فائزون|پس‌از پیروزیِ انقلاب و با شروع جنگ خیلی مشتاق بودم به جبهه بروم/استقبال از شهدا از سوی شیرزنانِ سیستانی و بلوچستانی درس عملیِ مقاومت بود

کدخبر : 30338 | تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱|۱۰:۱۳

فائزون بخشی از نقش بانوان در دفاع مقدس و پشتیبانی جنگ را منتشر کرد:

1. خدمات امدادی و درمانی در جبهه و پشت جبهه به مجروحان جنگی

زهرا صیادی: در آبان 1359 به‌همراهِ گروهی از خانم‌ها و آقایان امدادگر ازطریقِ هلال احمر زاهدان به استان خوزستان (شهرستان دزفول) اعزام شدیم. به‌محضِ رسیدن به بیمارستانِ دزفول برای ارائة خدماتِ پزشکی به مجروحان جنگی رفتیم. تعدادی بر اثر شدت جراحات شهید می‌شدند و تعداد زیادی را هم با وجودِ کمبودِ امکاناتِ پزشکی درمان می‌کردیم. در آن زمان شهرهای خوزستان به‌ویژه دزفول خیلی بمباران می‌شد و ما برای نجاتِ آسیب‌دیدگان بلافاصله در محلِ بمباران حاضر می‌شدیم و آنان را از زیرِ آوار نجات می‌دادیم. شهادت و مجروح‌شدن کودکان، زنان، جوانان و بزرگسالان، زن و مرد صحنه‌های دلخراشی بود. صحنه‌های دردناکی را مشاهده کردم، حتی منزلی وسط مراسم عروسی بمباران شده‌بود که عروس و داماد شهید شده‌بودند و تعداد زیادی از میهمانان نیز شهید و مجروح شده‌بودند. مدتی در بیمارستان خدمت ‌کردم. پس‌از چند روز مسئولان اعلام کردند که آماده باشیم به خطِ مقدم برویم. من و خانمِ دیگری آماده شدیم و با آمبولانس به‌سمت خط رفتیم. نرسیده به خط نیروهای خودی به ما اجازه ندادند وارد خط شویم و فقط برادرانِ امدادگر رفتند و تعدادی مجروح را آوردند. مجروحان را به بیمارستان انتقال دادیم. پس‌از 2 ماه مأموریتِ ما تمام شد و به زاهدان برگشتیم. نژاد بندانی مرضیه ، فرشتگان شرق، انتشارات مطیع ،1391 ص25).

عصمت خزائی: پس‌از پیروزیِ انقلاب و با شروع جنگ خیلی مشتاق بودم به جبهه بروم؛ ولی شرایط فراهم نبود. به ‌همین ‌دلیل ابتدا عضو بسیج شدم، سپس برای کمک به رزمندگان به هلال‌احمر معرفی شدم و همراه چند نفرِ دیگر با مسئولیتِ خانم رخشانی مواد خوراکی و البسه ‌را بسته‌بندی می‌کردیم.

در 10 بهمن 1362 با تعدادی از خواهران و برادرانِ امدادگر ازطریق هلال‌احمرِ زاهدان عازم جبهه شدیم. وقتی به اهواز رسیدیم ما را به بیمارستانِ مصدقِ اهواز بردند. تعدادی از مردم بر اثرِ بمبارانِ دشمن مجروح شده‌بودند. بلافاصله به مداوای آنان پرداختیم؛ صحنة دلخراشی بود. بعداز چند روز ما را تقسیم‌بندی کردند و هرکدام در یکی از بیمارستان‌های شهرِ اهواز و بیمارستان‌های صحرایی رفتیم. من هم به بیمارستانِ صحرایی و نزدیکِ خط مقدم اعزام شدم. در سال 1364 و 1365 قبل‌از بهمن و قبل‌از عملیات کربلای 5 شهید میرحسینی را به‌طورِ اتفاقی دیدم. ایشان هم از دیدن ما حیرت‌زده شد. سردار سلیمانی همراهِ ایشان بود. وقتی ما را دیدند که به‌عنوانِ امدادگر از سیستان و بلوچستان آمده‌ایم خوشحال شدند. بعضی وقت‌ها هم به خط مقدم می‌رفتیم و مجروحان را به پشتِ خط می‌آوردیم و اگر برانکارد پیدا نمی‌شد، برای حملِ مجروحان پتویی را با دو چوب می‌بستیم و برانکارد درست می‌کردیم و به حالتِ نیم‌خیز مجروحان را به عقب منتقل می‌کردیم. مدت سه سال در جبهه برای درمانِ مجروحان به‌صورتِ موقت در مناطق مختلف می‌رفتیم. در شهرهای آبادان، خرمشهر و شلمچه خدمت کردم و سه ماه هم به شهر کامیارانِ کردستان رفتم و پس‌از آن مأموریتِ من به پایان رسید و به زاهدان برگشتم

  1.  

خانم ملک‌تاج رخشانی اول: با پیروزیِ انقلاب اسلامی ‌من به حوزة علمیة خواهران رفتم و آنجا را راه‌اندازی کردم و مسئول حوزة علمیة خواهرانِ زاهدان بودم. پس‌از شروعِ جنگِ تحمیلیِ عراق علیه ایران، حوزة علمیة مکتب نرجسِ خواهرانِ زاهدان اولین پایگاه ستاد پشتیبانیِ جنگ بود. در این پایگاه کمک‌های مردمی ازقبیلِ مواد خوراکی و لباس ‌جمع‌آوری می‌شد و برای جنگ‌زدگان و رزمندگان فرستاده می‌شد. ابتدا ده‌دوازده دستگاه چرخ‌خیاطی پایه‌دار به حوزه آوردیم و از خواهرانی که در دوخت‌و‌دوز مهارت داشتند، ثبت‌نام کردیم. حتی برای خواهرانی که خیاطی یاد نداشتند، کلاسِ آموزشِ خیاطی برگزار کردیم و از آنها هم استفاده کردیم. برای آوارگان جنگی و رزمندگان لباس تهیه و بسته‌بندی و ارسال می‌کردیم.

ستاد پشتیبانیِ جنگ در زاهدان تشکیل شده‌بود و حتی به کمک خواهرانِ بسیجی آموزش‌های نظامی ‌و اسلحه‌شناسی را هم گذراندیم تا درصورتِ نیاز به جبهه اعزام شویم.

علاوه‌بر جمع‌آوری، بسته‌بندی و ارسال کمک‌های مردمی، از مادران و همسران شهدا دیدار و دلجویی می‌کردیم. استقبال از شهدا از سوی شیرزنانِ سیستانی و بلوچستانی درس عملیِ مقاومت و استکبارستیزی بود. تعدادی از خواهران داوطلب را نیز از همین طریق برای بازدید از مناطقِ پشت جبهه اعزام می‌کردیم

  • .

ام‌کلثوم مؤذن: با شروعِ جنگ تحمیلی به ستادِ پشتیبانیِ جنگ مراجعه و فرم ثبت‌نامِ اعزام به جبهه را پر کردم و سپس به جمعِ خواهران در ستاد پشتیبانیِ جنگ پیوستم و در جمع‌آوری، بسته‌بندی و ارسال کمک‌های مردمی ‌کمک می‌کردم. بعداز مدتی در دادگاه انقلاب اسلامیِ ‌زاهدان مشغول ‌به ‌کار شدم و مسئولیتِ بندِ منافقینِ زن را قبول کردم. حال‌وهوای جنگ، دخترانی را نیز که ازسوی منافقین اغفال شده‌بودند، تحت تأثیر قرار داد. آنان اصرار کردند که برای رزمندگان کاری انجام دهند. من هم به ستادِ پشتیبانیِ جنگ مراجعه کردم و چند طاقه پارچه و چرخ‌خیاطی تقاضا کردم و حتی دستگاه‌های بافندگی را به زندان آوردم و این دخترانِ جوان به‌صورت شیفتی داوطلبانه کار می‌کردند. حال‌وهوای زندان عوض شد. کارمندان هم بخشی از حقوقِ خودشان را به جبهه اختصاص دادند. خودم و تعدادی از خواهرانِ ستاد پشتیبانیِ جنگ حلقه‌های ازدواج و زیورآلاتمان را به جبهه اهدا کردیم. خیلی از عروس و دامادها حلقه‌های خود را به رزمندگان اهدا می‌کردند. اسامی تعدادی از خواهرانی که در ستادِ پشتیبانیِ جنگ در آن زمان فعالیت داشتند، عبارت‌ است از: پرورش، زینلی، رئوفی، رخشانی، اسماعیلی، حمیده ایرانی و سکینه میردادی ((نژاد بندانی مرضیه ، فرشتگان شرق، انتشارات مطیع ،1391 ص57).

اسامیِ بانوانی که در دورانِ دفاع مقدس در ستادِ پشتیبانیِ جنگ فعالیت داشتند عبارت است از: خانم‌ها عصمت خزاعی کارمندِ نهضت سوادآموزی پودینه از زابل، رئوفی، رخشانی و پرورش از مکتب نرجس، عذرا پیری، زهرا کفاش پاسدار، فاطمه میری، پیشداد، کاظمی و طلعت کاظمی ‌بسیجی.

ارسال نظر






captcha
ارسال