فائزون|روحانی شهید علی مزاری

روحانی شهید علی مزاری

در طول جنگ تحميلى از طريق مسجد بازار و جمع‌آورى و جذب كمكهاى مردمى در حد توانم كوشا بودم لكن عاملى از درون كه همان نفس لوامه باشد مرتب رنجم مى‌دهد كه اگر سوال شود در اين ۸ سال جنگ چه كرديد چه جواب بدهم آيا به وظيفه‌ام عمل كردم يا خير خدا ميداند.

نام:علی

نام خانوادگی:مزاری

نام پدر:غلامرضا

محل تولد:بیرجند

تاریخ تولد:۱۳۲۳/۶/۱۸

تاریخ شهادت:۱۳۶۹/۳/۱۸

محل شهادت:درب منزل

عملیات:ترور

تحصیلات:حوزوی

دین:اسلام

مذهب:شیعه

کدخبر : 15254 | تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۶|۱۴:۱۰

فائزون روحانی شهید علی مزاری را معرفی می کند.

شهید والامقام حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی مزاری در سال 132۳ در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود و از همان کودکی به تحصیل علم و دانش پرداخت در سال 1340 نزد اساتیدی چون آیت الله مشکینی ،شهید هاشمی نژاد و آیت الله کفعمی به کسب علوم مذهبی و علوم دینی پرداخت و سپس با هجرت به زاهدان با احساس عمیق محرومیت منطقه ، در کنار فعالیتهای علمی به جهاد علمی و انجام خدمان فرهنگی و اجتماعی پرداخت و این تلاش مقدس خویش را تا لحظه شهادت ادامه داد.

فعالیت در منطقه ای که از لطف و عنایت سایر مراکز فرهنگی و علمی کشور محروم مانده و به واسطه مسایل و مشکلاتی که رژیم ستمشاهی و عوامل ساواک به وجود می آورند بسیار سخت و طاقت فرسا نمود ، ولی در عین حال شهید مزاری هیچ گاه تسلیم مشکلات نشد و وظایف اسلامی و انسانی خود را تا آنجا که توان داشت به انجام رسانید ، شهید مزاری فعالیت خود را در زمینه تبلیغ و وعظ و مبارزه با رژیم طاغوت ، همیاری و مساعدت با روحانیون در تبعید سازماندهی مبارزان کمک به محرومان و نیازمندان سرپرستی ایتام و سادات نیازمند ، توزیع کتب اسلامی و رساله های حضرت امام (ره) نمایندگی حضرت امام در وجوهات شرعیه ، سرپرستی کاروانهای حج استان ، احداث مساجد و مدارس را همراه و همگام با امام جمعه وقت زاهدان مرحوم آیت الله کفعمی خراسانی ادامه داد و پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی نیز در سنگر امور سیاسی و اجتماعی استمرار بخشید ولی محور اصلی فعالیت خود را جهت تبلیغ مسایل فرهنگی قرار داد و با ساده زیستی و مردمداری و حسن خلق و اخلاق و تواضع خاص خود به سادگی در دل عامه مردم و بخصوص نسل جوان و محرومان نفوذ کرد.

سرانجام این یار وفادار اسلام و انقلاب  و مدافع محرومان و مستضعفان این فرزند راستین سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) این روحانی وارسته عاشق خدمت به خدا و خلق خدا پس از ادای فریضه نماز خلوت با معبود و معشوق خویش علی گونه در مقابل دیدگان خانواده اش حسین وار عروج سرخش را آغاز نمود و به دست استکبار مزدور که چون از رویارویی مستقیم با جهان اسلام عاجز مانده بود ترور شد و به فیض عظمای شهادت که آرزوی دیرینه او بود نائل آمد.



فائزون وصیت نامه روحانی شهید علی مزاری را منتشر می کند.

 

                            بسمه تعالى

وصيت نامه شهيد حجت‌الاسلام على مزارى

شروع سخن را با نيايشى از رزمندگان كه فرازهائى از آن انتخاب شده است خدايا، بار الها، پروردگارا، معبودا، معشوقا، مولايم، من ضعيف و ناتوان كه تحمل درد از دست دادن پاهايم را ندارم چگونه تحمل عذاب تو را ميتوانم بكنم، خدايا مرا ببخش، از گناهانم درگذر، زيرا تو كريم و رحيم هستى، خدايا ما با تو پيمان بسته بوديم كه تا پايان راه برويم و بر پيمان خويش همچنان‌استوار مانديم خدايا هاى و هوى بهشت را مى‌بينم چه غوغائى حسين عليه‌السلام ؟؟؟ و از يارانش آمده، چه صحنه؟؟؟ فرشتگان ندا دهند كه همرزمان ابراهيم(ع) و همراهان موسى(ع)، همدستان عيسى (ع) همكيشان محمد (ص)، همسنگران على (ع) همفكران حسين (ع)، همگامان خمينى از سنگر كربلا آمده‌اند، خدايا چه شكوهى، خدايا به محمد (ص) بگو كه پيروانش حماسه آفريدند، به على (ع) بگو كه شيعيانش قيامت بپا كردند و به حسين (ع) بگو خونش در رگها همچنان مى‌جوشد بگو از آن خونها سروها روئيد ظالمان سروها را بريدند اما باز هم سروها روئيد، خدايا تو مى‌دانى كه چه مى‌كشيم، پندارى كه چون شمع ذوب مى‌شويم، ما از مردن نمى‌هراسيم، اما مى‌ترسيم بعد از ما ايمان را سر ببرند و اگر بسوزيم هم كه روشنائى ميرود و جاى خود را دوباره به شب مى‌سپارد پس چه بايد كرد خدايا آرى همه ياران سوى مرگ رفتند اما در حاليكه نگران فردا بودند من با امام خمينى ميثاق بسته‌ام و به او وفادارم زيرا كه او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندين بار مرا بكشند و زنده‌ام كنند دست از او نخواهم كشيد خدايا بارالها معبودا معشوقا مولايم من ضعيف و ناتوان دوست دارم چشمهايم را دشمن در اوج دردش از حدقه ؟؟؟درآورد، و دستهايم را در تنگه چزابه قطع كند، پاهايم را در خونين‌شهر از بدن جدا سازد و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبارهايش كند و سرم را در شلمچه از بدن جدا  نمايد تا در كمال فشار و آزار دشمنان ؟؟؟ببينند كه گرچه چشمهايم و دستها و پاها و قلب و سينه‌ام و سرم را از من گرفته‌اند اما يك چيز را نتوانستند بگيرند و آن ايمان و هدفم است كه عشق به الله و معشوقم و به مطلق جهان هستى و عشق به شهادت و عشق به امام و اسلام است.

خدايا ؟؟؟ را كه با سوگند با ثاراله در لشكر روح‌اله براى شكست عدواله و استقرار حزب‌اله زمينه‌ساز حكومت جهانى بقيه‌اله هست حمايت كن انشاءا... هر چه فكر كردم خاطره‌اى بنويسم اميد است فرزندم اسير باشد و چنانچه روزى آزاد گردد مسلم اگر نوشته به دستش بيفتد ناراحت ميشوند زير رزمندگان عزيز اينقدر اخلاص دارند كه حاضر نيستند ايثارگريها و فداكاريها و جانفشانيهائى را كه در راه خدا نمودند نقل كنند فقط اجمالا عرض كنم گرچه فرزندانم مرتب در جبهه بودند و خودم سالى يك بار حداقل براى تبليغ رفتم و در كمكهاى مردمى در طول جنگ تحميلى از طريق مسجد بازار و جمع‌آورى و جذب كمكهاى مردمى در حد توانم كوشا بودم لكن عاملى از درون كه همان نفس لوامه باشد مرتب رنجم مى‌دهد كه اگر سوال شود در اين 8 سال جنگ چه كرديد چه جواب بدهم آيا به وظيفه‌ام عمل كردم يا خير خدا ميداند لذا اگر فرزندم اسير يا مفقود باشد من نمى‌توانم به اين مطلب افتخار كنم و اگر روزى فرزندم را ملاقات كنم و چنانچه خداى نخواسته دردنيا نشد و در آخرت بوصالش برسم پيش فرزندم شرمنده هستم چون واقع مطلب اين است كه اين عزيزان مقدمات سفر فراهم مى‌كردند و هنگام حركت خداحافظى مى‌كردند هيچ وقت نشد كه آنها را بفرستيم فرزندم اولين سفر به جبهه را از سال دوم نظرى شروع كرد سه ماه را در جبهه آموزش ديد و اولين عمليات كه شركت كرد فتح فاو بود در آنجا شيميائى شد و پس از مداوا مجددا عازم جبهه و در فتح مهران شركت نمود و از ناحيه شكم مجروح و دومرتبه در باختران و تهران تحت عمل جراحى قرار گرفت پس از آن حدود دو الى سه ماه استراحت و بعدا چون نمى‌توانست در قسمت رزمى انجام وظيفه نمايد در قسمت تبليغات مرتب رهسپار جبهه مى‌شد و در عمليات كربلاى 5 تا فتح حلبچه همه جا حاضر و رزمندگان را با سرودهاى انقلابى به پيش فرا مى‌خواند و در آخرين عمليات كه مخصوصا بچه‌هاى سيستان و بلوچستان مقاومت نمودند اسير و يا مفقود گرديد و در همان حمله آخر به جهت مجروح بودن به وى پيشنهاد مى‌شود كه شما جلو نرويد رسما اعتراض مى‌كند و مى‌گويد من مستقيم تحت فرماندهى امام و محسن رضائى هستم به هر حال ايشان از وقتى كه جبهه رفت مانند بعضى كه سالى يكمرتبه يا نوبتى برود نبود بلكه مى‌گفت تا وقتى سرنوشت جنگ مشخص نشود تكليفم جبهه رفتن است و درس و مدرسه خيانت به جنگ و جبهه و آرمانهاى مقدس امام و انقلاب است او در خانه فرزندى نمونه استثنائى و نكات اخلاقى مذهبى را از قبيل مسجد و نماز جمعه، دعاى توسل در خانه شهداء و تبليغ براى جبهه و تشويق جوانان و نيز دعاى كميل و نماز شب و تلاوت قرآن و خيلى مسائل ريز اخلاقى كه از ذكر آن خوددارى مى‌نمايم كوشا و جدى بود اميدوارم خداوند وسيله آزادى اسرا و پيدايش مفقودين و باز شدن راه كربلا را فراهم و بر علو درجات شهداء بيفزايد و به همه ما توفيق ادامه راه امام كه موجب شادى روح بلندش هست عنايت فرمايد.

 

              والسلام دعاگو و ملتمس دعا على مزارى 15/4/1368

 

 

ارسال نظر






captcha
ارسال