فائزون|گزارش فائزون از حضور گردان ۴۰۹ حمزه سیدالشهدا‌(ع) در عملیات والفجر ۱۰ + اسامی فرماندهان سپاه و بسیج اعزامی از سیستان و بلوچستان

کدخبر : 30376 | تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۹|۱۱:۰۹

به گزارش فائزون؛‌ منطقة حلبچه و خرمال از گذشته مورد توجه طراحان نظامی کشور و به‌خصوص سپاه پاسداران بود و گهگاهی در مقاطع مختلفِ جنگ‌ مورد بررسی قرار می‌گرفت؛ ولی با توجه به اینکه تلاش اصلی همواره در جبهة جنوب صورت می‌گرفت، انجام عملیات در منطقة مذکور هیچ‌گاه به‌طورِجدی طرح نمی‌شد.

در‌پی پیدایش مشکلات و معضلات بسیار بر سر راه انجام عملیات که در جبهة جنوبی بعد از عملیات کربلای 8 در شرق بصره ایجاد شده بود‌ و نیز توقف عملیات در منطقة عملیات بیت‌المقدس 2 (منطقة ماووت، دولبشک، بوجار و سلیمانیه) و از سوى دیگر، به‌لحاظِ سیاسى و نظامى ضرورت اجراى عملیات بزرگ امرى بدیهى بود و هرگونه تعلل در آن مى‌توانست زمینه را براى حملة دشمن مهیا سازد؛ ازاین‌رو، به‌منظورِ ممانعت از ایجاد ركود در جنگ و فراهم‌سازى مقدمات تداوم نبرد و كسب پیروزى، عبور از وضعیت جدید و شكستن بن‌بست امرى ضرورى بود‌ که در نهایت نظر مسئولان جنگ‌ معطوف‌به منطقة حلبچه و سد دربندی‌خان‌ براى اجراى عملیاتی بزرگ شد. انتخاب اين منطقه با پيش‌بيني تصرف اهداف تعيين‌شده صورت پذيرفت تا ارتش عراق را وادار کند با اعزام گستردة نيروهاي احتياط خود به حلبچه، زمينه را براي انهدام ماشين‌ جنگي عراق در اين منطقه نيز آماده کند. از‌آنجا‌كه عراقي‌ها براي منطقة جنوب نبردهاي گسترده‌اي در آغاز سال ۱۳۶۷ پيش‌بيني كرده بودند؛ به‌همین دلیل در اين منطقه به نيروهاي موجود اكتفا كرده و براي متوقف کردن نيروهاي ايراني، به حملات گستردة هوایی متوسل شدند. به‌دنبال تعیین منطقه‌ توسط مسئولان جنگ برای انجام عملیات بزرگ در پایان سال 1366، یگان‌های سپاه می‌بایست به منطقة تعیین‌‌شده حرکت می‌‌کردند. لشکر 41 ثارالله با اعزام 6 گردان به منطقة عملیاتی غرب‌ کشور، در این عملیات شرکت کرد.

گردان 409 حمزه سیدالشهدا‌‌(ع) لشکر 41 ثارالله که از رزمندگان استان سیستان و بلوچستان تشکیل شده بود، به فرماندهی سردار فارسی در سد دز (یکی از مقرهای لشکر 41 ثارالله) مستقر بود. نیروهای رزمنده در‌حال آموزش بودند و برای انجام عملیات آمادگی لازم را کسب می‌کردند. ارکان گردان تقریباً بدین شرح در‌حال انجام وظیفه بودند: محب‌علی فارسی، فرمانده گردان؛ جعفر دولتی‌مقدم، جانشین گردان؛ علی کیخا، معاون گردان؛ محمدرضا حیدری‌نسب، ستاد گردان.

گروهان اول: فرامرز بهمنی، فرمانده گروهان؛ ایرج حسن‌پور، جانشین؛ حسین کیخا، معاون.

گروهان دوم: علیرضا آقایی، فرمانده گروهان؛ محمد‌علی جعفرزاده، جانشین گروهان؛ حسن‌علی نوری، معاون گروهان.

گروهان سوم: حسین کلب‌علی، فرمانده گروهان؛ حبیب خسروی، جانشین گروهان.

با نزدیک‌شدن عملیات با تدبیر فرمانده گردان برای تقویت نیروها جابه‌جایی‌هایی انجام گرفت. داوود شیرازی، فرمانده گروهان اول؛ علی کیخا، فرمانده گروهان دوم و جعفر دولتی‌مقدم، فرمانده گروهان سوم سازماندهی شدند.

علیرضا شهرکی از بسیجیان پایگاه انصارالحسین که از سال 1366 توفیق حضور در جبهه را داشته، یکی از رزمندگانی است که همراه با گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) استان سیستان و بلوچستان، در عملیات والفجر 10 شرکت داشته‌است. ایشان از حضور خود، آموزش و سازماندهی گردان می‌گوید: «یکی از اعزام‌های من زمان عملیات والفجر 10 بود. فرمانده گردان محب‌علی فارسی و بقیة فرماندهان جعفر دولتی‌مقدم و علی کیخا بودند. فرمانده گروهان ما هم داوود شیرازی بود. در آن مقطع استخوان‌بندی گردان‌ها خیلی‌خوب بود؛ در این حد که فرمانده دسته در ردة فرمانده گروهان هم می‌توانست عمل کند. در کربلای10 فرمانده گروهان داوود شیرازی بود و جانشین گروهان بهمنی و حسن‌پور بودند. علی کیخا فرمانده گروهان دوم و آقایی جانشین گروهان بودند. آقای حسنعلی نوری هم بودند. آقای باقرمقامی فرمانده دسته بودند. گروهان بعدی هم آقای جعفردولتی‌مقدم فرمانده گروهان و آقای حسین کلب‌علی جانشین بودند. آقای عباس کشته‌گر فرمانده دسته و احمد میر هم فرمانده دسته بودند. آموزش ما برای عملیات والفجر 10 آموزش خوبی بود. در جنگل بچه‌ها آموزش دیدند و از‌نظرِ آموزش‌های فردی و جسمی آماده بودیم. در عملیات والفجر 10 ما مسیری طولانی را در ارتفاعاتی پوشیده از برف پیمودیم؛ اما هیچ‌کدام از بچه‌ها از‌نظرِ جسمی کم نیاوردند» (مصاحبه با شهرکی 1396: سی‌دی شمارۀ 34).

در 18 اسفند 1366 و در یک روز بارانی از ستاد لشکر اعلام کردند که فرمانده گروهان‌ها و جانشین‌ها می‌بایست برای توجیه عملیاتی با اتوبوس عازم منطقة عملیاتی شوند. فرماندهان گردان‌ها و گروهان‌ها از مختصات و مشخصات دقیق عملیات بی‌خبر بودند و فقط می‌دانستند که عملیات در منطقة غرب است. بعد‌از‌ظهر همان روز با اتوبوس به‌سمتِ غرب حرکت کرده و پس از تقریباً 24 ساعت به منطقة عمومی مریوان رسیدیم؛ اما توفیقی برای توجیه منطقة عملیاتی قبل از رسیدن نیروها حاصل نشد و در روز 20 اسفند 1366 نیروهای گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) هم به منطقة عمومی مریوان و شهر مریوان وارد شدند.

حسن‌علی نوری از رزمندگان و جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس، یکی از افرادی است که در زمستان سال 1366 از زاهدان اعزام و در گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) سازماندهی می‌شود. ایشان از چگونگی سازماندهی در گردان و اعزام به غرب کشور برای انجام عملیات می‌گوید: «در دی یا بهمن 1366 در سد دز در ساختار گردان 409 سازماندهی شدیم. اواخر اسفند‌ماه مجموعه نیروهای گردان برای انجام عملیات والفجر 10 آماده شدند. گردان را از سد دز به‌سمتِ غرب کشور حرکت دادند» (مصاحبه با نوری، 1396: سی‌دی شمارۀ 29).

در تاریخ 22 اسفند 1366، گردان پس از یک استراحت 48 ساعته در مریوان، حدود ساعت 9-10 شب با کامیون به‌سمتِ منطقة عملیاتی حرکت می‌کند. گردان در منطقة دزلی و در دامنه‌های ارتفاعات قبل از ارتفاعات ملخور مستقر می‌شود. منطقة عمومی مریوان پوشیده از برف بوده و در هنگام حرکت گردان به‌سمتِ منطقة دزلی، برف و تگرگ همزمان شروع به باریدن می‌کند و رزمندگان گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) شب چند‌درجه زیر صفر را تجربه می‌کنند؛ به‌طوری‌که بعضی از نیروها از شدت سرما بی‌هوش می‌شوند. نیروها پس از پیاده‌شدن از کامیون‌ها، در ساختمانی مستقر می‌شوند؛ ولی به‌دلیل سرمای زیاد و نداشتن امکانات گرمایشی، قادر به استراحت نیستند و در همان ساختمان با جعبه‌های مهمات خالی، آتش روشن می‌کنند تا از گرمای آن بهره‌مند شوند.

حسن‌علی نوری از رزمندگان گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) که همراه‌با گردان وارد منطقة دزلی شده‌است، در‌خصوصِ چگونگی استقرار در منطقه می‌گوید: «وقتی ما به غرب کشور منتقل شدیم، مدتی را هم در منطقه‌ای به‌نام دزلی مستقر بودیم. وقتی رسیدیم، شب شده بود و در بیمارستانی که در‌حالِ آماده‌سازی بود، مستقر شدیم» (مصاحبه با نوری، 1396: سی‌دی شمارۀ 29).

صبح روز 23 اسفند 1366 اعلام کردند فرمانده گردان به‌همراه فرمانده گروهان‌ها برای توجیه می‌بایست به دیدگاه اعزام شوند. دیدگاه روی بلندترین ارتفاع بعد از ملخور قرار داشت؛ به‌طوری‌که از‌آنجا شهرهای سید صادق، دو‌جیله، حلبچه، خرمال، دشت خرمال، ارتفاع خور‌نوازان، سه‌تپّان و جاده‌های ارتباطی به شهرهای ذکر‌شده به‌راحتی قابل رؤیت بود. برای رفتن به دیدگاه می‌بایست از منطقة عمومی دزلی، ابتدا به ارتفاعات ملخور و سپس به‌سمتِ عراق سرازیر و وارد تنگۀ وشکناو شد و پس از طی مسافتی می‌بایست از تنگۀ وشکناو بر ارتفاع مشرف بر خورنوازان صعود صورت می‌گرفت؛ ازاین‌رو، برای توجیه منطقة عملیاتی، فرمانده گردان 409 حمزه سید‌الشهدا(ع) به اتفاق فرماندهان گروهان‌ها و تعدادی از معاونان گروهان‌ها، از ساعت 8 صبح به‌سمتِ دیدگاه حرکت و ساعت 4 بعد‌از‌ظهر به دیدگاه رسیدند. درضمن به‌علتِ صعب‌العبور‌بودن منطقه و نبود جادة مواصلاتی برای تأمین امکانات و مهمات مورد‌نیاز عملیات، چند‌کار قبل از عملیات انجام می‌شد؛ اول اینکه امکانات و مهمات با قاطر از منطقة عمومی دزلی تا تنگۀ وشکناو حمل شود. دوم اینکه تا قبل از شروع عملیات از نیروهای گردان‌های مستقر‌ شده در منطقه برای حمل امکانات و مهمات به تنگة وشکناو استفاده شود و سوم اینکه هر نیرویی که برای دیده‌بانی و توجیه عملیاتی عازم دیدگاه می‌شود، می‌بایست از منطقة عمومی دزلی تا درة وشکناو با خود مهمات حمل ‌کند. کادر گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) استان سیستان و بلوچستان نیز که برای توجیه عازم دیدگاه شده بودند، از این امر مستثنی نبودند و نسبت‌به حمل مهمات تا دره و تنگۀ وشکناو اقدام کردند.

حسن‌علی نوری از رزمندگان گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) که همراه گردان وارد منطقة دزلی شده‌است، همراه سایر فرماندهان و مسئولان گردان عازم دیدگاه می‌شود. ایشان در‌خصوصِ حمل مهمات توسط نیروهای گردان به درة وشکناو و چگونگی تردد به دیدگاه می‌گوید: «با توجه به صعب‌العبور ‌بودن ارتفاعات ملخور و نداشتن راه مواصلاتی خودرویی، نیروها قبل‌ از شروع عملیات، می‌بایست نسبت‌به حمل مهمات به منطقة جلو و دپو کردن آن اقدام می‌کردند. مجموعه نیروهای گردان 409 یکی‌دو روزی موظف شدند مهمات را به جلو حمل کنند. یکی‌دو بار بچه‌ها اقدام به این کار کردند و تقریباً سه تا پنج ساعت طول می‌کشید تا مهمات را از نوک ارتفاع به درّه منتقل کنیم. یک شب قبل از شروع عملیات با تعدادی از فرماندهان به دیدگاه رفتیم. برای آشناشدن بیشتر با منطقة عملیاتی، عموم بچه‌هایی که کادر بودند، محب‌علی فارسی را همراهی ‌کردند؛ از‌جمله فرامرز بهمنی، خودِ بنده، آقایی، جعفرزاده و بچه‌هایی که ترکیب گردان و فرماندهان گروهان‌ها را تشکیل می‌دادند. بعد از یک کوه‌پیمایی سنگین یک روزه، نزدیکِ غروب و نماز مغرب و عشا به نقطۀ دیدگاه رسیدیم. تعدادی از بچه‌های اطلاعات و عملیات آنجا یک سنگری داشتند. شب در آن مکان مهمان بچه‌های اطلاعات و عملیات بودیم» (مصاحبه با نوری، 1396: سی‌دی شمارۀ 29).

کادر گردان 409 حمزه سیدالشهدا‌(ع) و نیروهایی که برای توجیه به دیدگاه رفته بودند، پس از رسیدن به دیدگاه و توجیه منطقة عملیاتی، شب مهمان برادران اطلاعات شدند. غذای برادران مستقر در دیدگاه توسط خود آنان تهیه می‌شد، یعنی مواد اولیه مانند آرد، گوشت، مرغ، روغن و... تا بالا به‌صورتِ پیاده و یا با قاطر حمل می‌شد و توسط خود نیروها غذا طبخ می‌شد. در همان شب قرار بود عملیات شروع شود. تقریباً ساعت 2 بامداد 24 اسفند 1366 نیروها وارد عمل شدند. محوری که لشکر 41 ثارالله می‌بایست در آن عملیات می‌کرد، ارتفاعات خورنوازان بود. بر روی این ارتفاع گردان 419 جیرفت به فرماندهی مهدی طیاری عملیات می‌کرد. فرمانده گروهان خط‌شکن این گردان جلال عادلی بود که در همان ساعات اولیه و با کمترین درگیری ارتفاعات خورنوازان را فتح و لشکر ثارالله هدف خود را تصرف کرد. همۀ نیروهای مستقر در دیدگاه، از شروع عملیات در آن شب مطلع بوده و در هنگام شروع عملیات شاهد صحنة عملیات و درگیری نیروهای خودی با دشمن بودند. در شب عملیات و قبل از شروع عملیات از روی دیدگاه شهرهای اطراف مانند شهرهای سید صادق، حلبچه، خرمال و روستاهای مجاور این شهرها که با روشنایی چراغ‌ها مشخص بود، رؤیت می‌شد؛ ولی به‌محضِ شروع عملیات چراغ‌ها خاموش و آتش توپخانه و عملیات بر منطقه مسلط شد.

صبح روز 24 اسفند 1366 کادر گردان 409 حمزه سید‌الشهدا(ع) از روی دیدگاه به‌سمتِ درة وشکناو سرازیر شدند و تقریباً ساعت 11-10 صبح به دره و تنگۀ وشکناو رسیدند. در آنجا با فرمانده لشکر 41 ثارالله قاسم سلیمانی و فرمانده تیپ عمل‌کننده، حسین فتاحی و فرمانده گردان عمل‌کننده (گردان 419) مهدی طیاری ملاقات کرده و پس از اطلاع از اوضاع عملیات، شبِ قبل از عملیات قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله در خورنوازان‌ به محب‌علی فارسی اعلام داشتند که برای ادامۀ عملیات، گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) سیستان و بلوچستان را از عقبة عملیات در منطقة دزلی به درة وشکناو منتقل کند. پس از این توجیهات، فرمانده گردان به‌همراه کادر گردان از‌جمله دولتی‌مقدم، کیخا، شیرازی، بهمنی، جعفرزاده و علی آقایی از در وشکناو به‌سمتِ ارتفاعات ملخور حرکت کرده و پس از گذشتن از ارتفاعات در ساعت 15 به محل گردان در منطقة دزلی رسیدند. نیروهای گردان فراخوانی شده و توسط فرمانده گردان محب‌‌علی فارسی، نسبت‌به منطقه و شرایط صعب‌العبور بودن آن توجیه شدند. نیروها پس از توجیه، ضمن اقدامات قبل از عملیات مانندِ دعا، نیایش و ذکرِ توسل به ائمۀ اطهار، استراحت کرده و در نیمه‌های شب 24 بهمن 1366 به‌سمتِ درۀ وشکناو دستور حرکت صادر شد. نیروها آماده و به‌صورتِ ستونی و پشت سر هم برای رسیدن به درۀ وشکناو، به‌سمتِ ارتفاع ملخور حرکت کردند. ابتدای ستون، فرمانده گردان به اتفاق داوود شیرازی، فرمانده گروهان اول قرار داشت. گردان از منطقة دزلی حرکت کرده و به ارتفاع ملخور رسیدند. در هنگام سرازیر‌شدن از ارتفاعات ملخور به‌دلیلِ روشن‌شدن هوا، گلوله‌هایی به‌سمتِ گردان و به‌صورتِ پراکنده بر زمین اصابت می‌کرد كه تعدادی از قاطرهایی که مهمات را حمل می‌کردند، از انفجار گلوله‌ها رم کرده و به‌دليل نداشتن تعادل، از بالا به پایین سقوط کردند. بالاخره پس از گذشتن از این سرازیری، گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) استان سیستان و بلوچستان تقریباً ساعت 8-9 صبح 25 اسفند 1366 به درة وشکناو که در آنجا فرمانده لشکر قاسم سلیمانی و بعضی از فرماندهان‌ حضور داشتند، مستقر شدند. پس از استراحت و صرف نهار به گردان اعلام شد که برای آمادگی مراحل بعدی عملیات به‌طرفِ خورنوازان حرکت کند. گردان به‌صورتِ ستونی حرکت خود را از درة وشکناو شروع کرد و پس از اینکه دره به انتها رسید، به دشت خرمال که بسیار زیبا و سرسبز بود وارد شد. به‌دلیلِ ذوب‌شدن برف‌های منطقه و سرازیر‌شدن آب‌ها، آب در دشت جاری شده‌بود. گردان پس از گذشتن از این دشت و راه‌پیمایی تقریباً طولانی 3-4 ساعته، در عصر 25 اسفند 1366 به ارتفاعات خورنوازان که در شب اول عملیات توسط گردان 419 فتح شده بود، رسید.

حسن‌علی نوری از رزمندگان گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) که همراه‌ با کادر گردان به دیدگاه رفته‌است، از سپری‌کردن آن شب در دیدگاه و مشاهدۀ شروع عملیات والفجر 10 و حرکت گردان به‌طرف موضع انتظار می‌گوید: «در همان شب تعدادی از گردان‌های لشکر 41 ثارالله هم عملیات خود را شروع کردند. ما شاهد آتش و درگیری بچه‌ها با دشمن بودیم و صدای قاسم سلیمانی را هم از بی‌سیم گوش می‌کردیم. عملیات با موفقیت انجام شد. بعد از اینکه شناسایی انجام شد، مجدداً به مقرّ بچه‌ها برگشتیم. تقریباً نزدیکی‌های نماز مغرب رسیدیم. بعد از یک استراحت مختصر و قبل از نماز صبح، بچه‌ها را پیاده حرکت دادیم. مسیر حرکت پوشیده از برف بود و بعضی جاها لغزنده بود. با همۀ این شرایط و صعب‌العبور بودن، نیروهای گردان مسیر را طی کرده و صبح به پایین ارتفاع و در دره‌های منتهی به دشت خرمال رسیدند. بعد از کمی استراحت، در بعدازظهر گردان به‌سمتِ ارتفاعات خورنوازان که توسط یکی از گردان‌های لشکر 41 ثارالله در شب عملیات فتح شده‌بود، حرکت کرد و در عصر آن روز در ارتفاعات مستقر شدند» (مصاحبه با نوری، 1396: سی‌دی شمارۀ 29). ارتفاعات خورنوازان که توسط گردان 419 به تصرف درآمده بود، در شمال شرقی خرمال قرار داشت که نیروهای گردان 409 استان سیستان و بلوچستان در عصر روز 25 بهمن 1366 در آن مستقر شدند.

مرحلة دوم عملیات در بامداد 25 اسفند 1366 در محور لشکر 41 ثارالله با هجوم گردان 407 لشکر 41 ثارالله بر روی تپة شیرمر شروع‌شده و تصرف تپۀ مذکور با موفقیت انجام شد. با شروع مرحلة دوم عملیات از محور لشکر 25 کربلا و فشار نیروهای این لشکر، باعث شده‌بود که نیروهای عراقی موجود در پادگان دوجیله برای فرار به‌صورتِ ستونی، کامیون، تانک، نفربر و... به‌سمتِ شهر سید صادق حرکت کنند و این ستون سنگین به‌نظر می‌رسید. از‌سویِ لشکر اعلام شد که گردان409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) برای مقابله با این ستون آماده ‌باشد. پس از اعلام این مأموریت، محب‌علی فارسی فرمانده گردان به اتفاق فرمانده گروهان‌ها، جعفر دولتی‌مقدم، علی کیخا و داوود شیرازی به اتفاق بی‌سیم‌چی‌گردان و پیک‌گردان برای توجیه منطقه و مشاهده به‌سمتِ تپۀ شیرمر اعزام شدند تا در آنجا توسط حسین فتاحی فرماندهی محور، نسبت‌به مأموریت اعلامی توجیه شوند.

تپۀ شیرمر که در بامداد 25 اسفند 1366 توسط گردان 407 به تصرف در‌آمده بود، از روی سه‌تپّان و پادگانِ دوجیله، با گلوله‌های توپ و خمپاره مورد هدف قرار می‌گرفت. کادر گردان که به تپۀ شیرمر رسیده بودند، توسط فتاحی توجیه شدند؛ ولی از‌سویِ لشکر اعلام شد، ستون دشمن که از پادگان حرکت کرده بود، توسط لشکر 25 کربلا زمین‌گیر، متوقف و متلاشی شدند و نیروهای دشمن به‌دست رزمندگان لشکر 25 كربلا اسیر شده و خودروها و تجهیزات مربوط نیز به غنیمت رزمندگان درآمده است؛ بنابراین مأموریت گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) استان تغییر کرد. مأموریت جدید گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) استان سیستان و بلوچستان عبور از سه‌تپّان و استقرار در دشت وسیع نرسیده به سه‌راهی سید صادق، حلبچه و خرمال، به‌منظورِ جلوگیری از ورود دشمن به منطقه بود. کادر گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) استان سیستان و بلوچستان به مأموریت محوّله که عبور از عارضۀ سه‌تپّان و استقرار بر سه‌راهی سید صادق بود، توسط حسین فتاحی توجیه شدند. برادر فارسی فرمانده گردان با بی‌سیم از همان تپه شیرمر به محل استقرار گردان در ارتفاعات خورنوازان، اعلام کرد که گردان پس از اقامۀ نماز مغرب و عشا برای انجام عملیات به‌سمتِ تپة شیرمر حرکت کند و برای رسیدن بهتر گردان، پیکِ گردان را به‌سوی گردان اعزام کرده تا نیروها را به نقطۀ رهایی بیاورد. نیروهای گردان در 25 اسفند 1366با هدایت پیک گردان و سایر ارکان به‌صورتِ ستون و پس از اقامۀ نماز مغرب و عشا از خورنوازان به‌سمتِ جادة ارتباطی خرمال به سید صادق و تپۀ شیرمر حرکت کردند و پس از طیِ مسافت چند‌کیلومتری، حدود ساعت 9 الی 10 شب به نقطۀ رهایی که فرمانده گردان و کادر گردان منتظر بودند، رسیدند.

حسن‌علی نوری که با گروهان دوم و با گردان از خورنوازان حرکت کرده بود، دربارة حرکت گردان از خورنوازان به‌سمتِ نقطۀ رهایی و مأموریت گردان می‌گوید: «فرمانده گردان با تعدادی از بچه‌ها و فرماندهان گروهان‌ها برای شناسایی بیشتر از گردان جدا شدند و به جلو حرکت کردند. ما [گردان] تا بعد از نماز مغرب و عشا ماندیم. پس از آن، با فرا‌رسیدن شب گردان را حرکت دادند؛ چون گردان در ارتفاعات خورنوازان مستقر شده‌بود، باید از ارتفاع پایین می‌آمدیم و وارد دشت می‌شدیم. ارتفاع سخت و صعب‌العبور بود. اگر نیرو‌های گردان این مسیر را در روز و روشنایی می‌دیدند، وحشت می‌کردند؛ چون شب بود و دید نداشتند با سختی پایین آمدند. به‌ هر‌ ترتیب ما به نقطه و موضع انتظار رسیده بودیم. مأموریتی که برای گردان طراحی کرده بودند عبور از دشت بود؛ یعنی باید از ارتفاع سه‌تپّان بدون درگیری عبور کرده و پشت سه‌تپّان در سه‌راهی خرمال-سید صادق مستقر می‌شدیم. مأموریت ما هم جلوگیری از پاتکِ دشمن بود، ضمن اینکه لشکر 19 فجر نیز در کنار گردان ما همکاری می‌کرد تا نسبت به تثبیت منطقه اقدام کنیم» (مصاحبه با نوری، 1396: سی‌دی شمارۀ 29).

طرح مانور به این صورت بود که گردان 409 در کنار جادة خرمال به‌طرفِ سه‌راه حرکت کرده و پس از عبور از سه‌تپّان، نرسیده به سه‌راهی و جادۀ سید صادق مستقر شود. برای این منظور، می‌بایست بدون درگیری و با‌احتیاط کامل از کنار سه‌تپّان که دشمن بر روی آن مستقر بود و همچنین از کنار نیروهای لشکر 19 فجر که هدفشان تک بر روی سه‌تپّان بود و در منطقه مستقر بودند عبور کند. نیروهای گردان که پس از نماز مغرب و عشا از منطقة خورنوازان حرکت کرده بودند، به جادة ارتباطی خرمال و تپۀ شیرمر رسیدند و پس از استراحتی کوتاه و بنا به‌ دستوری که از‌سویِ فرمانده لشکر و هدایت ایشان صورت گرفت، از سمت راست جاده به‌سمتِ سه‌تپّان و سه‌راهی سید صادق، حلبچه، خرمال حرکت کردند.

سرستون، محب‌علی فارسی فرمانده گردان، بی‌سیم‌چی‌ها و پیک‌های گردان قرار داشتند و بعد از آنها گروهان اول و به‌ترتیب گروهان دوم و سپس گروهان سوم حرکت می‌کردند. پس از حرکت مختصری، گردان به سیم‌خاردار برخورد کرد و در آنجا متوقف شد، تا مسیر از سیم‌خاردارها پاک شود و معبری برای عبور گردان فراهم شود. پس از باز‌شدن معبر، گردان از سیم‌خاردارها عبور کرده و از سمت راست جاده به حرکت خود ادامه داد. گردان به نزدیکی سه‌تپّان رسیده بود و نیروهای لشکر 19 فجر هم در سمت چپ جاده مستقر بودند. عدم‌توجیه نیروهای طرفین و تصوّر هر‌یک از طرفین که طرف مقابل نیروهای عراقی می‌باشند، باعث شد که تقریباً ساعت 2 بامداد 26 اسفند 1366 نیروهای خودی (نیروهای لشکر 41 ثارالله و 19 فجر) با هم درگیر شوند. پس از شروع درگیری طرفین (خودی‌ها)، نیروهای عراقی مستقر بر روی سه‌تپّان از حضور نیروهای خودی در دامنة سه‌تپّان باخبر شده و با سلاح‌های سنگین و نیمه‌سنگین و ادوات مربوط بر روی نیروهای دو لشکر (19 فجر و 41 ثارالله) آتش ریخته و منطقه را زیر آتش گرفتند. در این هنگام کادر گردان‌های خودی با صدای بلند نسبت‌ به خودی‌بودن نیروهای دو طرف جاده، افراد را از درگیری برحذر کرده و نیروها را به‌سمتِ سه‌تپّان هدایت کردند که با یورش نیروهای گردان 409 و نیروهایی همچون شهیدان سیدمحسن  عبادی، بهمنی، محمود سرگزی و محمدعلی جعفرزاده سه‌تپّان فتح شد.

حسن‌علی نوری که خود در این عملیات شاهد صحنۀ نبرد نیروهای گردان 409 حمزه سید‌الشهدا(ع) بوده‌است، می‌گوید: «از موضع انتظار حرکت کردیم. قسمتی از دامنة سه‌تپّان را رد کردیم. سمت چپ ما به موازات جادۀ خرمال به سه‌راهی، نهری وجود داشت. یک لحظه با اجرای آتش از دامنة تپه مواجه شدیم. که بر سرستون اجرای آتش می‌کرد. در همان لحظة اول محمود سرگزی پیک گردان به شهادت رسید. علی اکبرکیخا و یکی دو نفر از بچه‌ها مجروح شدند. تعدادی از بچه‌ها خودشان را داخل کانال و نهری که کنار دستمان قرار داشت انداختند. بخشی از نیروها هم خود را به دامنة تپه و ارتفاع چسباندند؛ البتّه دستور فرماندهی هم همین بود که نیروها خود را به دامنة تپه برسانند. در آن شرایط، مشخص بود که دشمن از کجا اجرای آتش می‌کند و قبل از اینکه فرماندهان بتوانند تدبیری بیاندیشند، یک تعداد از بچه‌های گردان و به‌خصوص دستة ما به‌صورتِ خودجوش، به‌سمتِ بالای سه‌تپّان و برای خاموش‌کردن آتش سنگرهای دشمن حرکت کردند. بچه‌ها آتش دشمن را خاموش کردند. تعدادی از بچه‌ها مانند فرامرز بهمنی، محمدعلی جعفرزاده و سید محسن عبادی در همین مرحله شهید شدند. لازم به توضیح است که قبل از سنگرهای دشمن در شیب سه‌تپّان میدان مین بود؛ ولی بچه‌ها بدون توجه به میدان مین از آن عبور کرده بودند و فرامرز بهمنی بر روی مین ضد نفر رفته‌بود و شهید شد» (مصاحبه با نوری، 1396: سی‌دی شمارۀ 29).

علیرضا شهرکی در ادامۀ بحث عملیات والفجر 10 از چگونگی مانور گردان 409 حمزه سید‌الشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان در عملیات و فتح سه‌تپّان و شهادت جمعی از همرزمان می‌گوید: «وقتی ما حرکت کردیم، از نقطة رهایی آخر، داخلِ جاده معبر ما لو رفت و درگیری شروع شد. شرایط طوری شد که ناخواسته طیفی از بچه‌ها علی‌رغم توصیه‌های قبلی که به‌سمتِ سه‌تپّان نرویم؛ به‌دلیلِ حجم آتش دشمن از روی سه‌تپّان، به‌سمتِ سه‌تپّان حرکت کردیم. حدود 50 نفر بودیم که تعدادی از بچه‌ها در این مسیر به شهادت رسیدند؛ از‌جمله فرامرز بهمنی، محسن عبادی و محمد‌علی جعفرزاده. زمانی‌که ما رسیدیم، عدة زیادی هم در سه‌تپّان به شهادت رسیده بودند. بچه‌های ما سنگر تیر‌بار را خاموش کردند و روی سه‌تپّان مستقر شدیم‌. تا نزدیک سحر یک تعداد از واحدهای خودی هم در آنجا بودند و به آنها متصل شدیم. صبح به پایین آمدیم و دوستان دیگر آنجا مستقر شدند. قرار شد ما به‌سمتِ سه‌راه [سید صادق، خرمال و حلبچه] برویم. در این سه‌راه خاکریز کوتاهی توسط لودر ایجاد شده و تانکی هم در آن قسمت مستقر شد. شب اول بچه‌ها تعدادی عراقی در سنین مختلف اسیر کردند. یکی از آنها حدود 15-16 ساله بود که تا صبح گریه می‌کرد. یک تعداد از نیروها نیز برای شناسایی به جلوتر از خط رفتند» (مصاحبه با شهرکی، 1396: سی‌دی شمارۀ 34).

نیروهای لشکر 19 فجر به‌دلیلِ دادن تلفات از ادامۀ عملیات بازماندند. پس از فتح سه‌تپّان توسط نیروهای گردان 409 و استقرار تعدادی از نیروها بر روی آن، سایر نیروهای گردان توسط فرمانده گردان به‌سمتِ هدف اصلی گردان هدایت شدند و در دشت خرمال و سید صادق به‌سمتِ سه‌راهی خرمال، سید صادق و حلبچه مستقر شدند. منطقة تصرف‌شده که نیروهای گردان در آن استقرار یافته‌اند، دشت و بدون هیچ عارضه‌ای بود. نیروها به‌وسیلة امکانات اولیه مانند سرنیزه و بعضاً بیل و کلاه‌خُودهای خود اقدام به حفرِ جان‌پناه کردند. نیروهای دشمن که از حضور نیروهای خودی در منطقه آگاه بودند، با سلاح‌های منحنی‌زن و بعضاً با گلولة مستقیم تانک، محل گردان را زیر حجم آتش قرار دادند. برای کاستن حجم آتش تعدادی از نیروها با آر.پی.جی به مقابله با تانک‌ها رفتند. هجوم نیروها باعث شد از حجم آتش در منطقه کاسته شود. صبح همان روز یعنی 26 اسفند 1366 یک یا دو دستگاه لودر‌ در منطقه حاضر شدند و شروع به زدن خاکریز کردند و نیروهای گردان 409 در خاکریز احداث‌شده مستقر شده و در منطقه و هدف از‌پیش‌تعیین‌شده که فتح کرده بودند، پدافند کردند.

حسن‌علی نوری از چگونگی استقرار گردان بر منطقة هدف می‌گوید: «پس از خاموش‌کردن آتش‌ دشمن و فتح سه‌تپّان توسط نیروهای گردان 409 استان سیستان و بلوچستان، به‌طرفِ هدف گردان حرکت کردیم و نزدیکِ نماز صبح در منطقة هدف مستقر شدیم. خاکریزی نداشتیم، چون امکان خاکریز‌زدن نبود. بچه‌ها با همان وسایل اولیه که داشتند، سنگرهای لانه‌روباهی ایجاد کردند تا بعد لودر و بولدوزر برای ایجاد خاکریز وارد منطقه شود. با روشن‌شدن هوا تانک‌های دشمن متوجه حضور گردان ما شد. از فاصلۀ دور شروع به شلیک گلوله‌ها کردند. فاصله دور بود، ولی گلوله‌ها کنار بچه‌ها منفجر می‌شد و ترس از این بود که بچه‌ها ترکش بخورند و تلفاتی ایجاد شود. به دستة باقرمقامی مأموریت داده شد تا به نزدیکی دشمن بروند و با اجرای آتش بر روی دشمن، آتش و تهدید دشمن بر روی گردان را کم کنند که این اقدام مؤثر واقع شد و کم‌کم دستگاه‌های مهندسی وارد منطقه شدند، خاکریز اول را شکل دادند و احداث کردند» (مصاحبه با نوری، 1396: سی‌دی شمارۀ 29).

گردان 409 حمزه سید‌الشهدا‌(ع) استان سیستان و بلوچستان که در عملیات تعدادی شهید و مجروح داد، تا روز 28 اسفند 1366 در منطقه مستقر بودند و صبح روز 28 اسفند 1366 از‌طریقِ جادة احداث‌شده توسط برادران جهاد سازندگی و مهندسی رزمی سپاه، پیاده به‌‌سمتِ دزلی حرکت کرده و پس از استقرار در سنندج، صبح روز 29 اسفند 1366 با اتوبوس‌ها به‌طرفِ زاهدان حرکت کردند.

حسن‌علی نوری در این رابطه می‌گوید: «گردان 409 استان سیستان و بلوچستان تقریباً دو یا سه شب در آن موضع مستقر بودند. یکی‌دو بار هلی‌کوپترهای دشمن آمدند و بر سر ما اجرای آتش کردند و یکی‌دو بار هم تانک‌های دشمن به قصد تصرف این منطقه اجرای آتش و مانور داشتند که موفقیتی برای دشمن نداشت. گردان پس از استقرار چند‌روزه در یک بعد‌از‌ظهر، خط را به گردان‌های دیگر تحویل داد و به عقب برگشت» (مصاحبه با نوری، 1396: سی‌دی شمارۀ 29).

علی کیخا می‌گوید: «از 15 اسفند 1366 نیروها را بنا به‌ دستور فرماندۀ لشکر به‌سمتِ مریوان حرکت دادیم. پس از رسیدن به مریوان به‌طرفِ خطوط مرزی که لشکر در آنجا اردوگاهی آماده کرده بود، رفتیم و در آنجا کمی استراحت کردیم تا دستور فرمانده لشکر برای حرکت به موضع انتظار صادر شود. ‌پس از چند‌روز دستور حرکت نیروها را دریافت کردیم و طبق نقشه از همان مسیری که در ارتفاعات ملخور برای شناسایی منطقه رفته بودیم، نیروهای گردان را به‌صورتِ راه‌پیمایی تاکتیکی زیر باران و برف شدید حرکت دادیم. هوا خیلی سرد بود؛ اما نیروها بدون توجه به این سختی‌ها به حرکت خود ادامه دادند. به ارتفاعات مرزی ملخور که رسیدیم، به‌علتِ صعب‌العبور بودن ارتفاعات برای بالا‌رفتن باید از طناب استفاده می‌کردیم. چند‌نفر را با‌احتیاط به بالای ارتفاع فرستادیم. آنها پس از رسیدن به بالای ارتفاع با طناب‌ نیروها را بالا بردند و بعد از اینکه همة نیروها به بالا رسیدند، به مسیر خود که حدوداً از یک متر برف پوشیده شده‌بود، ادامه دادیم. دشمن تردد ما را زیر‌نظر گرفته‌بود و اقدام به شلیک گلوله‌های توپخانة خود بر روی مسیر می‌کرد. در این حادثه یک نفر شهید و چند‌نفر مجروح شدند. دستور دادم چند‌نفر مجروحان و شهید را به عقب ببرند و بقیۀ نیروها به حرکت خود‌ ادامه دهند. برای اینکه نیروها روحیه‌شان تقویت شود، به فرماندهان گروهان‌ها اعلام شد با شعارهای حماسی نیروهای خود را به‌سمتِ سنگرهای کمین خودی هدایت کنند. از ارتفاعات پایین رفتیم و کمی استراحت کردیم و مجدداً به حرکت خود ادامه دادیم تا اینکه به محل موردِ‌نظر در زیر ارتفاعات خورنوازان که تونل‌هایی توسط کردهای مخالف صدام زده شده‌بود، استقرار یافتیم و منتظر ماندیم تا دستور حمله صادر شود. جلسة هماهنگی آخر بین فرماندهان لشکر برگزار شد. در این عملیات بنده جانشین گردان 409 و محب‌علی فارسی فرمانده گردان بود. البتّه محمد پودینه، جعفر دولتی‌مقدم و احمد اعرابی به‌عنوان جانشینان بعدی در‌نظر گرفته شده بودند.

عملیات والفجر 10 در نیمه‌‌شب 25 اسفند 1366 آغاز شد. قرار بود لشکر 41 ثارالله با گردان 409 به‌سمتِ سه‌تپّان حرکت کند، ولی مأموریت گردان 409 تغییر کرد و این مأموریت به لشکر 19 فجر واگذار شد و قرار شد گردان 409 سه‌راهی حلبچه به سیدصادق را تصرف کند. در سمت چپ ما لشکر 25 کربلا و لشکرهای 27 و 10 وارد عمل شدند. ما گردان را طبق نقشه از روی جاده حرکت دادیم تا پس از تصرف این سه‌راهی مهم به‌سمتِ شهر سیدصادق عراق پیشروی کنیم. متأسفانه با یک اشتباه از‌طرفِ گردان لشکر 19 فجر، بین دو گردان خودی (لشکر 41 و 19) درگیری به‌وجود آمد. ماجرا از این قرار بود که گردان لشکر 19 فجر به‌جای اینکه سه‌تپّان را تصرف کند، اشتباهی سه‌تپّان را دور زده بودند و به‌سمتِ گردان 409 روبه‌روی ما آمدند. به‌دلیلِ تاریکی شب متوجه نیروهای ایرانی نشدیم و فکر کردیم نیروهای عراقی هستند و آنها هم متقابلاً همین حدس را زدند. با شنیدن صدای نیروهای لشکر 19 فجر موضع گرفتیم و متأسفانه درگیری و تیراندازی شروع شد و دو گردان خودی به‌سمتِ یکدیگر تیراندازی می‌کردند. نیروهای عراقی هم به‌سمتِ ما دو گردان تیراندازی می‌کردند. از روی ارتفاعات سه‌تپّان و از زیر ارتفاعات، هم به‌سمتِ خودمان و هم به‌سمتِ دشمن تیراندازی می‌کردیم. چند‌دقیقه طول کشید که یکی از فرماندهان گروهان به‌نامِ حسن‌علی نوری را به جلو فرستادم تا اطلاعات بیشتری کسب کند. ایشان با چند‌نفر سینه‌خیز به جلو رفت و صدای نیروهای مجروح لشکر 19 فجر را شنیده بود که به فارسی می‌گفتند: «یا زهرا»، «یاحسین». بلافاصله بی‌سیم زدیم که این‌ها خودی هستند. بنده و محب‌علی فارسی نیز سریع موضوع را به فرمانده لشکر قاسم سلیمانی خبر دادیم و دستور قطع آتش صادر شد و به هر دو گردان دستور دادند به‌سمتِ دشمن حرکت کنند؛ اما گردان 409 با مشکلاتی مواجه شد. تعدادی از نیروها همراه ‌با یک فرمانده گروهان برای خاموش‌کردن تیر‌بارها و سلاح‌های عراقی به‌سمتِ عوارض مهم سه‌تپّان رفتند و تعدادی مجروح و شهید شدند.

تعدادی از افرادی که به فرماندهی محمد‌علی جعفرزاده ی، یکی از فرماندهان گروهان‌های گردان 409 به‌سمتِ سه‌تپّان رفتند، شهید شدند؛ ازجمله جعفرزاده ی، عبادی، بهمنی، ‌سرگزی و... . بقیة نیروها را به‌سمتِ هدف حرکت دادیم. هوا کمی روشن شده بود. ما به خاکریز سمت چپ ارتفاعات سه‌تپّان رسیدیم. گردانِ لشکر 19 فجر هم که تعدادی شهید و مجروح داده بود، به عقب برگشت. بعد از گردانِ ما یکی از گردان‌های لشکر 25 کربلا برای تصرف روستاهای اطراف حلبچه از ما عبور کرد. با روشن‌شدن هوا نیروهایی که از گردان ما جدا شده‌بودند و به‌سمتِ ارتفاعات سه‌تپّان رفته بودند، پیدا کردیم و با سازماندهی مجدد، پشت خاکریز نزدیک یکی از روستاها، خط پدافندی تشکیل دادیم. نیروهای عراقی هم پس از جمع‌آوری نیروهای متفرق خود اقدام به پاتک کردند که با آتش سنگین نیروهای ایرانی مواجه شدند. در این عملیات نیروهای ایرانی و کردهای بارزانی عراق که مخالف حکومت صدام بودند، در کنار هم علیه نیروهای بعثی عراق می‌جنگیدیم. تا نزدیک ظهر همة لشکرها به اهداف خود دست یافتند؛ ولی دشمن بعثی به‌دستورِ صدام و فرماندهان خود اقدام به بمباران شیمیایی در شهر حلبچه و روستاهای اطراف کرد که اکثر مردم (زن و مرد و پیر و جوان و حتی کودکان) به شهادت رسیدند یا مجروح شدند و شهر را به‌سمتِ ایران تخلیه کردند. تعدادی از رزمندگان اسلام نیز شهید و مجروح شیمیایی شدند. دامنة بمباران‌های شیمیایی عراق به بهانة تعقیب مردم حلبچه تا شهرستان سردشت و بانة ایران رسید و تعدادی از مردم این دو شهر هم بر‌اثر بمباران شیمیایی عراق شهید و مجروح شدند. علی‌رغم این بمباران بی‌رحمانۀ عراقی‌ها، رزمندگان اسلام اهداف موردِنظر را تصرف کردند و پس از چند‌روز مقاومت، خط را تحویل نیروهای کُرد مخالف صدام دادیم و به خط مرزی برگشتیم. از اول هم هدف از اجرای این عملیات بنا به درخواست نیروهای کُرد عراقی و برای تحتِ فشار قرار‌دادن صدام برای پذیرش خواسته‌های ایران بود، نه تصرف سرزمین‌های عراق. البتّه ایران ابتکاری که در طول جنگ انجام داد این بود که برای ضربه‌زدن به دولت عراق و نجات ملّت عراق و ایران از دست حزب بعث به سرکردگی صدام، از خود مردم عراق نیز استفاده کرد. نیروهای مخالف صدام که از عراق خارج شده‌بودند، سربازان و افسرانی که بعد از اسارت توسط نیروهای ایرانی اظهار ندامت و پشیمانی می‌کردند و کُردهای شمال عراق را که خواستار خودمختاری و سقوط دولت صدام بودند، در قالب لشکر 9 بدر و گروه‌های ضربت سازماندهی کرد و با دادن سلاح، تجهیزات و پشتیبانی همه‌جانبه به آنها کمک کرد تا برای برقراری حکومت اسلامی در عراق تلاش کنند و اکثر عملیات‌های برون‌مرزی توسط همین نیروها انجام می‌شد. البتّه بخشی از فرماندهان این نیروها از‌جمله فرمانده لشکر 9 بدر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران بود و این از ابتکارات منحصر‌به‌فرد سپاه در به‌کارگیری نیروهای عراقی علیه خودشان بود. عملیات والفجر 10 نیز با همین ترکیب نیرویی انجام شد و بعد از عملیات، منطقه به خود نیروهای کُرد عراقی واگذار شد.

پس از این عملیات سازمان ملل و شورای امنیت با جلسات متعدد به‌دنبالِ چاره‌ای برای پایان‌دادن جنگ بین ایران و عراق بودند. به درخواست ایران سازمان ملل کارشناسان خود را برای بررسی جنایت اخیر صدام، یعنی بمباران شیمیایی به منطقة جنگی اعزام کرد که صدام مخالفت کرد. سازمان ملل و شورای امنیت، 7 قطعنامه تا قبل از قطعنامة 598 صادر کرده بود تا تکلیف جنگ بین ایران و عراق مشخص شود، اما هیچ‌کدام از این قطعنامه‌ها جنبة الزام‌آور نداشت و در آن به متجاوز و آغازگر جنگ اشاره‌ای نشده‌بود؛ ولی پس از عملیات و‌الفجر 8 و سلسله عملیات‌های برون‌مرزی ایران به‌خصوص عملیات کربلای 5 برای اثبات حق خود، سازمان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی و کشورهای پشتیبان صدام تحت فشار قرار گرفتند و به‌ناچار شورای امنیت به صدور قطعنامة 598 در تاریخ 29 تیر 1366 اقدام کرد که به‌لحاظِ محتوا بخشی از خواسته‌های ایران از‌جمله تعیین متجاوز در آن قید شده‌بود. این قطعنامه نقص‌هایی نیز داشت و به‌طورِ کامل خواسته‌های ایران در آن لحاظ نشده‌بود؛ به همین دلیل ایران با این قطعنامه نیز مخالفت کرد و برای رسیدن به همة خواسته‌های خود از‌طریقِ دیپلماسی سیاسی و نظامی موضوع را دنبال می‌کرد. در زمان صدورِ قطعنامة 598 فرماندهان عالی جنگ و مسئولان سیاسی نزد امام‌خمینی(ره) رفتند و ضمن تشریح اوضاع جنگ و شرایط کشور ایران پیشنهادهایی را در پذیرش و رد این قطعنامه به امام دادند و امام خمینی به علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجۀ وقت، مأموریت داد تا در عرصة سیاسی خواسته‌های ایران را پیگیری کند و نیروهای نظامی نیز به دفاع از کشور بپردازند» ()

مصاحبه با علیرضا شهرکی، تاریخ مصاحبه: 12 خرداد 96

* زمان اعزام چگونگی اعزام و سازماندهی شما در گردان‌های رزم را بیان کنید.

- درابتدا جذب پایگاه انصارالحسین شدم. آن زمان شهید فرامرز بهمنی آنجا بودند که تازه فعالیتشان را شروع کرده‌بودند. اولین اعزام من اسفند 66 بود. درابتدا چندوقتی در منطقۀ غرب، منطقۀ میاندوآب بودیم. فرمانده گروهان ما هم حاج آقا داوودشیرازی بودند.

اعزام بعدی زمان والفجر 10 بود که فرمانده آقای محبعلی فارسی بود. آقایان احمداعرابی، جعفردولتی مقدم و علی کیخا هم بودند. در آن مقطع استخوان‌بندی گردان‌ها خیلی خوب بود. در این حد که فرمانده دسته در ردۀ فرمانده گروهان هم می‌توانست عمل کند.

در کربلای 10 فرمانده گروهان آقای شیرازی بود، آقای قهری هم بود و جانشین گروهان آقایان بهمنی و حسن‌پور. در گروهان دوم آقایان علی کیخا فرمانده گروهان، شهید علیرضاآقایی و حسن مود نوری جانشین گروهان و باقرمقامی فرمانده دسته بودند. علی کیخا دیگری هم داشتیم که فرمانده دسته بود. گروهان بعدی هم آقایان دولتی فرمانده گروهان، کلبعلی جانشین، عباس کشته‌گر و احمد میر فرمانده دسته بودند.

* فرایند آموزش‌ها و عملیات را در والفجر 10 بفرمایید؟

- برای والفجر 10 آموزش ما بسیار خوب بود. نیروها در جنگل آموزش دیدند و ازنظر آموزش‌های فردی و جسمی آماده بودیم. در والفجر 10 ما مسیر طولانی را در ارتفاع برفی پیمودیم. اما هیچ‌کدام از بچه‌ها ازنظر جسمی کم نیاوردند.

در بحث عملیات هم تا لحظۀ آخر قرار بود روی سه‌تپان عمل کنیم؛ اما دقیقۀ آخر تصمیم عوض شد. وقتی ما از نقطۀ رهایی آخر در جادۀ معبر حرکت کردیم، لو رفت و درگیری شروع شد. شرایط طوری شد که علی‌رغم توصیه‌های قبلی، ناخواسته طیفی از نیروها به‌سمت سه‌تپان حرکت کردیم. حدود پنجاه نفر بودیم که تعدادی از بچه‌ها در این مسیر شهید شدند، ازجمله فرامرز بهمنی، محسن عبادی و محمدعلی جعفرزاده.

ما زمانی‌که رسیدیم، عدۀ زیادی هم در سه‌تپان شهید شدند. بچه‌های ما سنگر تیربار را خاموش کردند و روی سه‌تپان مستقر شدیم. چون هماهنگ توجیه نشده‌نبودیم، هر چند نفر از ما از یک کانال شروع به حرکت کرد. آن بالا هم درگیر شدیم. تا نزدیک سحر تعدادی از واحدهای خودی آنجا بودند و ما به آنها متصل شدیم. گفتند لدرها و تانک‌های دشمن دارند می‌آیند و از آرپی‌جی‌زن‌های ما خواستند که به آن سمت بروند. متوجه شدیم مسیر مدِنظر آنها همان مسیری است که ما از ارتفاع برگشتیم و منطقی نیست دوباره به آنجا برویم. به مسئول گفتیم ولی ایشان قبول نکرد. ما هم همکاری نکردیم؛ زیرا در آن مسیر ممکن بود به نیروهای خودی ضربه بزنیم.

صبح پایین آمدیم و دوستان دیگر آنجا مستقر شدند و ما به‌سمت ارتفاعات ملخ‌خور برگشتیم. قرار شد سمت سه‌راه بریم. آنجا که رسیدیم متوجه شدیم که ما ‌اشتباهی به آن سمت رفته‌ایم و تلفات نابه‌جای ما برای همین بوده‌است و فرماندهان هم با ما برخورد کردند. بعداز آن قضیه تا فردای آن روز که به عقب برگشتیم، در سه‌راه مستقر شدیم.

* از حوادث سه‌راه ‌خاطره‌ای دارید؟

- در سه راه خاکریزی کوتاه با لدر ایجاد شد و تانکی در آن قسمت مستقر شد. شب اول بچه‌ها تعدادی عراقی در سنین مختلف اسیر کردند. یکی حدود پانزده‌شانزده‌ساله بود که تا صبح گریه می‌کرد. یک‌سری از بچه‌ها هم برای شناسایی جلوتر از خط رفتند.

مطلبی را لازم می‌دانم بیان کنم: بعضی می‌گویند بچه‌های جنگ وامانده‌های اجتماعی بوده‌اند که به‌علت شرایط دشوار زندگی به جبهه‌های جنگ رفته‌‌اند. اما در مجموعۀ نیروهای گردان بچه‌هایی بودن که ازنظر مالی به‌شدت توانمند بودند و املاک و زمین‌های پدری زیادی داشتند. خیلی از نیروها با هزینۀ شخصی با هواپیما به تهران و از آنجا با قطار تا اهواز میرفتند. بعضی‌ها هم مثل شهید بهمنی دانشجوی کارگردانی تهران بودند یا شهید جعفرزاده که دانشجوی ریاضی محض دانشگاه سیستان و بلوچستان بودند. پس میزان سواد آنها هم کم نبود. نکتۀ اصلی برای جبهه‌رفتن ولایت‌پذیری این بچه‌ها بود که با وجود امکانات بسیار باز هم حاضر شدند در مناطق جنگی حاضر شوند. بعضی‌ها کارمند بودند با وضعیت اقتصادی عالی و همۀ امکانات را برای یک زندگی عالی داشتند؛ ولی بصیرت آنها کار خودش را کرده‌بود و آنها را به‌سمت جبهه‌های حق علیه باطل سوق داده‌بود.

رده صف فرماندهان سپاه و بسیج اعزامی از استان سیستان و بلوچستان در هشت سال دفاع مقدس (عملیات والفجر 10)

ردیف

نام و نام خانوادگی

مسئولیت

یگان خدمتی

لشکر

تیپ

گردان

گروهان

دسته

1

محب‌علی فارسی

فرمانده گردان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

2

علی کیخا

جانشین گردان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

3

جعفر دولتی‌مقدم

جانشین گردان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

4

داوود شیرازی

فرمانده گروهان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

5

علیرضا آقایی

//

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

6

شهید فرامرز بهمنی

جانشین گروهان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

7

شهید محمدعلی جعفرزاده

معاون گروهان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

8

حسنعلی نوری

جانشین گروهان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

9

علیرضا کیخا

معاون گروهان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

10

حسین صحرانورد

فرمانده گروهان

41 ثارالله

 

410 غواص

 

 

11

محمدرضا حیدری‌نسب

معاون گردان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

12

حمید رمضانی

مسئول محور اطلاعات و عملیات لشکر

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

13

ایرج حسن‌پور

معاون گروهان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

14

حسین کلب‌علی

جانشین گروهان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

15

حسن شهرکی‌ثانوی

فرمانده دسته

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

16

جمشید صیادی

//

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

17

علیرضا کیخا

//

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

18

باقر مقامی

فرمانده دسته

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

19

عادل مزاری

فرمانده دسته

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

20

حبیب خسروی

معاون گروهان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

21

سید داود احمدی

فرمانده دسته

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

22

حمیدرضا حیدری‌نسب

مسئول مخابرات گردان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

 

ردة ستادی مسئولان سپاه و بسیج اعزامی از استان سیستان و بلوچستان در هشت سال دفاع مقدس (عملیات والفجر 10)

ردیف

نام و نام خانوادگی

مسئولیت

یگان خدمتی

لشکر

تیپ

گردان

گروهان

دسته

1

عبدالصمد میر‌شهرکی

جانشین و مسئول واحد نیروی انسانی لشکر

41 ثارالله

 

 

 

 

2

عبدالحسین عمادی

مسئول نیروی انسانی گردان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

3

عبدالرضا مزاری

مسئول تبلیغات گردان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

4

غلامحسن شهرکی

تدارکات گردان

41 ثارالله

 

گردان 409

 

 

 
انتهای پیام/

 

 

 

 

 
   

ارسال نظر






captcha
ارسال