حضور نیروهای اعزامی از سیستانوبلوچستان در عملیات طریقالقدس
دونفر از نیروهای اعزامیاز استان به ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران نیز در این عملیات شرکت داشتند. علی کیخا میگوید:
بهمنظورِ اجرای عملیات در ساعت 30 دقیقة بامداد از سمت راست پل سابله، با عبور از خاکریز نیروهای خودی به سمت رودخانه حرکت کردیم. در این عملیات، بنده تیربارچی بودم و برادر، جواد عاقلی هم بهعنوان کمک تیربارچی همراه من بود. از استان، فقط ما دو نفر در گردان نیروهای ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران بودیم. زیر آتش سنگین دشمن، به رودخانه نزدیک شدیم، لیکن بهدلیل نرسیدن پل متحرک ارتش برای عبور نیروها، بنابه دستور فرمانده گردان، از راه جادة دهلاویه– بستان، به سمت پل سابله حرکت کردیم. وقتی به پل رسیدیم نیروهای عراقی روی پل و اطراف آن مستقر بودند و با مشاهدة نیروهای ایرانی شروع به تیراندازی کردند. با شروع درگیری و پیشروی نیروهای خودی به سمت نیروهای عراقی، پل سابله به تصرف گردان ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران درآمد. پساز آن، پیشروی نیروها در حاشیة رودخانة سابله به سمت هورالهویزه تا پل متحرکی که دشمن بر روی رودخانه نصب کرده بود، ادامه پیدا کرد اما باتوجه به پاتک دشمن از دو طرف رودخانه، بنابه دستور فرمانده گردان، به سمت پل سابله، عقبنشینی کردیم. نیروهای دشمن در روز ششم عملیات یعنی در تاریخ 13 آذر 1360 برای تصرف مجدد پل سابله اقدام به پاتکهای پیدرپی نمودند تا بار دیگر ارتباط نیروهای خود را در بستان و منطقة سوسنگرد و کرانة شمالی رودخانه نیسان برقرار نمایند که با مقاومت نیروهای گردان ستاد جنگهای نامنظم، نیروهای سپاه و ارتش مواجه شدند و حملات آنان به شکست انجامید. دشمن با تحمل تلفات سنگین، از تصرف دوبارة پل سابله برای همیشه دست کشید و چندین کیلومتر عقبنشینی کرد و در جنوب آن مستقر شد.
«حدود ساعت بیستوچهار 13 آذر 1360 من و یک گروهان از نیروهای ستادجنگهای نامنظم شهید چمران، برای محافظت از پل، آنسوی آن در سنگرهای کمین بودیم که با آتش سنگین دشمن مواجه شدیم. آتش تهیة دشمن به حدی بود که نیروهای خودی در سنگرها قرار گرفتند تا از بسیاری تلفات جلوگیری شود. نوبت نگهبانی من و حدود 30 دقیقه بامداد بود که با شلیک منوّرهای دشمن و روشن شدن هوا، متوجه شدم نیروهای عراقی در حال پیشروی از طرف جادة دهلاویه– بستان به سمت پل سابله هستند، بلافاصله با فریاد اللهاکبر و تیراندازی به سمت دشمن به همه اعلام کردم دشمن حمله کرده و به سمت پل میآید، نیروهای خودی که در دو طرف پل بودند و حتی نیروهایی که در سمت بستان بودند با تمرکز قوا به سمت پل سابله آمدند و از تصرف پل توسط دشمن و پیشروی به سمت بستان جلوگیری شد».
اعزام گردان پیامبر اعظم(ص) استان سیستان وبلوچستان به جبهة سوسنگرد– بستان
سپاه استان سیستانوبلوچستان، اولین اعزام گستردة خود را که بهعنوانِ اعزام بزرگ معروف شد، در نیمة دوم مهرماه سال 1360 به استعداد تقریباً دو گردان انجام داد. افراد اعزامی که از شهرهای مختلف استان، داوطلبانه به جبهههای جنگی میرفتند، به دو دسته تقسیم میشدند که گروهی از پاسداران سپاه استان و گروهی هم از بسیجیان سیستانوبلوچستان بودند.
با توجه به اینکه سپاه استان سیستانوبلوچستان تابع منطقة 6 کشوری با مرکزیت شهرکرمان بود، نیروهای اعزامی از زاهدان با تعداد 11- 12 اتوبوس و با مسئولیت برادران، عباس ییلاقی، مهدی مزراعی، حسین عباسی و حمدالله کیاشمشکی به کرمان اعزام شدند. برادر حاج حسین عباسی[1] که از سپاه خاش، با تعداد 90 نفر و به استعداد یک گروهان، برای اعزام به جبهه، به زاهدان آمده بود درخصوص این اعزام از خاش به زاهدان، سپس به کرمان و اصفهان میگوید:
«در مهرماه سال 1360 استان، علیرغم اینکه درگیر بحرانهای امنیتی بود، تصمیم گرفت نیروهای داوطلب را برای اعزام به جبهه ساماندهی کند. حدود 90 نفر در شهرستان خاش آمادة اعزام شدند که از این تعداد،20-30 نفرشان اهل تسنن بودند. از زاهدان و شهرستانهای دیگر هم تعدادی نیرو ملحق شد، که بالغبر250 تا 300 رزمنده بودند که عنوان گردان را به خود گرفتند و فرماندهی آن به من محوّل شد. پس از اینکه نیروها آموزش مختصر چند روزهای در زاهدان دیدند و سازماندهی شدند، عازم کرمان شدیم» (مصاحبه با عباسی، 1396).
حسنعلی نوری[2]از پیشکسوتان بسیج و هشت سال دوران دفاع مقدس شهرستان زاهدان است، که اولین بار با اعزام بزرگ مهر 1360 راهی آموزش و مناطق جنگی میشود، او درخصوصِ اولین اعزام خود به جبهه میگوید:
«اولین اعزام هدفمند ما پس از ثبتنام، در مهرماه سال 1360 رخ داد، البتّه افراد و گروههایی پیشاز این، بهصورتِ خودجوش اعزامشده بودند، ولی نخستین اعزام گسترده در مهرماه سال 1360 از استان سیستانوبلوچستان شکل گرفت که حتماً باید با رضایت والدین انجام میشد. این در تاریخ جنگها نکتهای خاص بهشمارمیرود. معمولاً حاکمیتها در جهان درپی کمیت آماری برای دفاع هستند. ولی در ساختار بسیج حداقل در سالهای آغاز جنگ، دنبال کمیت نبودند. اعتقادشان این بود که کیفیت رزمنده، در مقاومت، در سرنوشت جنگ، در پایداری و در روحیة سلحشوری و شهادتطلبی تأثیرگذار است. بنابراین گزینش افراد اصل بود. اولین اعزام با داوطلبان بسیار و بدرقة بزرگی در شهر صورتگرفت... . تعدادمان بهاندازهای بود که وقتی به کرمان رسیدیم، گفتند امکان پذیرش این جمعیت وجود ندارد» (مصاحبه با نوری، 1396).
احمد اعرابی هم که در سال 1359 سابقة حضور در کردستان را دارد، در مهرماه 1360 همراه با اعزام بزرگ استان سیستانوبلوچستان راهی مناطق جنگی میشود. ایشان دربارة اتفاقات آنزمان میگوید:
«تبلیغات گستردهای برای یک اعزام فراگیر از استان سیستانوبلوچستان صورت گرفت. چون پدر و مادرم در زابل بودند، بدون اطلاع آنها، با هماهنگی برادرم که در خاش بود ثبتنام کردم. تقریباً سینفری از خاش بودیم که ابتدا به زاهدان و بعد به کرمان رفتیم. یکی- دو نفرمان مانند شهید آذرسا و شهید رمضانی در همین اعزام شهید شدند» (مصاحبه با اعرابی، 1396).
غلامرضا قدیمی از برادران پاسدار سپاه استان سیستانوبلوچستان که اولین حضورشان در جبهه، با اعزام بزرگ مهرماه سال 1360 بود، دربارة اعزام خود از چابهار میگوید:
«در سپاه چابهار، مسئول مخابرات نداشتند و من برای مأموریت دوماهه به پایگاه چابهار رفته بودم، تا اینکه مسئلة اعزام بزرگ به جبهه، در مهرماه سال 1360 پیش آمد و از هر پایگاهی دو سه نفر را به زاهدان داوطلبانه فراخوانی کردند. آنزمان، اکثر افراد، عشق و علاقة رفتن به جبهه را داشتند، ولی استان سیستانوبلوچستان، که خود، یک منطقة تقریباً نیمه جنگی و عملیاتی بود، نیاز به نیروی انسانی داشت و بههمینخاطر افراد را برای جبهه بهسختی آزاد میکردند. وقتی موضوع اعزام در پایگاه مطرح شد، بهدلیل اشتیاق زیاد بچههای پایگاه، انتخاب چند نفر محدود، کار دشواری بود؛ مثلاً در چابهار قرار شد قرعهکشی شود. من برای اعزام نزد آقای علیرضاجاهد رفتم. ایشان، فرمانده سپاه چابهار بود. چون در بخش مخابرات دو نفر بودیم، گفتند از شما یک نفر میتواند به جبهه برود و هردوی ما برای اعزام مصرّ بودیم، خدا میداند از اتاق مخابرات که در طبقة دوم بود، تا دفتر آقای جاهد، حمد و سوره میخواندم تا بنده برای اعزام به جبهه انتخاب شوم. آقای جاهد ناچار به قرعهکشی شد و قرعه به نام من افتاد. با افراد مشخصشده از چابهار به زاهدان آمدیم و از آنجا با دیگران به کرمان اعزام شدیم. بهگمانم مسئولان نیروهای اعزامی، عباس ییلاقی و مهدی مزراعی و حسین عباسی بودند. استعداد نیروهای استان سیستانوبلوچستان حدود سیصد-چهارصد نفر بود و یازده- دوازدهتا اتوبوس بودند» (مصاحبه با قدیمی، 1395).
پس از ورود نیروهای اعزامی از استان سیستانوبلوچستان به شهر کرمان، میبایست کنترلهای آمادگی رزمی و آموزش نظامی انجام میپذیرفت. ولی در آن هنگام در کرمان برای این تعداد نیرو، فضای آموزشی مناسب وجود نداشت، چون شهر کرمان، خود دارای دو پادگان آموزشی بود؛ پادگان قدس و قسمتی از پادگان آموزشی ارتش (صفرپنج) که در هر دو، نیروی آموزشی مستقر بودند. بنابراین پادگانهای آموزشی کرمان تکمیل بود.
به دلیل کمبود فضای آموزشی، مسئولین و فرماندهانِ وقتِ سپاه منطقة 6 کرمان، هماهنگی لازم را با سپاه اصفهان انجام دادند تا نیروهای اعزامی از استان سیستانوبلوچستان برای مقدمات ورود به جبهه و گذراندن دورة آموزش نظامی، به پادگان غدیر اصفهان اعزام شوند. پادگان اصفهان هم مملو از نیروی بسیجیِ داوطلب از سایر شهرها و استانها برای اعزام به جبهه بود. تعداد نیرو آنقدر زیاد بود که برای هر کاری باید ساعتها انتظار میکشیدیم.
برادر، حاجحسین عباسی که فرمانده گردان اعزامیِ مهرماه 1360 از سیستانوبلوچستان بود، درخصوص چگونگی اعزام از کرمان به اصفهان میگوید:
فرمانده گروهان ما شهید مجیدمختاری، آقای احمدیان و آقای غلامرضا ابراهیمزاده -که از خاش اعزامشده بود- بودند. برادر، حمدالله کیاشمشکی مسئول پشتیبانیمان بود، تااینکه گردان برای آموزش به اصفهان منتقل شد. در کرمان دو- سه روزی بیشتر معطل نشدیم. آنموقع اعزامها نظم خاصی نداشت. در اصفهان به پادگان غدیر رفتیم» (مصاحبه با عباسی، 1396).
حسن نوری از رزمندگان اعزامیِ استان درخصوصِ اعزام از شهر کرمان به پادگان غدیر اصفهان میگوید:
«تعداد ما آنقدر زیاد بود که وقتی به کرمان رسیدیم بهدلیل کمبود امکانات، پذیرش نشدیم و ما را به پادگان غدیر اصفهان فرستادند. در آنجا هم چند روز قبل از سازماندهی، صفهای طولانی برای غذا و وضو تشکیل میشد... . چندتا از برادران پاسدار استان، همراه ما بودند. مثل جناب حسین عباسی، حمدالله کیاشمشکی و تعدادی از برادران که بعداً جذب سپاه شدند؛ مثل داوود شیرازی[3]، آقای غلامعلی نوروزپور، آقای مهندس محمدمیرداد، بیشترشان در این اعزام حضور داشتند... . پادگان غدیر اصفهان هم غافلگیر شده بود، چون چند روزی سازماندهی طول کشید و تدارکات درحد این نیروها نبود و به مشکل برخورده بودند» (مصاحبه با نوری، 1396).
غلامرضا قدیمی رزمندة دیگری است که از اعزامش میگوید:
«خیلی از افراد، آموزشندیده بودند و میبایست آموزش میدیدند و امکانش در کرمان وجود نداشت. پادگانها تکمیل بودند، لذا از کرمان به پادگان غدیر اصفهان اعزام شدیم. در پادگان غدیر اصفهان هم از شهرهای مختلف حضور داشتند که قرار بود این نیروها در آنجا آموزش مقدماتی ببینند و بعد به جبهه اعزام شوند، استعداد ما که از سیستانوبلوچستان آمده بودیم شاید چیزی حدود سیصد- چهارصد نفر بود و حدود یازده- دوازدهتا اتوبوس رزمنده بودیم» (مصاحبه با قدیمی، 1395).
در پادگان غدیر اصفهان نیروهای اعزامی از استان سیستانوبلوچستان دو گروه شدند؛ یک گروه، نیروهای پاسدار و بسیجی آموزشدیده و دارای سابقة جبهه و کردستان بودند و گروه دیگر افرادی که دورة آموزش نظامی را طی نکرده بودند. گروهی که باید دورة آموزش را سپری میکردند در پادگان توقف کردند؛ ولی گروه دیگر، به استعداد یک گروهان به فرماندهی عباس ییلاقی به اهواز اعزام شدند.
حاج حسین عباسی، فرمانده گردان بسیجیان اعزامی از سیستانوبلوچستان به پادگان غدیر اصفهان، درخصوصِ اعزام یک گروهان از پاسداران رسمی استان به پادگان غدیر و سپس اعزام آنان به جبهه و ابقای خود بهعنوانِ فرماندة گردان بسیجیان در پادگان غدیر اصفهان میگوید:
«گروه دیگری از پاسداران رسمی استان، که آقایان ییلاقی و کریمی فرماندهان آن بودند، به پادگان الغدیر آمدند. رزمندگان گردان ما تلفیقی از بسیجیان اهل سنت و تشیّع بودند که تقریباً 60 درصد اهل تسنن و 30 درصد اهل تشیّع بودند. نیروهای اعزامی در پادگان غدیر، حدود یک ماه آموزش فشرده دیدند. در پادگان غدیر، آقای اشجع، فرمانده سپاه منطقة 6، مسئولیت فرماندهی گردان را مجدداً به عهدۀ ما گذاشتند؛ چون قرار بر این بود که ما بههمراه پاسداران رسمی که با آقای ییلاقی و کریمی آمده بودند، به جبهه برویم. ازآنجاکه، گروهان رسمی زودتر اعزام میشد من میخواستم با آنها بروم و دوست نداشتم بمانم» (مصاحبه با عباسی، 1396).
مهندس محمد میرداد از رزمندگان استان، که او هم در مهر 1360 با اولین اعزام بزرگ به کرمان و اصفهان رفت، همراه گروهان عباس ییلاقی از پادگان غدیر اصفهان به اهواز عازم میشود و از چگونگی حضورش در اولین اعزام گستردة استان و رسیدن به شهر اهواز میگوید:
«اعزام از محل میدان آزادی شهر زاهدان انجام شد. در کرمان آقای اشجع بهعنوانِ فرماندة منطقة شش سپاه سخنرانی کرد. از کرمان با همة نیروها به اصفهان رفتیم و در پادگان غدیر مستقر شدیم. در آنجا تفکیک صورت گرفت؛ افراد آموزشدیده یا کسانی که در نیمة اول سال، به کردستان رفته بودند، از بقیه جدا شدند و به شهر اهواز رفتند. از این افراد میتوان به شهید محمود کارگر، شهید دشتی و آقای ییلاقی، شهید کاظمی، شهید محمدحسین آهنگر، محمد حسنزاده، شهید محمدرضا عادی، شهید محمد مبارکی اشاره کرد. مسئولیت نیروها با آقای ییلاقی بود. از زابل هم شهید آقای میرزایی همراه ما بود... . هفتهای هم در ستاد جنگهای نامنظم مستقر بودیم. در همان ایام بود که انفجارِ سیلوهای اهواز اتفاق افتاد و برخی از دوستان برای کمک به آنجا رفتند. فکر میکنم اواخر مهرماه بود، یا اوایل آبان شده بود» (مصاحبه با میرداد، 1395).
غلامرضا قدیمی، در اعزام بزرگ سال 1360 از زاهدان حضور داشت، از چگونگی جدا شدن تعدادی از نیروهای پاسدار و بسیجی آموزشدیده از نیروهای فاقد آموزش، در پادگان غدیر اصفهان میگوید:
«من و بعضی از افراد که در جمع حضور داشتند، تقریباً سابقة دو سال و اندی فعالیت در سپاه داشتیم، بعضیها هم در عملیات کردستان یا حصر آبادان شرکت کرده بودند. آموزش دوباره برایشان سنگین بود. با هماهنگی مسئولان، قرار بر این شد که نیروهای پاسدار و بسیجیهای آموزشدیده و جبهه رفته، از سایرین جدا شده و به جبهه اعزام شویم. 90 نفر از رزمندهها که یک استعداد گروهانرا تشکیل می دادیم از بقیه جدا شدیم و به منطقة جنوب رفتیم. بقیة نیروها که آموزش ندیده بودند در پادگان غدیر ماندند که بعد از آموزش بیایند. آقای عباس ییلاقی بهعنوانِ فرمانده گروهان این تعداد 90 نفره بود، آقای محمدمهدی مزراعی هم حضور داشت، دو تا پاکستانی هم داشتیم که یکیشان بهنام اعجاز عباس که از تکاوران نیروی مخصوص پاکستان بود شهید شد. با افرادی مثل شهید مبارکی، شهید محمودکارگر، شهید محمدگلی، شهید احمد امیر معزّ و بسیاری دیگر به اهواز اعزام شدیم. توقف ما در پادگان غدیر اصفهان چهار- پنج روز بیشتر طول نکشید که به اهواز اعزام شدیم. یک گروهان 90 نفره بودیم که به سه دسته تقسیم شده بودیم. فرمانده گروهان ییلاقی بود. فرمانده یکی از دستهها آقای شهید محمودکارگر بود. در اهواز به یک دبیرستانی به نام پروین اعتصامی رفتیم و دوباره سازماندهی شدیم. یکشب آنجا اقامت کردیم و سپس به پادگان باهنر رفتیم و بچهها یکی- دو شب آموزش رزم دیدند. سه روز آنجا ماندیم و پس از آموزش، یک رزم شبانه هم رفتیم. پادگان باهنر اهواز از جمله پادگانهایی بود در آموزش سختگیرانه عمل میکرد. بعد از رزم شبانه و اتمام آموزش، نیروها به پادگان دیگری منتقل شدند که فکر میکنم پادگان شهید بهشتی بود» (مصاحبه با قدیمی، 1395).
گروهان استان سیستانوبلوچستان به فرماندهی عباس ییلاقی، در گردان امام سجاد(ع) سازماندهی شد.
گردان امام سجاد(ع) از دو گروهان اعزامی از استانهای آذربایجان غربی و شرقی؛ و یک گروهان از رزمندگان اعزامی استان سیستانوبلوچستان تشکیل میشد. فرمانده این گردان، برادری به نام مصطفی مولوی از نیروهای آذربایجان معرفی شده بود.
برادر، غلامرضا قدیمی، اعزامی از استان سیستانوبلوچستان که بههمراه گروهان برادر، عباس ییلاقی در مقر حضور داشت، به دلیل آشنایی به ارتباطات و مخابرات در گردان امام سجاد(ع)، بهعنوانِ مسئول مخابرات بهکار گرفته شد. آقای قدیمی از ادغام نیروهای اعزامی از استان در گردان امام سجاد(ع) به فرماندهی مصطفی مولوی-قبل از عملیات طریقالقدس- میگوید:
«گروهان ما به پادگان شهیدبهشتی در گردان امام سجاد(ع) مأمور شد، که فرمانده آن، مصطفی مولوی از برادران خطة آذربایجان بود؛ با قدی کوتاه و روحیهای دلاورانه. آنها دو گروهان بودند که گردان با گروهانِ ما تکمیل شد. چون مسئول مخابرات نداشتند، من به دلیل داشتن سابقة مخابرات، عهدهدار آن شدم، البتّه فقط در زمان عملیات و شاید 10 یا 15 روز بعد از آن. جانشین گردان و فرمانده دو گروهان دیگر از برادران ترک زبان بودند؛ و آقای ییلاقی فرمانده گروهان سیستانوبلوچستان و آقای مزارعی معاونش بود، آقایان شهید علیزاده یا شهید کارگر، فرماندهان دسته ها بودند. فرمانده یکی از دستهها هم اصفهانی بود بهگمانم نامش آقای اکبری بود. در اهواز بهصورتِ گاه و بیگاه آموزشهای معمول تا شب عملیات انجام میشد» (مصاحبه با قدیمی، 1395).
پس از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا در خردادماه 1360 فرماندهان وقتِ جنگ، اعم از؛ سپاه و ارتش، فرماندهی مشترک ایجاد کردند و عملیات با تلفیق نیروهای سپاه و ارتش انجام میشد. غلامرضا قدیمی از برادران اعزامی استان که بهعنوانِ مسئول مخابرات گردان در کنار مصطفی مولوی، فرمانده گردان امام سجاد(ع) بود، از چگونگی تلفیق نیروهای ارتش، سپاه و بسیج در عملیات طریقالقدس و محور عملیات میگوید:
«در آنزمان، عملیات با ارتش تلفیقی بود. تیپ ما با تیپ لشکر 77 ادغام شد؛ یک گردان از آنها و یک گردان هم از ما. در عملیات تلفیقی، گردان به گردان، گروهان به گروهان، دسته به دسته، نفر به نفر، تلفیق انجام میشد؛ مثلاً وقتیکه دسته میخواست حرکت کند، به ترتیب، یک نیروی ارتشی و یک سپاهی یا بسیجی قرار داشت. جناب سرهنگی که فرمانده گردان ارتش بود و اسمش در خاطرم نیست، با من که مسئول مخابرات بودم و مصطفی مولوی در یک سنگر بود. هر سه همراه هم بودیم، آقای مصطفی مولوی، فرمانده گردان سپاه، بههمراه سرهنگی که فرمانده گردان ارتش از لشگر 77 خراسان بود، بهصورتِ مشترک هدایت این دو گردان را به عهده داشتند و نیروها را هدایت میکردند. محور عملیات این دو گردان، محور مگاسیس از روستاهای سوسنگرد بود. ما در ساعت 30 دقیقه بامداد در آن محور وارد عمل شدیم» (مصاحبه با قدیمی، 1395).
انجام هر عملیاتی مستلزم یک سری اقدامات بود؛ مانند شناسایی منطقه قبل از عملیات، مشخص نمودن معبرها، باز کردن معبرها از هرگونه مین و تلههای انفجاری، بهموقع رسیدن نیروها به خط و... در عملیات طریقالقدس علیرغم اینکه این اقدامات انجامشده بود، نواقصی هم وجود داشت. این نواقص منجر به شهادت و مجروح شدن نیروها بیشازحد انتظار گردید. غلامرضا قدیمی از شب و صبح عملیات طریقالقدس در محور مگاسیس که گردان امام سجاد(ع) در آن حضورداشته است میگوید:
«ما در محور مگاسیس وارد عمل شدیم. گردانها پشت خط آماده بودند. عملیات نیمة شب شروع شد. خط را در همان دقایق نخست تسخیر کردیم. صبح دیدم که خیلی از نیروها در میدان مین شهید شده بودند، چون گروه تخریبچی کم بود، معبر ما خوب باز نشده بود. بیشتر رزمندههای ما در همان میدان مین شهید شدند» (مصاحبه با قدیمی، 1395).
محمد میرداد که با گروهان برادرعباس ییلاقی و گردان امام سجاد(ع) در عملیات طریقالقدس شرکت کرده بود، از شب شروع عملیات و تثبیت خط تصرفشده میگوید:
«شب عملیات، یکی از گروهانهای تبریز، خط اول دشمن را تصرف نمود و برادران استان سیستانوبلوچستان بهعنوان گروهانِ دوم، عملیات را ادامه داده و خط دوم عراقیها را تصرف کردند و سپس به تثبیت آن پرداختند. پس از تثبیت خط، برادران ارتش با سه دستگاه تانک، به ما ملحق شدند، در شب دوم، شهید محمدگلی-که بعداً در کربلای پنج شهید شد- مجروح شد. این خط به مدت دو هفته در اختیار ما بود و هر سه روز دستهها و گروهانها جابهجا میشدند» (مصاحبه با میرداد، 1395).
معمولاً پس از تغییر نظام در کشورها، مشکلاتی خواسته یا ناخواسته به کشور تحمیل میشود و وقتی برنامههای توسعه و تحوّل آن کشور با نظامهای استکباری همسو نباشد، این مشکلات مضاعف میگردد. نظام جمهوری اسلامی ایران که به رهبری امام خمینی(ره) و با پشتیبانی مردم و شعار جمهوری اسلامی شکلگرفته بود، با نظامهای ظالم و استکباری همسو نبود. لذا از همان ابتدا، کشور در زمینههای سیاسی، نظامی، اقتصادی دچار مشکلات عدیدهای گردید، بهطوریکه در ابتدای شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، نیروهای رزمنده و مخصوصاً نیروهای مردمی از امکانات اولیه مثل سلاح، تجهیزات و مهمات انفرادی برای دفاع بیبهره بودند. با توجه به کمبود امکانات در اول جنگ، غلامرضا قدیمی از وضعیت و موجودی امکانات گردان امام سجاد(ع) در عملیات طریقالقدس میگوید:
«امکانات گردان ما درحد یک گردان نبود. اگر موقعیت و امکانات آن زمان ایران با سایر کشورها مقایسه میشد، میتوان گفت که اصلاً توجیه عملیاتی نداشت و همة نفرات ما با تجهیزات و استعداد گردان نبودند؛ مثلاً در سازمان گردان، تیربارچی داشتیم ولی تیربار نداشتیم، آرپیجیزن داشتیم، ولی آرپیجی نداشتیم. آنزمان سلاح ما فقط ژ 3 بود. تیربارچی ما آموزشدیده بود، ولی تیربار نداشت، آرپیجی زنهای ما آموزشدیده بودند ولی آرپیجی نداشتند. نیروها توجیه شده بودند که وقتی خط مقدم شکسته شد، سلاح پیدا کنید و با دشمن بجنگید، حتی شاید بعضی از افراد ژ 3 هم نداشتند و دستخالی بودند. فلذا باید خط گرفته میشد، بعدازاین باید افراد میگشتند و آرپیجی یا تیربار و سلاح موردنیاز را پیدا میکردند و استفاده میکردند. من خاطرهای از شهید کارگر که بهجاست همینجا بگویم: شهید کارگر -که خدا رحمتش کند- فرمانده دسته بود. میگفت ما رفتیم خط اول را شکستیم و گرفتیم، اما مهمات ما تمام شد. میگفت هنگام گشتزنی پایم به چیزی گیر کرد، آنجا یک انبار مهمات مربوط به عراقیها بود. خوشحال شدم. نیروها را صدا زدم. آنها آمدند و جعبهها را باز کردیم» (مصاحبه با قدیمی، 1395).
نیروهای گردان امام سجاد(ع) متشکل از دو گروهان بود؛ ازرزمندگان آذربایجان بود ویک گروهان و رزمندگان استان سیستانوبلوچستان بود، که در عملیات طریقالقدس در محور مگاسیس خوب درخشیدند. پس از تصرف خط و تثبیت آن، خط پدافندی ایجاد میشد و تحویل یگانهای جدید میدادند. پس از تحویل خط پدافندی به یگان جدید، نیروهای آفندی و عملیاتی گردان امام سجاد(ع) برای استراحت به عقب منتقل شدند. با انتقال نیروها به عقب، عملاً سازمان گردان بههم خورد؛ تعدادی از نیروهای گروهان اعزامی از استان، تسویهحساب کردند و تعداد باقیمانده با هماهنگی مرکز فرماندهی سپاه در خط دیگری به نام رودخانة نیسان مستقر شدند. غلامرضا قدیمی درخصوصِ تثبیت خط و بازسازی نیروها و استقرار نیروهای اعزامی از سیستانوبلوچستان درخط پدافندی رودخانة نیسان میگوید:
«ما تقریباً دو- سه روز خط مگاسیس را در اختیار داشتیم. پساز تثبیت خط، عراق تانکهایش را از منطقه خارج کرد و در پشت دژ مستقر شد. ما برای استراحت، بازسازی و سازماندهی به سوسنگرد بازگشتیم، عملیات تمامشده بود، گردان امام سجاد(ع) که برای عملیات تشکیلشده بود، منحل شد و نیروهای استان جدا شدند، تعدادی از نیروها شهید و تعدادی هم زخمی بودند و تعدادی هم به لحاظ مسئولیتهایی که توی استان داشتند برگشتند، به همین دلیل، حدود چهل- پنجاه نفر باقی ماندیم. آنزمان مرکز فرماندهی سپاه در گلف بود. آقای کریمی فرمانده باقی ماند. بچههای استان به گلف، مرکز فرماندهی سپاه در شهر اهواز، مراجعه کردند و هماهنگ شد خطی به نیروهای استان سیستانوبلوچستان شود. خط پدافندی، در جلوی نهر نیسان، که سمت چپ مگاسیس قرار میگرفت، به ما تحویل داده شود. فاصلة ما با عراقیها بسیار نزدیک بود، بهطوریکه، با نارنجک و کلاش ما را هدف قرار میدادند. سنگرهای ما در خاکریزهای دوجداره قرار داشت و نزدیک یک ماه در آن خط بودیم» (مصاحبه با قدیمی، 1395).
بازگردیم به پادگان غدیر اصفهان. گروه دوم از نیروهای اعزامی از استان که در مهرماه سال 1360 با اعزام بزرگ از زاهدان ابتدا به کرمان و سپس به پادگان غدیر اصفهان آمده بودند، به دلیل اینکه آموزش رزمی ندیده بودند و آمادگی حضور در جبهه را نداشتند، در پادگان ماندند تا آموزش نظامی لازم را برای اعزام ببینند و سپس راهی مناطق جنگی شوند.
پادگان غدیر اصفهان در پای کوه صفة اصفهان و در قسمت دروازه شیراز قرار دارد، پس از شروع جنگ تحمیلی این پادگان برای برگزاری دورههای آموزشی بسیجیان بهمنظورِ اعزام به جبهه و تربیت پاسدار در اختیار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان اصفهان قرار گرفت.
در داخل پادگان، یک ساختمان سهطبقة اداری و دو الی سه ساختمان دوطبقه برای استقرار نیروهای آموزشی و یک سالن غذاخوری و سرویسهای بهداشتی قرار داشت. فاصلة دژبانی با ساختمانها حدود یک کیلومتر بود که نیروهای آموزشی برای ورزش صبحگاهی چندین مرتبه این مسافت را طی میکردند. آموزشهای برگزارشده دو بعد داشت؛ بعد اعتقادی و معنوی که شامل احکام، اخلاق، ولایتفقیه و.. بود و بعد دیگر آموزش نظامی. این پادگان در بعد نظامی، مربیهای توانمند و سختکوشی داشت؛ ازجمله برادری به نام اکبر پاکزاد که مربی تاکتیک بود. همة مربیها براساس توانمندی خود، به نیروها آموزش میدادند. در این پادگان موانع متعدد و راپل وجود داشت که نیروها میبایستی همگی را آموزش و تجربه میکردند.
این آموزش که همراه با آشنایی انواع سلاحهای سبک تا نیمهسنگین آشنایی با انواع مین و تاکتیکهای جنگی، برگزاری رزمها یا خشمهای شبانه، زندگی در شرایط سخت 72 ساعته، آموزش راپل و... بود. نزدیک 40 تا 45 روز طول کشید و نیروهای مشتاق استان، مانند دیگران، با شور و شعف، شرایط سخت دورة آموزشی را سپری کردند.
تعدادی از برادرانی که در آموزش شرکت داشتند عبارتاند از؛ شهید ابراهیم عالی، شهید حسین عالی، شهید حسین اکبریان، شهید برات سرگزی، شهید احمد پاسبان، شهید مجید مختاری، شهید محمدعلی عبادی، شهید منصور ندیم، شهید غلامرضا دهمرده، سید محمود طباطبایی، غلامعلی نوروزپور، حسن نوری، نادر پیری، خسروشاهی، علی ابراهیمی، رضا سرگزی، حسن، رضا مبارکی، محمود جعفری، فضلالله جعفری، احسان اعتمادیان، احمد اعرابی، محمدرضا نیکبخت، سیدمهدی فاطمی، حسین سلیمانی، حسین کلبعلی، اسماعیل حسنپور.
حاجحسنعلی نوری، جوان 16- 17 سالة بسیجی که آنروزها بههمراه سایر رزمندگان برای اعزام به جبهه ثبتنام کرد و برای آموزش به پادگان غدیر اصفهان منتقل شد، علیرغم سن و جثة نحیفش آموزشهای سخت پادگان غدیر اصفهان را به عشق شرکت در جهاد و دفاع مقدس طی کرد. سخنان وی مبیّن سختیهای آموزش است:
«پس از سازماندهی، آموزش شروع شد. در امر آموزش واقعاً جدی بودند، به سن و جثه نگاه نمیکردند. توان ادامة راه از برخی نیروها سلب شده بود. خاطرم هست در رزم شبانه که در آسایشگاه اعلام میکردند، بعضی از نیروها خودشان را از پنجرة طبقه دوم به پایین پرت میکردند، همهچیز جدی بود؛ مثلاً راپل و سرسره که کلاهقرمزها و تگاورها آموزش میدیدند، ما در آن سن و سال انجام دادیم. 45 روز، آموزش فشردة همهجانبه از انواع سلاح، انواع رزم، حرکتهای تاکتیکی، نقشهخوانی، قطبنما، امداد و کمکهای اولیه دیدم و مباحث عقیدتی پابهپای این آموزشها کار میشد؛ مثل پیروی و اطاعت از ولیفقیه، الگو بودن اباعبداللهالحسین، عزاداریهای شبانه و...» (مصاحبه با نوری، 1396).
احمد اعرابی درخصوصِ اعزام از کرمان به پادگان غدیر اصفهان و سپری شدن آموزش نظامی نیروهای اعزامی از استان در مهرماه 1360 میگوید:
«در پادگان غدیر اصفهان، تقریباً 150 تا 200 نفر بودیم. بچهها در کلاسهای آموزشی مناسب (آموزش اسلحه، انفجار، تخریب) و مانورهای خوبی شرکت کردند و تاکتیک آموختند. بچهها در این پارگان آموزش کاملی دیدند. اواخر آموزش که باید یکهفته برای جمعبندی دوره به اردو میرفتیم، نزدیک عملیات طریقالقدس بود» (مصاحبه با اعرابی، 1396).
پس از سپری شدن دورة آموزش، همة نیروها با اتوبوس به تهران اعزام شدند و در پادگان امام حسن(ع) تهران- ساختمان فعلی ستاد لشکر 27 حضرت رسول(ص) که آن زمان برای اعزام نیرو بود- مستقر شدند. جمعیت زیادی در پادگان امام حسن(ع) وجود داشت بهطوریکه علاوه بر مشکلِ توزیع غذا، استفاده از سرویسهای بهداشتی هم مشکل دیگری بود. حسن نوری از مشکلات و دوران چندروزة نیروهای اعزامی استان سیستانوبلوچستان در پادگان امام حسن(ع) تهران میگوید:
«بعد از اتمام آموزش، ما را به سمت تهران حرکت دادند و به پادگان امام حسن(ع) آوردند. در این پادگان هم مشکلِ جمعیتِ زیاد و امکاناتِ کم، همچنان باقی بود. به خاطر صفهای طولانی، یکی از کابوسهای ما رفتن به دستشویی و سرویس بهداشتی و وضو گرفتن بود. در تهران یک مرخصی چندساعته به ما دادند تا برویم و به خانوادههایمان زنگ بزنیم. آن زمان هم اوج ترورهای منافقان بود. در پادگان، ما را توجیه کردند که در شهر هرچند نفر باهم بروید، شیشههای ماشین را بازنگذارید و حتماً بسته باشد. ما از همان اول در چنین شرایطی بزرگ شدیم» (مصاحبه با نوری، 1396).
پس از گذشت چند روز در تهران، در تاریخ 8 آذر 1360 مصادف با آغاز عملیات طریقالقدس، تعدادی از نیروها بهوسیلة اتوبوس و تعدادی هم با قطار از پادگان امام حسن(ع)- ساختمان فعلی لشکر 27 حضرت رسول(ص)- برای اعزام به جبهه، راهی میدان راهآهن تهران شدند و بهوسیلة قطار به سمت خوزستان حرکت کردند. حسین عباسی درخصوصِ استقرار نیروهای اعزامی از استان سیستانوبلوچستان، در پادگان امام حسن (ع) و مشکلات موجود در پادگان مذکور و چگونگی اعزام به جبهههای جنوب میگوید:
«ما مجبور شدیم در خدمت برادران بسیجی باشیم. بعد از یک ماه آموزش فشرده، به تهران آمدیم و در پادگان امام حسن(ع)- اسبدوانی سابق- تقریباً یکهفتهای ماندیم. در این مدت، تمامی اعزامهای تهران و اطرافش از همین پادگان انجام میشد، به خاطر اینکه از استانهای دیگر هم نیرو میفرستادند و تقریباً محل توقف عمدة نیروها آنجا بود، برای اعزام نیروها دعوا میشد؛ و هرکدام سعی میکرند زودتر اعزام شوند. خاطرم هست بین ما و نیروهای مشهد که آنموقع آقای قالیباف هم بودند، برای زودتر رفتن اختلاف ایجادشده بود. درنهایت با تلاش ما، نیروهای استان بعد از یک هفته توقف در پادگان امام حسن(ع)، با اتوبوس و قطار به اهواز اعزام شدند. برای اعزام این افراد، نه تجهیزاتی وجود داشت و نه ارتباط بیسیمی که بتوانیم سازمان را حفظ کنیم، حفظ سازمان گردان برای ما اهمیت ویژهای داشت؛ و در پادگان امام حسن میگفتند، یک گروهان امروز و دو گروهان فردا اعزام شوند، ما هم قبول نمیکردیم و اصرار داشتیم که همه باهم اعزام شویم. لذا هم میخواستیم زودتر اعزام شویم و هم امکانات و تجهیزات ارتباطی برای حفظ انسجام این گردان را بهویژه در مسیر نداشتیم. مجبور بودیم با رانندة اتوبوسها با کلی مکافات هماهنگ کنیم تا در چند نقطه در میانة راه تا اهواز، برای ساماندهی گردان توقف داشته باشیم» (مصاحبه با عباسی، 1396).
بخشی از نیروهای سیستانوبلوچستان که با قطار اعزامشده بودند، صبح روز 9 آذر 1360 در ایستگاه قطار دوکوهه توقف کردند. تمامی نیروها از قطار پیاده شدند و در ساختمانهای در حال احداث دوکوهه مستقر شدند. ساختمانها امکانات اولیهای مثل روشنایی را هم نداشتند. در همان ساعات نخستِ ورود نیروها، تعدادی پتو برای استقرار و استراحت نیروها در اختیارمان قرار گرفت.
پادگان دوکوهه دو قسمت داشت؛ در یک قسمت برادران ارتش قرار داشتند که دارای تمامی امکانات اداری، تأسیسات آموزشی، خوابگاه، آشپزخانه، میدان صبحگاه و... بود، قسمت دیگر پادگان ساختمانهای پنج طبقهای درحالِ احداث بود که برای منازل سازمانی کارکنان ارتش درنظر گرفته شده بود؛ اما بهدلیل شروع جنگ، در اختیار سپاه و رزمندگان اعزامی قرار گرفت. در آن هنگام بین دو منطقه، حصاری وجود نداشت و یک حصار پیرامون کل پادگان را پوشانده بود، البتّه در قسمت ساختمانهای پنجطبقة در حال احداث، حصاری از فنس و سیمخاردار بود.
همان روز اول، از گروه نیروهای اعزامشده از استان که وارد پادگان دوکوهه شده بودند، یک دستة 22 نفره به فرماندهی حسن معلمپور-که از خاش اعزامشده بود- از سایرین جدا شدند و پس از تجهیز در پادگان دوکوهه، به پایگاه منتظران شهادت در منطقة گلف اهواز رفتند و پس از 24 ساعت به سوسنگرد اعزام گشتند و در اختیار گردان برادران خرمشهر قرار گرفتند. این دسته، بهاتفاق برادران خرمشهر به پل سابله اعزام شدند و با ایجاد خط پدافندی، پاتکهای سنگین دشمن را در عملیات طریقالقدس بهخوبی دفع نمودند. این دسته در نوک گردان وانتهای خط پدافندی تا پل سابله قرار داشت. جانپناه و خاکریز این دسته در روز نخست، جادة آسفالته و پلهای جاده بود و روز بعد خاکریز کوچکی ایجاد شد که نیروها در آن، اقدام به تهیة سنگر انفرادی و گروهی نمودند. در همین خط، ابراهیم عالی، از نیروهای بسیج زاهدان بر اثر پاتکهای دشمن شهید شد.
سایر نیروهای استان که در پادگان دوکوهه مستقر بودند پس از تجهیز، به اهواز رفته و در آنجا مستقر شدند، حسن نوری رزمندة همراه با گروه میگوید:
«پس از چند روز که در پادگان امام حسن(ع) تهران سپری شد، یک روز بعدازظهر ما را به جبهههای جنوب اعزام کردند. صبح به پادگان دوکوهه رسیدیم. یکسری ساختمان چندطبقه بود که همانجا ما را مسلح کردند و تجهیز شدیم؛ سلاحها، کلاشینکف و نو بود که برای ما جذابیت داشتند. زمان زیادی در دوکوهه نماندیم و بعد از آن ما را به اهواز آوردند» (مصاحبه با نوری، 1396).
در اهواز، یک دسته به فرماندهی احمد اعرابی از بقیة نیروها جدا شده و در اختیار برادران مسجد سلیمان قرار میگیرد، برادر، اعرابی در این خصوص میگوید:
«ما را به پادگان امام حسن(ع) تهران- اسبدوانی فرحآباد- بردند و بعد از آن به مناطق جنوب اعزام شدیم. حدود بیستوسه-چهار نفری بودیم که از مجموعه جدا افتادیم؛ من بودم و محسن رنجوریمقدم، محمود طباطبایی و اگر اشتباه نکنم اسماعیل حسنپور و یکی-دو نفر دیگر بهنام طباطبایی. ما را در اهواز جدا کردند و تحویل بچههای مسجدسلیمان دادند. بچههای مسجدسلیمان هم مار را به منطقهای بین تپههای اللهاکبر و سوسنگرد بردند که از عراقیها گرفته و مستقرشده بودند. مسئول دسته هم من بودم. در آن منطقه، زاغة مهماتی بود و توپخانه استقرار داشت. مدتی-تقریباً یکماه- در آنجا ماندیم. یک روز همة بچهها را برای بازسازی به سوسنگرد احضار کردند، بهخاطر بسیاری شهید در آن عملیات و محور، عدهای در سوسنگرد ماندند و چون ما غیربومی بودیم، با ما تسویه کردند و مرخص شدیم» (مصاحبه با اعرابی، 1396).
بیشتر نیروهای گردان اعزامی مهرماه 1360 که پس از آموزش در پادگان غدیر اصفهان به پادگان امام حسن (ع) تهران آمده بودند، بهوسیلة اتوبوس به فرماندهی برادر، حسین عباسی از پادگان امام حسن (ع) به منطقة جنوب اعزام و به شهر اهواز وارد شدند. چگونگی ورود نیروها به شهر اهواز و اعزام به شهر سوسنگرد، استقرار در دهلاویه و سایر اتفاقات از زبان فرمانده این گردان شنیدنی است:
«بالأخره به اهواز رسیدیم و در دبیرستانی به نام گلستان چند روز مستقر شدیم. بهدلیل کمبود جا، تعدادی از ما به پادگان گلف رفتیم که منتظران شهادت نام داشت. عملیات طریقالقدس در همین حین شروع شد و ما دیگر نمیتوانستیم نیروها را در اهواز نگهداریم. اگر اشتباه نکنم سردار رشید و سردار صفوی در مرکز پایگاه منتظران شهادت تشریف داشتند و ما برای تسریع در اعزام به این عزیزان مراجعه کردیم. پیش از اعزام، یک گروهان صد و خردهای نفره از یزد را هم به گردان رزمندگان سیستانوبلوچستان ملحق کردند. تعداد افراد گردان بالغبر چهارصد نفر شد که فرماندهان گروهانهای ما حاضر به پذیرش نبودند. درهرصورت به چهار گروهان تقسیم شدیم و به سوسنگرد رفتیم. آنزمان خانههای سوسنگرد تقریباً رها شده بودند و درها قفل بود. ما با هماهنگی توانستیم در دو تا از این خانههای خالی از سکنه مستقر شویم و ساک و وسایل بچهها را در سوسنگرد بگذاریم و پس از تسلیح ازآنجا به سمت دهلاویه و بردیه حرکت کردیم» (مصاحبه با عباسی، 1396).
نیروهای استان سیستانوبلوچستان که از مهرماه، سفری طولانی را آغاز کرده بودند و نزدیک به دو ماه دورههای آموزشی و فرآیند اعزام را طی کردند، همزمان با شروع عملیات طریقالقدس، وارد جبهههای جنوب شدند. عملیات که شروع شد، نیروها مشتاقانه پیگیر اعزام به منطقة عملیاتی بودند. اعزام از شهر اهواز به سوسنگرد انجام میشد، در آنجا پس از تحویل ملزومات شخصی و دریافت تجهیزات، سلاح و مهمات، نیروها به دهلاویه که بهعنوانِ موضع انتظار بود اعزام و مستقر میشدند. برادر، حسین عباسی فرمانده این گردان از معرفی گردان به فرمانده تیپ کربلا برادر، مرتضی قربانی و استقرار در خط و حال و هوای رزمندگان استان میگوید:
«در دهلاویه من رفتم خدمت فرماندهان آنزمان. ما را به سردار مرتضی قربانی معرفی کردند که فرمانده تیپ کربلا بودند. نیروها در دهلاویه مستقر شده بودند و میخواستند به جلو اعزام شوند. پل سابله که درمقابل ما بود، برای عراقیها همچون گلوگاهی بهشمار میرفت که برای بازپس ندادن بستان، فشار سنگینی به آن منطقه وارد میآورد. درهرصورت با هماهنگیهای انجامشده، گردان را گروهان به گروهان برای مستقر شدن در اطراف پل سابله حرکت دادیم. شهید سرلشکر حسن تهرانیمقدم یکی از افرادی بود که برای استقرار نیروها به ما کمک میکرد. ایشان فرمانده ادوات تیپ کربلا بود.
ما در هر دو طرف پل سابله مستقر شدیم، از سمت چپ با لشکر زرهی اهواز و از سمت راست با تیپ امام حسین(ع) الحاق داشتیم. فرمانده گردان امام حسین(ع) فردی بود به نام کریمی که بعد شهید شد. ما قبل از رسیدن به پل سابله در تیررس دشمن بودیم و هنوز کسی ما را در اینباره توجیه نکرده بود و باید به خط مقدم میرسیدیم.
بچههای گردان با شور و شعف خاصی مشغول تماشای فضای جنگ بودند و آرامآرام با فضای خط مقدم خو گرفتند. چند شبی گذشت و بهصورتِ کامل در خط مستقر شدند. در همین حین یک گروهان از مازندران اعزام شد و در خط قرار گرفت که سردار مرتضی قربانی مسئولیت این گروهان را هم به بنده سپردند و تعداد نیروهای ما بالغبر 600 تا 700 نفر شد که بچههای پشتیبانی اعتراض داشتند. روزها آتش (گلولهباران) خیلی زیاد بود؛ خمپاره، توپ، تانک و تیر مستقیم. روزی نبود که در اطراف پل سابله زخمی یا شهید ندهیم. تعدادی از شهدا را مثل جعفری و صالح به خاطر دارم. بهتر است اینجا اشارهای هم بکنم به افراد بزرگواری که در این گردان بودند، ازجمله؛ خود شما (داوود شیرازی)، جناب آقایان نوروزپور، اعرابی، شهید محمدعلی عبادی، امیر معز، نوری، آریاییفر و دوستان بسیار دیگری...» (مصاحبه با عباسی، 1396).
در روزهای استقرار گردان در دهلاویه، دشمن به منطقة چزابه پاتک میزند. تیپ امام حسین(ع) به فرماندهی شهید عباس ردانیپور و حسین خرازی در آن منطقه حضور داشتند. به دلیل نیاز به نیروی جدید، یک گروهان از نیروهای گردان استان سیستانوبلوچستان به فرماندهی برادر، ابراهیمزاده به منطقة مذکور اعزام شد. برادر، حسین عباسی، فرمانده گردان، دربارة اعزام این گروهان و نقش آن در منطقة چزابه و تیپ امام حسین(ع) میگوید:
«در چزابه به خاطر پاتک شدیدی که دشمن زده بود برای تیپ امام حسین(ع) مشکل بهوجود آمد. یک گروهان ما به فرماندهی آقای ابراهیمزاده مستقیم از دهلاویه به چزابه رفت. پساز گذشت چند روز، من به سردار مرتضی قربانی گفتم، گروهانی که از ما به چزابه رفته، برگردد تا گردان ما انسجامش حفظ شود. آقای حمدالله کیاشمشکی و احمدیان- فرمانده یکی از گروهانها- برای مذاکره با تیپ امام حسین راهی منطقه شدند تا گروهان را به گردان برگردانند. خدا رحمت کند شهید ردانیپور- فرمانده تیپ امام حسین- را، ایشان گفته بودند نهتنها این گروهان را برنمیگردانم، بلکه سلام ما را به مرتضی قربانی برسانید و بگویید آن دو گروهان و باقیماندة گردان هم باید بیاید اینجا. ما در چزابه مشکل داریم و آنها را هم به ما ملحق کنید. بین دو فرمانده تیپ کربلا و امام حسین اختلاف بود. درنهایت گروهان ما در چزابه ماند و بقیة گردان استان، بهاضافة گروهانی که از یزد و مازندران به ما ملحق شده بودند در پل سابله مستقر شدیم.
گروهانی که از گردان ما به چزابه و تیپ امام حسین(ع) اعزام شد بااینکه اولین رزمش بود، بهدلیل اینکه برخی از نیروها از بچگی با تیر و تفنگ آشنایی داشتند- چه اهل تسنن چه اهل تشیّع- آنقدر خوب عمل کرده بودند که شهید ردانیپور حاضر نبود آنها را برگرداند. آقای ابراهیمزاده، فرمانده گروهان اعزامی به چزابه میگفت: شهید سرهنگ علی صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش وقتی برای بازدید به منطقة چزابه آمد و از نزدیک با نحوة رزم، صلابت، شجاعت و دلیری نیروهای گردان سیستانوبلوچستان مواجه میشود، شروع به تحسین رزمندهها میکند و زمانیکه فهمیدند از استان سیستانوبلوچستان آمدند و بعضیها اهل تسنناند، آن منطقه خود درگیر بحران است، تعجب کردند. دشمن تلفات زیادی از گردانها و گروهانهای تیپ امام حسین(ع) در چزابه گرفته بود. رزم چزابه بهخاطر رملی بودن زمین، دشوار بود؛ یعنی شما هم باید با زمین مبارزه میکردی برای حرکت، هم با دشمن و هم منطقه وضعیت پوششی مناسبی برای استتار و اختفا نداشت که این خود، دشواریها را دوچندان میکرد» (مصاحبه با عباسی، 1396).
برادر، حسن نوری، رزمندة همراه با گروه اعزامی به منطقة چزابه میگوید:
«ما از سوسنگرد بهطرف چزابه حرکت کردیم و گروهان در خط چزابه مستقر شد. در دفع پاتکهای دشمن در عملیات طریقالقدس و در تثبیت اهداف عملیات در آن منطقه بچههای ما سهیم بودند و نقش اساسی داشتند؛ افرادی مثل ابراهیم عالی و برات سرگزی در همین پاتکها شهید شدند» (مصاحبه با نوری، 1396).
پسازاینکه عراق نتوانست با انجام پاتکها منطقه را تصرف کند؛ بهدلیل فشار نیروهای خودی بهویژه از سمت چپ جادة سوسنگرد-دهلاویه، که نیروهای استان ما در آن خط مستقر بودند، مجبور شد از پل سابله و هویزه تا رودخانة نیسان عقبنشینی کند. حسین عباسی فرمانده گردان اعزامی از استان سیستانوبلوچستان، در این خصوص میگوید:
«ما در خط پل سابله بودیم که مرتضی قربانی و شهید حسن تهرانیمقدّم آمدند و گفتند که میخواهند خط را جابهجا کنند، پس از توجیهات، نیمهشب، گردان را به سمت رودخانه نیسان حرکت دادیم. حدود 7-8 کیلومتری پیشروی کردیم، هیچ خبری نبود. من با سردار مرتضی قربانی تماس گرفتم و گفتم: آقا مرتضی! من فکر میکنم ما از عراقیها هم عبور کردیم. ایشان گفت: بازهم بروید جلو ببینید چه خبر است. ما باز کمی پیشروی کردیم که عراقیها بر روی گردان آتش ریختند. با اجرای آتش دشمن، تعدادی شهید و مجروح شدند و گردان، مقداری بههم ریخت. تقریباً نیم ساعت تا چهلوپنج دقیقهای طول کشید که دوباره گردان را ساماندهی کردیم. شهدا و مجروحان تخلیه شدند و درگیری با عراقیها شروع شد. ما خاکریز هم نداشتیم و بهسمتِ جلو میرفتیم، تقریباً هوا داشت روشن میشد که سردار قربانی رسید. بعد از صحبت با سردار، متوجه شدیم که نزدیک رودخانة نیسان هستیم و عراقیها فکر کردند یک عملیات بزرگ صورت گرفته است و به پشت رودخانة نیسان عقبنشینی کردند. لذا درحالیکه تقریباً هوا روشن شده بود، با تشخیص سردار مرتضی قربانی خودمان را به رودخانه چسباندیم و حرکت میکردیم. تیپ عاشورا از سمت راست به ما ملحق شد. عملکرد تیپ امام حسین(ع) را به یاد ندارم. در هر صورت ما فاصلة بین نیسان و سابله را از وجود دشمن پاکسازی کردیم. یعنی با همان حرکت شبانه و با استقرار نیروها در کنار رودخانة نیسان، توانستیم کل آن منطقه را آزاد کنیم. درواقع ما از پل سابله کیلومترها فاصله گرفتیم و به رودخانة نیسان رسیده بودیم» (مصاحبه با عباسی، 1396).
حسین عباسی در سال 1358 از اصفهان به سیستانوبلوچستان اعزامشده بود و در سال 1360 بهعنوانِ فرمانده گردان با نیروهای استان به جبهههای جنوب اعزامشد. وی دربارة اهمیت اعزام نیروهای استان-با توجه به بحران امنیتی استان- به جبهه و سازماندهی این نیروها در سه تیپ سپاه میگوید:
«استان سیستانوبلوچستان زمان اعزام این گردان، خود دچار مشکل بود؛ یعنی از جنوب بلوچستان تا شمال سیستان و مرکزیتش دچار بحران بود؛ 11 نفر از نیروهای ژاندارمری در تنگة گشت(شهر سراوان) به شهادت رسیده بودند و 7 نفر در کارواندر و تعدادی هم در نقاط دیگر استان. هم امنیت در استان برقرار شد هم یک گردان، سازماندهی و اعزام شد. غیراز این گردان (بسیجی)، یک گروهان هم از کادر رسمی سپاه استان که سردار عباس ییلاقی و کریمی مسئولیتش را بر عهده داشتند، اعزام شد. همچنین تعداد زیادی از گردان- تقریباً دو گروهان- در تیپ کربلا و یک گروهان رسمی در تیپ عاشورا حضور داشتند، یک گروهان به فرماندهی ابراهیمزاده هم در تیپ امام حسین(ع) در چزابه بود؛ یعنی این گردانی که از سیستانوبلوچستان آمده بود، در هر سه تا تیپ حضور داشت. در تمامی تیپهای نیروی زمینی سپاه حضور داشتیم. یعنی در تمام نقاط جبهه بچههای سیستانوبلوچستان بودند.
شجاعت و دلیری رزمندگان استان سیستانوبلوچستان را هم باید یادآور شد. شهید آقای آذرسا از رزمندگان دلیر و بسیار نترس بود. روزی ما سر پل سابله، در سنگر بودیم که صدای پارو زدن در آب شنیدیم. یک بلم از سمت هورالعظیم و رودخانه میآمد. رفته بود سمت عراقیها، یک بلم برداشته بود و آمده بود. شبهای بعد بر سر گرفتن جیرة غذایی عراقیها و تأمین سلاح و تیر و تفنگ بچهها مسابقه گذاشته بودند و میگفتند هرکه برود از عراقیها وسیلهای بیاورد، شجاع و نترس است. آن موقع، عراقیها سنگر نداشتند. وقتی به داخل تانکها میرفتند وسایلشان را بیرون میگذاشتند. یک شب آذرسا با دو نفر دیگر، رفته بودند هم مواد غذایی از عراقیها برداشته بودند هم یک سرنیزه و کلاشینکف آوردند. درستی ادعایشان قابل تشخیص بود چون هم غذایش با غذای ما فرق داشت و هم تفنگهای ما اصلاً سرنیزه- سرنیزههای قیچیدار و غلافدار- نداشت. شب بعد یک گروه دیگر گفتند که میروند و 5 تا اسلحه میآورند. این ماجرا که رزمندگان از خط مقدم خودمان عبور میکردند و از اطراف تانکهای عراقی وسیله و سلاح میگرفتند چندبار تکرار شد. یکبار هم وسیلة تنظیف سلاح آورده بودند و این شجاعت بود؛ کسی که تازه آمده بود و سابقة رزم نداشت و آموزش چندانی ندیده بود، در برابر دشمنی که تجربة رزم و سابقة آموزشش بهمراتب بالاتر بود. تنها عاملی که باعث میشد بچهها به این شکل، دشمن را دستکم بگیرند و کوچک بشمارند، ایمان و شجاعتشان بود و شجاعت و دلیری نیز نشأتگرفته از ایمان و توکل به خدا بود که با پوست و خون اینها عجین شده بود» (مصاحبه با عباسی، 1396).
برادر، محمدرضا نیکبخت میگوید:
- نیروهای بسیجی شامل نیروهای شهرهای زاهدان و خاش بودند که فرماندهی نیروهای خاش با حاج حسین عباسی و غلام نبیکرد بود.
- اعزام به آموزش ابتدائی: آموزش ابتدایی در مرکز آموزش زاهدان که ساختمان آن مربوط به بهزیستی بود، با حاج رضا نوراللهی، مربی تاکتیک صورت گرفت. سپس اعزام به کرمان بهمنظورِ آموزشهای تکمیلی انجام شد که به علت پر بودن ظرفیت پادگانهای (شهیدبهشتی) کرمان، نیروها به اصفهان اعزام شدند. محل آموزش در اصفهان، پادگان غدیر در دروازه شیراز بود و مدت آموزش حدود 30 الی 40 روز.
نوع آموزشها: آموزشهای عمومی؛ آشنایی با انواع سلاحهای سبک، تاکتیک، مخابرات، تخریب، راپل و آموزشهای چریکی؛ اعزام به جنوب، پادگان دوکوهه.
قبل از عملیات، نیروهای پاسدار از اصفهان جداشده و جداگانه اعزام شدند. در حین عملیات، نیروهای بسیجی اعزام شدند. باتوجه به اینکه هنوز لشکر ثارالله شکل نگرفته بود، نیروهای استان در تیپهای علیبنابیطالب(ع) و امام حسین(ع) سازماندهی شدند.
محورهای حضور نیروها؛ بستان، سابله، پل سابله و تنگة چزابه بود. نیروهای پاسدار ضمن شرکت در مرحلة نخست عملیات، در این محورها هم حضور داشتند. افرادی که در عملیات شرکت داشته از نیروهای رسمی پاسدار؛ محمود کارگر، شهید احمد ملائی، رضا قدیمی، از برادران پاکستانی که در صداوسیما هم مشغول بود اعجار عباس و احتمالاً شهید رضامؤذن از اصفهان و حمدالله کیا شمشکی. نیروهای بسیجی که اسامی آنها در ذهنم مانده است، عبارتاند از؛ حاج غلامعلی نوروزپور که احتمالاً فرمانده دسته بود، حاج داوود شیرازی، احسان اعتمادیان، پورشمسیان، مجتبی مطهری، احتمالاً حاج غلامعلی نیکپناه.
شهدای استان در این عملیات: 1- شهید جعفری که یک دست ایشان معلول بود. 2- شهید عالی که اهل زاهدان بود. 3- شهید اکبریان 4- شهید براتعلی سرگزی.
محلهای استقرار نیروها در دوکوهه، بستان، سابله، چزابه: برادران نوروزپور، شیرازی، شهید جعفری، پورشمسیان، اعتمادیان و تعدادی دیگر در خط پل سابله؛ همچنین مجتبی مطهری نسب، شهید براتعلی سرگزی و تعدادی دیگر در تنگة چزابه. اینجانب نیکبخت، حاج حسنعلی نوری، براتعلی راشکی و مرحوم میرحسین معاشری ابتدا در ستاد تیپ امام حسین(ع) حدفاصل بستان و سابله مستقر بودیم. ما در همة مقرها و خطها با مأموریتهای مختلف در تردد بودیم، ازجمله؛ پیک، پشتیبانی، انتقال شهدا از خط به پشت خط. پساز مدتی ما چهار نفر به اطلاعات عملیات تیپ امام حسین(ع) معرفی شدیم که پس از آموزشهای اطلاعاتی، نقشهخوانی، کالک، تخریب، موتورسواری، گراگیری و غیره، تا پایان مأموریت، در مقر اطلاعات و عملیات بودیم که در پل سابله استقرار داشتیم. لازم به یادآوری است که پس از اتمام عملیات و بازگشت نیروها به استان، ما 4 نفر در همان مقر بودیم و به دلیل ناآگاهی نیروها از محل استقرار ما، بعد از یک ماه یا کمتر به زاهدان بازگشتیم، که در این مدت جزو مفقودین بودیم.
رزمنده محمد میرداد میگوید:
اسامی رزمندگان پاسدار و بسیجی اعزامی از استان در عملیات طریقالقدس عبارت است از:
محمود کارگر، ملایی، جعفری، عالی، اکبریان، براتعلی سرگزی، غلامعلی نوروزپور، داوود شیرزایی، حسین عباسی (اهل اصفهان و پاسدار غیربومی)، محمدرضا نیکبخت، غلامنبی کرد، حسن نوری، براتعلی راشکی، سیدحسن معاشری، مجتبی خمّر (مطهری)، اعتمادیان، خوبیار فولادی، حمدالله کیاشمشکی، رضا قدیمی، اعجاز عباسی (از برادران شیعة پاکستانی) و... از سپاه و بسیج؛ فرمانده نیروهای پاسدار و بسیجی اعزامی از استان، حسین عباسی بوده است و همچنین علی کیخا و جواد عاقلی از ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران در این عملیات شرکت داشتند. تعدادی از رزمندگان نامبرده در این عملیات به شهادت رسیدند.
نگاه راهبردی
پس از اجرای عملیات موفقیتآمیز ثامنالائمه(ع) و شکستن حصر آبادان، کسب روحیه و اعتمادبهنفس فرماندهان که پس از عزل بنیصدر و ریاست جمهوری صورت پذیرفت، فرماندهان عالی جنگ، به فرمان حضرت امام(ره) بهدنبال اجرای عملیات دیگری بهمنظورِ بازپسگیری مناطق اشغالی در استان خوزستان بودند. باتوجه به شرایط منطقة خوزستان و بهمنظورِ ایجاد شکاف و قطع ارتباط بین نیروهای ارتش بعثی عراق در شمال و جنوب خوزستان، مقرر گردید عملیاتی در منطقة عمومی سوسنگرد و بستان بهمنظورِ آزادسازی شهرستان و روستاهای اطراف آن-که در روزهای اول جنگ به اشغال دشمن درآمده بود- طراحی و اجرا شود. این عملیات، طریقالقدس نام داشت که در بامداد هشتم آذرماه 1360 با رمز «یا حسین فرماندهی» آغاز شد. این عملیات که بهصورت مشترک بین سپاه و ارتش انجام شد از سه محور صورت گرفت:
* موقعیت منطقه
منطقة عمومی دشت آزادگان ازنظرِ نظامی، دارای مناطق حساسی همچون تنگة چزابه، ارتفاعات اللهاکبر، محور عماره، حلفائیه، بستان، سوسنگرد، حمیدیه و اهواز است. این منطقه از نظرِ تاکتیکی نیز از اهمیت خاصی برخوردار است، بهطوریکه هر نیروی نظامی بتواند تنگة چزابه و پل سابله را در اختیار داشته باشد میتواند با کمترین نیروی نظامی و ایجاد خط پدافندی بر کل این منطقه تسلط داشته باشد. عوارض طبیعی ازجمله هورالعظیم، رودخانههای سابله و نیسان و جنس زمین که بیشتر دشت و رملی از جنس ماسه بادی است نیز از ویژگیهای نظامی این منطقه محسوب میشود که تسلط هر کدام از نیروهای نظامی بر این منطقه، به منزلة برتری اوست.
* طرح کلی عملیات
قرارگاه مشترک سپاه و ارتش برای اجرای این عملیات، دو تلاش اصلی و فرعی را طراحی کرد؛ تلاش اصلی از سمت راست و عبور از زمینهای رملی بهمنظورِ دور زدن دشمن و رسیدن به بستان و تنگة چزابه بود و تلاش فرعی، اجرای تک جبههای در محور جادة سوسنگرد- بستان بود، که نیروهای اعزامی از سیستانوبلوچستان مأموریت داشتند در این عملیات و در تصرف بستان، چزابه و پل سابله مشارکت کنند. هدف قرارگاه عملیاتی، آزادسازی بستان و در اختیار قرار گرفتن تنگة چزابه و کنترل مناطق مرزی از چزابه تا هورالعظیم بود.
* شرح عملیات
عملیات در حالی شروع شد که نیروهای استان سیستانوبلوچستان به منطقة عملیاتی رسیدند و در شهر سوسنگرد استقرار یافتند و درعملیات طریقالقدس شرکت کردند. یک گردان حدود 300 نفری به فرماندهی حسین عباسی، تحت امر تیپ کربلا درمحور پل سابله، یک گروهان 90 نفری به فرماندهی عباس ییلاقی، تحت امر تیپ عاشورا در محور مگاسیس و رودخانة نیسان و یک دستة 23 نفری به فرماندهی احمد اعرابی، در محور بستان- چزابه و 2 نفر نیز در گردان ستاد جنگهای نامنظم شهیدچمران، در محور پل سابله وارد عمل شدند. ابتدا تیپ کربلا با استفاده از گردانها و نیروهای تحت امر، عملیات را آغاز کرد، اما به دلیل دیر رسیدن پل متحرک توسط یگانهای ارتش، در محور سابله، عملیات به موقع انجام نشد، ولی تیپ امام حسین(ع) و یگانهایی از ارتش درمحور بستان- چزابه وارد عمل شدند. نیروها صبح زود با یگانی از ارتش، اهداف موردنظر را تصرف کردند. همزمان، تیپ عاشورا نیز در محور مگاسیس وارد عمل شد و اهداف خود را تصرف کرد. در ادامة عملیات، بنابه شرایط یگانها و دستور فرماندهی قرارگاه عملیاتی، یک گروهان از گردان حسین عباسی به فرماندهی غلامرضا ابراهیمزاده به تیپ امام حسین(ع) درمحوربستان- چزابه اعزام شد. دراین عملیات تعدادی از رزمندگان استان سیستانوبلوچستان شهید و مجروح شدند.
* نتایج راهبردی
حضور سازمان رزم سپاه پاسداران در قالب «تیپهای پیاده» برای اولینبار در این عملیات، ضرورت گسترش و تقویت سریع این سازمان را آشکار کرد تا بتواند نویدبخش پیروزیهای آینده باشد.
میرزایی عباس ،اطلس عملیات های لشکر 41 ثار اله در 8 سال دفاع مقدس ،انتشارا مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس 1395
ردة صف فرماندهان سپاه و بسیج اعزامی از استان سیستانوبلوچستان در هشت سال دفاع مقدس (عملیات طریقالقدس)
ردیف
|
نام و نام خانوادگی
|
مسئولیت
|
یگان خدمتی
|
لشکر
|
تیپ
|
گردان
|
گروهان
|
دسته
|
1
|
حسین عباسی
|
فرمانده گردان
|
-
|
تحت امر
تیپ کربلای سپاه
|
سیستانو بلوچستان پیامبر اعظم(ص)
|
-
|
|
2
|
مجید مختاری
|
فرمانده گروهان
|
-
|
//
|
سیستان و بلوچستان
|
گروهان یکم
|
|
3
|
علی احمدیان
|
فرمانده گروهان
|
-
|
//
|
//
|
گروهان دوم
|
|
4
|
غلامحسین ابراهیمزاده
|
فرمانده گروهان
|
-
|
//
|
//
|
گروهان سوم
|
|
5
|
عباس ییلاقی
|
فرمانده مستقل
|
-
|
تحت امر تیپ عاشورا
|
//
|
گروهان مستقل سیستانو بلوچستان
|
|
6
|
علیزاده
|
فرمانده دسته
|
-
|
تحت امر تیپ کربلا
|
//
|
//
|
دسته یکم
|
7
|
مجید دشتی
|
فرمانده دسته
|
-
|
//
|
-
|
//
|
دسته دوم
|
8
|
محمود کارگر
|
فرمانده
دسته
|
-
|
تحت امر تیپ عاشورا سپاه
|
-
|
گروهان مستقل سیستان و بلوچستان
|
دسته سوم
|
9
|
غلامرضا قدیمی
|
مسئول مخابرات گردان
|
-
|
تحت امر تیپ کربلا
|
گردان پیامبر اعظم(ص) سیستانو بلوچستان
|
|
|
10
|
احمد اعرابی
|
فرمانده دسته
|
-
|
تحت امر تیپ امام حسین (ع) سپاه
|
|
|
دسته مستقل سیستانو بلوچستان
|
11
|
محمد مهدی مزارعی
|
جانشین گروهان
|
-
|
تحت امر تیپ عاشورا
|
-
|
گروهان مستقل سیستانو بلوچستان
|
|
12
|
شهید اکبری
|
فرمانده دسته
|
-
|
//
|
|
//
|
|
ردة ستادی مسئولان سپاه و بسیج اعزامی از استان سیستانوبلوچستان در هشت سال دفاع مقدس (عملیات طریقالقدس)
ردیف
|
نام و نام خانوادگی
|
مسئولیت
|
یگان خدمتی
|
لشکر
|
تیپ
|
گردان
|
گروهان
|
دسته
|
1
|
حمدا... کیا شمشکی
|
مسئول تدارکات گردان
|
-
|
تحت امر تیپ کربلای سپاه
|
پیامبر اعظم(ص) سیستانو بلوچستان
|
-
|
-
|
2
|
علی سرگلزایی نظامی (غفوریان)
|
مسئول تسهیلات
|
-
|
//
|
//
|
-
|
-
|
انتهای پیام/