فائزون|آرشیو
آرشیو
شهید منصور برخوردار

مزار شهید قلب انقلاب است

شهید منصور برخوردار در وصیت‌نامه خود نوشت: مزار شهید قلب انقلاب است و ضد انقلاب در آن جایی ندارد.

فائزون

۱۹ شهید از حزب‌الله طی درگیری‌های دو هفته اخیر با رژیم صهیونیستی

تعداد شهدای جنبش مقاومت حزب‌الله در مقابله با تجاوزات رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان طی دو هفته اخیر، به ۱۹ نفر افزایش یافت.

فائزون

این روسری را بدهید بنی‌صدر سرش کند

در نخستین روهای جنگ بنی‌صدر دستور داده بود نیروها عقب‌نشینی کنند. زنی روستایی خود را جلوی ماشین فرمانده انداخت و وقتی فهمید نیروها به دستور بنی‌صدر عقب‌نشینی می‌کنند، روسری‌اش را در آورد و گفت: این روسری را بدهید به فرمانده کل!»

فائزون

دستگیری یکی از سرشبکه‌های گروهک تروریستی داعش در سیستان و بلوچستان

به همت سربازان گمنام امام‌زمان (عج) در اداره کل اطلاعات سیستان و بلوچستان، یکی از سرشبکه‌های مرتبط با گروهک تروریستی داعش در این استان دستگیر شد.

شهید بلیده

حرف های منافقین را گوش نکنید

شهید احمد بلیده در وصیت‌نامه خود نوشت: از مردم منطقه می‌خواهم به حرف‌های تفرقه‌انگیز منافقین گوش نکنند.

شهید

شهیدان با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند

معلم شهید قادر هاشم زهی در وصیت‌نامه خود نوشت: درود فراوان به شهیدانی که نهال انقلاب اسلامی ایران را آبیاری کردند

فائزون

شمیم فتح از طوفان الاقصی به مشام جهانیان می‌رسد

نماینده ولی‌فقیه در سیستان و بلوچستان، استاندار استان و فرمانده قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنوب شرق کشور با صدور بیانیه‌ای مشترک، نسل‌کشی اخیر رژیم صهیونیستی در فلسطین را محکوم کردند.

شهید

جوانی که ذکر یاحسین گفت و ققنوس‌وار به شهادت رسید

ابوالفضل دهقان می‌گوید: در کربلای ۵، از شدت آتش تیربار دشمن زمین‌گیر شده بودیم. «سعید صیرفی‌نژاد» با دیدن این وضعیت می‌خواست با آرپی‌جی، تیربار دشمن را خاموش کند، اما گلوله‌ای به کوله آرپی‌جی‌اش اصابت کرد و کوله‌اش شعله‌ور شد!

تصاویر

جمعی از نخبگان و استعدادهای برتر علمی کشور با رهبر انقلاب دیدار می‌کنند

جمعی از نخبگان و استعدادهای برتر علمی کشور با حضور در حسینیه امام خمینی (ره) با حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار می‌کنند.

فائزون

بالاخره ما هم ترکش‌گیر شدیم!

خواهر شهید حسین حیدر تعریف می‌کند: «وقتی حسین مجروح شده و به شهر آمده بود، نمی‌خواست مادرمان متوجه درد او شود. برای همین با خوشحالی می‌گفت: «بالاخره ما هم ترکش‌گیر شدیم!»