فائزون|شهید دین محمد بامری

شهید دین محمد بامری

فائزون شهیددین محمد بامری رامعرفی می کند این شهید والامقام در بخشی از وصیت نامه اش عنوان کرده است، از اینکه من رفتم در جبهه برای شهید شدنم، گریه نکنید.

نام:دین محمد

نام خانوادگی:بامری

نام پدر:احمد

محل تولد:زابل

تاریخ تولد:۱۳۲۸/۱۲/۱۰

تاریخ شهادت:۱۳۶۱/۴/۲۴

محل شهادت:شلمچه

تحصیلات:بی سواد

کدخبر : 3029 | تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۲/۴|۱۸:۴۶

به گزارش فائزون در وصیت نامه شهید دین محمد بامری عبارت های کلیدی وجود دارد که در ذیل آمده است
 با شناخت و آگاهی که داشتم و رحمت خداوند عازم جبهه شدم.
 امیدوارم که بعد از من برادرانم و همچنین فرزندانم یک الگویی برای انجام وظیفه به اسلام  عزیز باشند.
 از اینکه من رفتم در جبهه برای شهید شدنم، گریه نکنید.
 از شما می خواهم که در شهادتم جشن بگیرید

                                                                                                          بسم الله الرحمن الرحیم
 
 و ساختیم پیش روی ایشان دیواری و پس پشت ایشان دیواری باز پوشیدیم ایشان  را پس ایشان هیچ نبینند پس از ستایش و شکر و حمد به درگاه خداوند سبحان و با درود رسول اکرم پیامبر گرامی اسلام و ائمه اطهار و حضرت مهدی ( عج) که با این لشکر الهی ایران انشا ءالله به جنگ با فساد و فتنه خواهد رفت و با درود بر نایب برحقش بینانگزار جهموری اسلامی ایران امام خمینی و با درود بر امت شهیدپرور ایران. اینجانب دین محمد بامری با شناخت و آگاهی که داشتم و رحمت خداوند عازم جبهه شدم و هرگز به خاطر احساس و تقلید نرفتم، بلکه با دیده و بصیرت کامل و با شناختی که نسبت به وضع موجود و به حکم قرآن به دستور امام عازم دیدار خدا شدم و این رفتنم نه برای انتقام و نه برای ریا و نه برای خاک بلکه برای حفظ صیا نت اسلام و دفاع و نبرد با باطل و مشرکین راه فی سبیل الله  رفتم و دیگر مسئله ای که مرا بیدار کرد و شوق به جبهه رفتن را پیدا کردم مسئولیتی بود که شهید بر دوشمان گذاشتند بله آنها جان در طبق اخلاص گذاشتند و رفتند و با خون خود همینطور اسلام آبیاری می کنند پس چگونه ما این طور ساکت بنشینم و راحت باشیم خداوند از ما نمی گذرد می گوید آنها جان دادند، آنها حیات خود را دادند، چطور شما از این دنیای فانی دل نمی کنید. والدین عزیزم : اولین زیارتگاه  و امید من شما هستید چون در قرآن آمده است که بهشت برای هر فرزندی زیر قدم های والدین می باشد از اول کار تا حالا زندگیم برای شماروشن بوده است و من کا ر احسنی انجام نداده ام. اما خاموش نشسته ام و با علمی که نداشتم ارشاد خودم را کردم . امیدوارم که بعد از من برادرانم و همچنین فرزندانم یک الگویی برای انجام وظیفه به اسلام عزیز باشند و راه خودتان اسلامست . از اینکه من رفتم در جبهه ، برای شهید شد نم گریه نکنید . بزرگترین گریه شما برای پیروزی نها یی اسلام باشد و خودتان بسیار به ما گفتید که پدر جان در قرآن خوانده ام که هیچ پدر و مادری برای فرزندی که خداوند به او هدیه کرده است ، گریه نباید بکند. بلکه گریه برای عذاب او در محشر است . امیدوارم که برادران و خواهرانم از شنیدن این موضوع جشن بگیرید ، چون من در عروسیم جشنی نداشتم . حالا از شما می خواهم که در شهاد تم جشن بگیرید ، چون من این را یک افتخار بزرگ می دانم و انشاءالله که شما هم راهم را ادامه دهید. این شعر از غریبی است نه از ترس شهادت: از پا به در افتاد چون شد جگر من خدایا جگرمن،تابوت مرا جای بلندی بگذارید خدایا بگذارید، تا باد برد بوی مرا در وطن من خدایا وطن من،کو مادر غمگین بگ یرد خبر من خدایا خبر من، کجا شد پسر من خدایا پسر من،آندم که مرا در لحد تنگ بگذارند خدایا بگذارند، می دانم کنُج لحد پر خطر من خدایا پسر من پدر و مادرم آرزوی من این است که بعد از من پسر هایم را مردانی دلیر و زنانی شجاع و مومن و م تقی به خداوند و اسلام بار آورید. خانمم را اصلاً اگر می خواهید که من آسوده باشم، کارشان نداشته باشید ، تا لحظه ای که برای خودشان راهی انتخاب نکرده اند، خودشان آزاد باشند و حق بچه هایم با مادرشان است . از نظر زندگی کردن دست به دست هم بدهید و یک خانه ای برایش در شهر خودمان زابل بسازید و تحویل آن با بچه ها دهید و خرجی از شما نمی خواهند. و این وصیت نامه تحویل دامادمان آقا حبیب الله ناروئی داده شود که بعد از من به سپاه ارائه کند و جنازه ام را در شهر خودمان زابل به خاک بسپارید . دیگر عرضی ندارم همگی شما را به خداوند بزرگ می سپارم. 1361/ 3/ 15

 

 

ارسال نظر






captcha
ارسال