبهه شدم و در گردان پدافند هوایی لشکر ثارالله بهعنوان جانشین این گردان در عملیات والفجر 4 شرکت کردم. مدتی هم مسئول پدافند هوایی منطقۀ 6 کرمان بودم و سپس عازم لبنان شدم و سِمت پدافند هوایی آنجا را برعهده گرفتم.»
مصاحبه با ناصر میرزایی، تاریخ مصاحبه: شهریور1396
«از سال 1361، پساز دورۀ آموزشی تخصصی پدافند هوایی در تهران، ابتدا فرمانده قبضۀ توپ پدافند هوایی در زابل و کولهسنگی بودم و سپس به جبهه اعزام شدم و در عملیاتهای والفجر 3 و 4، خیبر و بدر شرکت داشتم و در آخرین مسئولیت فرمانده آتشبار پدافند هوایی بودم. مأموریت گردان پدافند هوایی هم در پشتیبانی آتش هوایی علیه هواپیما و بالگردهای جنگی دشمن در زمان عملیاتها و حتی استقرار در حوزۀ سرزمینی و هم استقرار در خطوط پدافندی علیه نفرات و خودروهای دشمن بود.»
مجیدالله کیخا، گردان پدافند هوایی، تاریخ مصاحبه: شهریور1396
در اواخر سال 1361 بهعنوان بسیجی عازم جبهه شدم؛ ولی چون به سن قانونی نرسیدهبودم من را از پادگان آموزشی عودت دادند و نتوانستم به جبهه بروم. در سال 1362 دوباره ازطریق سپاه زابل عازم جبهه شدم و با تعدادی از نیروهای استان ازجمله محمد یوسفزایی، ناصر میرزایی، احمدعلی عربشاهی، محمد سیاسر جهانتیغ، حسین داوطلب و... به گردان پدافند هوایی معرفی شدیم. ابتدا فرمانده گردان مجید حسنزاده بود، ولی بعد مجید نخعی فرمانده گردان معرفی شد. بعداز عملیات خیبر در منطقۀ جفیر مستقر بودیم. پساز مدتی برای گذراندن دورۀ آموزش تخصصی پدافند هوایی و موشکهای ضدهوایی دوشپرتاب سهند به مرکز آموزش شهید اشرفی اصفهانی نزدیک خرمشهر رفتیم. در عملیات بدر شرکت کردم و در این عملیات فرمانده قبضۀ پدافند هوایی بودم. پساز عملیات بدر در منطقۀ پاسگاه زید و شلمچه مستقر شدیم. ناصر میرزایی درحدِ جانشین گردان مطرح بود؛ ولی بنابه دلایلی انجام نشد و فرمانده آتشبار در جبهه شد. در عملیات والفجر 8 هم حضور داشتم فرمانده آتشبار بودم و حتی قبلاز عملیات نیروهای ما خط پدافندی را هم در اختیار داشتند. بعداز چند روز کل نیروهای لشکر به منطقه اروندرود انتقال یافتند. در عملیات والفجر 8 تعداد زیادی از توپهای مدرن پدافند هوایی دشمن را به غنیمت گرفتیم. با توجه به افزایش تلفات نیروهای پدافند هوایی براثرِ بمباران شیمیایی تعدادی از نیروهای گردانهای پیاده را به ما دادند و من آنان را آموزش دادم و در گردان پدافند هوایی سازماندهی کردم و با تهاجم هوایی دشمن مقابله کردیم. پساز پایان عملیات که حدود هفتاد روز طول کشید، چهار ماه در خط پدافندی فاو بودیم. تعدادی از قبضههای پدافند هوایی را به خطوط مقدم انتقال دادیم و علیه بالگردها و سنگرهای تجمعی دشمن از این صلاحها استفاده میکردیم. در خط فاو–البهار بودیم. در عملیات کربلای 4 و 5 هم شرکت داشتم، با همان مسئولیت فرمانده آتشبار. درحینِ اجرای این دو عملیات بین شلمچه و فاو تردد داشتم و بنابه دستور فرماندهی گردان از نیروهای پدافند هوایی سرکشی میکردم. در عملیات کربلای 5 مجید نخعی، فرمانده گردان، مجروح شد و فرماندهی گردان به محمدرضا پورسلطانی که جانشین گردان بود واگذار و مجید منعمی جانشین گردان شد. پساز پایان عملیات کربلای 5 از جبهه تسویهحساب کردم و به سپاه زابل آمدم.
نیروهای اعزامی سیستان وبلوچستان درگردان پدافندهوایی در خط پدافندی هور العظیم
پس ازعملیات بدروحضورلشکر41ثارالله درخط پدافندی هوالویزه ،تعدادی ازنیروهای اعزامی سیستان وبلوچستان که درگردان پدافندهوایی لشکر سازماندهی شده بودند تازمانی که لشکردراین خط پدافندی مستقربود برای حفاظت ازمقرهاوسنگرهای اجتماعی نیروهای مستقردرمنطقه برروی پلهای معروف خیبری و سکوهای فلزی استقرارداشتندوبه سمت هواپیماهاوبالگردهای دشمن که این منطقه راموردحمله هوایی قرارمی دادند تیراندازی می کردند.غلامعلی نیکپناه به عنوان فرمانده یکی ازآتشبارهای این گردان دراین خط حضورداشت.
تعدادی ازنیروهای اعزامی استان نیزدرسایررده های پشتیانی رزم وخدمات رزم لشکرثارالله سازماندهی شده بودندکه به صورت نوبه ای دراین خط پدافندی حضورداشتند.
تعدادی از نیرو های استان در پدافند لشکر 41 ثار الله
حضور نیروهای اعزامی سیستان و بلوچستان در توپخانۀ لشکر ثارالله در دفاع مقدس
توپخانۀ لشکر ثارالله قبلاز عملیات والفجر مقدماتی به فرماندهی سعید میرشکاری تأسیس شد تا علاوهبر اجرای آتش پشتیبانی توسط واحدهای 106م.م وخمپارهاندازها، این یگان نیز با اجرای آتش پشتیبانی سنگین روی مواضع دشمن، رزمندگان اسلام را در عملیاتهای آفندی و پدافندی پشتیبانی کند. تا عملیات خیبر فرماندهی توپخانه برعهدۀ سعید میرشکاری بود و در عملیات خیبر به سید مرتضی موسوی واگذار شد و ایشان تلاشهای زیادی را برای ارتقای توپخانۀ لشکر از واحد به تیپ انجام دادند و تا پایان جنگ مسئولیت برعهدۀ ایشان بود. نمونهای از کاربرد توپخانه در عملیاتهای آفندی را میتوان در عملیات کربلای 5 دید که حجم آتش سنگین قبل، حین و بعد از عملیات روی مواضع دشمن قرار داشت. درطولِ دفاع مقدس بیش ده نفر از نیروهای اعزامی از استان سیستان و بلوچستان در این تیپ حضور چشمگیری داشتند و برخی از آنان تا ردۀ جانشینی گردان مشغول به خدمت بودند. اسامی و سِمت تعدادی از رزمندگان سیستان و بلوچستان عبارت است از: غلامرضا شهرکی جانشین گردان توپخانه، حبیب شهرکیپور فرمانده آتشبار توپخانه، صفا کیخا فرمانده قبضه، غلامرضا ظفرضامن فرمانده قبضه، عزیز ریگی فرمانده قبضه، غلام ظفریابی فرمانده قبضه، دادخدا منصوری جانشین آتشبار.
مصاحبه با غلامرضا شهرکی جانشین گردان توپخانۀ لشکر ثارالله، تاریخ مصاحبه: شهریور 1396
«ابتدا در عملیاتهای آفندی و پدافندی در گردانهای رزم بودم؛ ازجمله در عملیات خیبر فرمانده دسته بودم و در عملیات والفجر 8 فرمانده دسته و معاون گروهان-گردان قائم(عج) بودم. فرمانده گردان آقای کهن بود. سپس در خط پدافندی هورالعظیم فرمانده آتشبار بودم،فرمانده توپخانۀ لشکربرادران عرب و موسوی از نیروهای استان کرمان بودند. از عملیات کربلای 5 جانشین یکی از گردانهای توپخانۀ لشکر شدم و تا آخر جنگ در مسئولیت جانشین گردان توپخانه و در مقطعی هم مسئول مرکز تطبیق آتش توپخانۀ لشکر بودم. حدود هشت نفر از نیروهای استان سیستان و بلوچستان با من در توپخانۀ لشکر بودند؛ ازجمله صوفی، ظفرضامن، ریگی، بیگی، صفا کیخا، حبیب شهرکیپور، باقری، دادخدا منصوری و... . حبیب شهرکیپور فرمانده آتشبار و دادخدا منصوری جانشین آتشبار بودند.»
حبیب شهرکیپور یکی از رزمندگان استان سیستان و بلوچستان بودهاست. ایشان مانند بسیاری از نوجوانان کشور و استان که از سن نوجوانی راهی جبهه میشدند، در چهاردهسالگی در سال 1361 همراه با سایر رزمندگان استان به کرمان اعزام شدند. پساز گذراندن دورۀ بیستروزۀ آموزشی در کرمان به اهواز رفتند و همراه سایر رزمندگان در خط پدافندی پاسگاه زید مستقر شدند.
شهرکیپور پساز مدتی از گردانهای رزمی منفک و به واحد زرهی و توپخانه منتقل شد و پساز گذراندن آموزش تخصصی زرهی و توپخانه در آن واحد مشغول شد و تا مسئولیت آتشباری توپخانه در لشکر 41 ثارالله خدمت کرد.
سرگذشت ورود ایشان به جبهه و واحد زرهی و توپخانه نشاندهندۀ حضور فعال تعدادی از رزمندگان استان در این واحدها:
مصاحبه با حبیب شهرکیپور، تاریخ مصاحبه: سال 1395
«کارهای ثبتنام انجام شد. در مهر 1361 سوار اتوبوس شدیم و به کرمان رفتیم. تعداد زیادی از دوستان بودند، شهید سیاوش پیروزی، شهید شکوری و بقیۀ دوستان. آنجا در دورۀ فشردۀ بیستروزه، آموزشهای مقدماتی را گذراندیم. در کرمان تقسیمبندی شدیم، مسئولیت ما برعهدۀ یکی از نیروهای کرمان بود که ما را به اهواز برد. در اردوگاه شهرک نبرد، ما را پیاده کرد و دوباره سازماندهی و به پاسگاه زید در خط مقدم اعزام شدیم. شهید برادران پیروزی و شهید شکوری همراهمان بودند. شهید محمدحسین قاسمی نیز بود که بعداز جنگ در یکی از عملیاتهای سپاه در استان شهید شد. فرمانده گروهانِ ما در خط آقای خورشیدی از نیروهای کرمان بود. سه ماه در خط و پدافندی پاسگاه زید بودیم. ما مدتی زرهی بودیم، بعد ما را به یکی از پادگانهای ارتش و آموزش توپخانه بردند. تقریبا 45 روز برای کار با توپ 122م.م بهاتفاقِ تعداد زیادی از بچههای کرمان که مسئولیت آنها با آقای موسوی و عرب بود آموزش دیدیم. آن زمان تیپ 41 ثارالله چهار قبضه توپ داشت و چهار-پنج قبضه مینیکاتوشا که سوار ماشین بود. بهمرورِ زمان واحد توپخانه لشکر تقویت شد. توپهای 120م.م شد 130م.م و کاتیوشا و مینیکاتیوشا هم درخدمتِ لشکر بود.
در چهار عملیات مستقیم شرکت کردیم: والفجر 3 در مهران، والفجر 4 و عملیات بدر و خیبر در جزایر مجنون. در آن مدت شهید قاسم میرحسینی را در جزایر خیبر دیدیم. در عملیات خیبر دشمن پاتک شدیدی زد. ما حدود 8 کیلومتر از پل متحرک عبور و توپها را در خط مقدم مستقر کردهبودیم. تنها راه خروجی ما این پل بود و با قایق باید از این جزایر میگذشتیم تا به پشت خط برسیم. در این وضعیت دشمن پاتک شدیدی زد. شهید میرحسینی وقتی پشت بیسیم صحبت میکرد، صدایش را داشتیم. بیسیمهای ما به بیسیمهای خط مقدم وصل بود؛ چون دیدهبان داشتیم و دیدهبان به ما گرا میداد که چه منطقهای را بزنیم. شهید میرحسینی میگفت «بچهها مقاومت کنین، بچهها دارن میان. اصلاً فکر عقب نباشین». غروب بود عراقیها چراغهای تانکهاشان را روشن کردهبودند و با بالگردها و خیلی تجهیزات دیگر ما را میزدند. جنگندههای عراقی پایین میآمدند؛ چون آن موقع در خط مقدم بهنوعی بچهها عقب آمدهبودند. ما هم شش یا هفت کیلومتر فاصله داشتیم. توپخانۀ ما پشت خط مقدم مستقر بود. وقتیکه ما با هدایت دیدهبان نقطهای را میزدیم، دشمن متوجه میشد که توپخانۀ ما هنوز دارد شلیک میکند و هنوز هدایت میشود؛ به همین دلیل برای شناسایی آمدهبودند تا توپخانۀ ما را بزنند. جنگندۀ عراقی بالای سر ما آمد و اوج گرفت، بعد شیرجه زد و دوسه نفر از بچههای ما را شهید کرد. یکی از توپها و یکی از سنگرهای دیدهبانی ما منهدم شد. بچههای دیدهبانی بیشتر از جیرفت و کهنوج بودند. یادم است وقتیکه یکی از آنها از سنگر دیدهبانی داشت گرا میداد، مستقیم با تیر دشمن شهید شد. در عملیات بدر برای دیدبانی دکلهای بزرگ داشتیم که بسیار در دید دشمن بود. هرکس برای دیدهبانی میرفت، با همه خداحافظی میکرد، چون احتمال برگشتش کم بود.
تقریباً حدود 28 ماه تماموقت در جبهه بودم، از سال 1361 تا 1363. اواخر اسفند در جبهه بودم و در عملیاتهای والفجر 3 و4 و خیبر و بدر حضور داشتم. در آبادان، خرمشهر، پاسگاه زید، غرب در مهران و کردستان حضور داشتم. خدمت در زرهی و توپخانه برای ما مثل خدمت در خط مقدم بود. در زمان شلیک احساس میکردیم که هر گلوله روی سر دشمن فرودمیآید. از صبح تا شب با عشق کار میکردیم و احساس خستگی نمیکردیم.» (مصاحبه با حبیب شهرکیپور، 1395)
انتهای پیام/