فائزون شهیده سیمین ترسائی را به نقل از کتاب اسوه های صبر و ایثار معرفی می کند.
شهدای حادثه تروریستی تاسوعای حسینی چابهار
تاسوعای 89 در شهر همیشه بهار ، چابهار بود که در کنار جمعی زیادی از مردان و دختران نیز بهار عمر 7 زن و دختر به خزان تبدیل شد و فقط خدا می داند که چه گذشت بر عزاداران حسینی هنگامی که صحنه ی کربلا در جلوی چشمانشان رقم خورد و عزیزانشان در خاک و خون می غلتیدند و صدای یا حسین ، یا حسین فضا را پر کرده بود.
12 آذر ماه 89 بود و 9 روز از آغاز ماه محرم می گذشت مردم مسلمان چابهار نیز مانند همه عاشقان حسینی شبهای محرم را به عزاداری پرداختند تا روز تاسوعا فرارسید و هیچکس نمی دانست که تاسوعای آن سال ، زمان وصال عشاق است
طبق سنت قدیم در روز تاسوعا مردمان صبح زود به خیابان می روند و به عزاداری می پردازند ، هر کس به نوعی عشق خودش به سرور و سالار شهیدان را ابراز می کند عده ای با بر پایی ایستگاه های صلواتی و جمعی با تشکیل هیئت عزاداری و دسته روی ، زنان و دختران نیز ضمن همراهی هیئت با وقار و متانت آرام آرام سینه می زنند و یا حسین یا زینب زمزمه می کنند.
حکایت قلب و روح سیمین ترسایی نیز آن روز حکایت دیگری بود و متفاوت با هر روز گویی در نظرش طلوع آفتاب گونه ای دگر بود. سیمین به خوبی می دانست چرا حالش دگرگون است ، کتاب دعایش را برداشت و روزش را با خواندن زیارت عاشورا آغاز کرد و آماده حضور در مراسم عزاداری شد که چهره ی پدر و مادر و دانش آموزانش از جلوی دیدگانش عبور کرد . او معلمی بود که با شور و شوق سر کلاس حضور پیدا می کرد و علاقه ی خاصی به شاگردانش داشت ، بعد از پایان کلاس خدا را شکر می کرد که توانسته از دانسته هایش به دیگران نیز بیاموزد.
سیمین معلمی بود که سر کلاسهایش از کتاب درس فراتر می رفت و بچه ها را با باید و نبایدهای زندگی آشنا می ساخت ، درس حجاب ، صبر ، مقاومت و ... را با عشق به آنها می آموخت و همواره بر وحدت آنها را سفارش می کرد و برای اینکه بهتر به شاگردانش علم بیاموزد خودش هم مشغول به تحصیل شد تا مدارج عالی را طی کند . سیمین از جای بلند شد ، کتاب دعا را روی تاقچه گذاشت و از منزل خارج شد.