به گزارش فائزون، شهید حسین نارویی در سال ۱۳۴۸ در زابل جزینک متولد شد و در تاریخ ۳۰ دیماه ۱۳۶۵ در خرمشهر به شهادت رسید، پیکر مطهرش در گلزار شهدای زاهدان به خاک سپرده شد.
این شهید در وصیتنامه خود نوشته است؛
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام بر امام امت خمینی کبیر و سلام بر شهیدان اسلام و درود بر شما امت قهرمان و مسلمان ایران و سلام بر شما خانوادة گرامیم پس از عرض سلام امیدوارم که پس از رفتن این بندة حقیر و خطاکار فرزند گناه کارتان که بههیچوجه برای شما کاری که شایسته خدمات گرانبارتان باشد.
انجام ندادم وجود مبارکتان را هیچگونه کسالتی عارض نگردد و امید دارم که پس از رفتن من مرا حلال نمایید و از طرف من از کلیه دوستان و آشنایان حلالیت بطلبید که سخت محتاج به دعای ایشانم که برای یک رزمنده مسلمان علاوه بر ایمان به خداوند متعال و یقین به جهان آخرت وجود اخلاص در روح و جان و اعمال او از شرایط لازم و ضروری است.
زیرا ممکن است یک رزمنده ایمان به خدا و معاد داشته باشد؛ ولی آن اخلاص و صداقت لازم را در وجودش نداشته باشد و لازمه اینها دعای خیر پدر و مادر است که اگر همراه فرزند نباشد، انگار که هیچ است و شهادتش نیز شهادت واقعی نیست و من خوشحالم که مرا درک میکنید و میدانید که رفتن من هدف و غایتی لااقل از نظر خودم عالی است و از طرف من از برادرم معذرتخواهی کنید و طلب آمرزش مرا از او بخواهید که به نصایح عزیز او ارج ننهادهام و از من به او این گونه پیام است که راه مرا ادامه دهد و قدر این انقلاب را بداند که اگر این انقلاب اسلامی نبود اسلام در ایران هم نبود و از من به تو ای خواهرم این گونه پیام است که حفظ حجاب تو مانند فاطمه (س) باشد که مرا هم حجاب اوست چون در تاریخ بشریت مردان بسیار بزرگ و با فضیلتی چشم به جهان گشودند که هر یک به عالیترین مرحله کمال و رشد رسیدند و بهترین الگو راهنما و راهگشا برای انسانها در کشاکش زندگی و در فراز و نشیب روزگار بودند که پیامبران الهی و مردان حق و امامان راستین از این گروه هستند؛ اما در گروه زنان کمتر به چنین نمونههایی برخورد میکنیم که از هر نظر سرمشق و الگو باشند که شمار آنان از انگشتان دست نیز کمتر است و شاید هر یک نفر و آن هم فاطمه (س) است.
سعی کن که تو نیز مانند او باشی در مورد محل دفنم هر جا که مادرمان بخواهد مرا به خاک بسپارید. در مورد این که چه کسی از من قرض میخواهد نمیدانم. اما هر کس گفت به او بدهید و تنها یک چاقو دارم که آن را نیز بهعنوان یادگار نگاه دارید که با آن من آرزوها داشتم و همانطور که برادرم گفت و نوشت که به بالای طاقچه نیز است.
زندگی خاطرهای بیش نیست اولش رنج و آخرش مردن
«خدایا تو به من خوب زندگیکردن را بیاموز خوب مردن را خود خواهم آموخت»
رفتن سر مزار یادتان نرود.
«والسلام»
التماس دعا
انتهای خبر/