شهید شیرعلی راشکی
شیرعلی راشکی در پنجم خردادماه سال ۱۳۴۳ مصادف با عید سعید قربان در روستای «قلعهنو» از توابع شهرستان زابل در خانوادهای مستضعف دیده به جهان گشود. دوران دبستان را در زادگاهش گذراند. او در این دوره مسئول تغذیه مدرسه بود. با اینکه بیشتر اوقات در خانه شان از نهار خبری نبود هیچگاه به خود یا خواهرش بیش از دیگران سهم نمیداد، کلاس چهارم بود که به علت فقر مجبور شد که همراه خانواده به زاهدان مهاجرت کند. علی با وجود سن کم و جثه کوچکش پا به پای دو برادر بزرگتر از خودش در تظاهرات و راهپیماییها مشارکت مینمود. در سال ۱۳۶۰ دورهی راهنمایی را در مدرسه یعقوب لیث صفاری به پایان رساند. کلاس دوم راهنمایی بود که به همراه تعدادی از دانشآموزان به حضور حضرت امام شرفیاب شد.این دیدار در او تأثیر عمیقی به جای گذاشت، تحصیلات متوسطه را در دبیرستان امام خمینی آغاز کرد و در دوران تحصیل موفق به شرکت در جبهه نیز گردید. علی دارای خلق و خوی پسندیده و نیکو بود. او روزها درس میخواند و شبها کار میکرد. او به ائمه (ع) بویژه حضرت علی (ع) ارادت خاصی داشت و همواره میگفت:«افتخار میکنم که نامم علی است». اوقات فراغت خود را صرف کارهای انجمن اسلامی و بسیج میکرد او ۶٫۷ مرتبه به جبهه اعزام شد و در عملیاتهای مختلفی شرکت نمود. وی در گردان ۴۰۸ فرمانده دسته غواص به نام مالکاشتر بود. چند بار در جبهه شیمیایی شد و به تهران منتقل گردید. بیآنکه خانوادهاش با خبر شوند. آخرین بار که به مرخصی آمده بود میگفت:«این ساک و این لباسها این دفعه بدون صاحب میآیند». و چنین هم شد.
درسال ۱۳۶۵ که رزمندگان اسلام پیروزمندانه به سوی خانوادههایشان بازگشتند خانواده شهید راشکی هم منتظر عزیزشان بودند اما فقط ساک او به دستشان رسید. آری علی در عملیات کربلای ۴ در سن ۲۲ سالگی مفقود شده بود و پس از گذشت دو سال جسد مطهرش در نیزارهای اروند شناسایی شد.
فرازی از وصیت نامه شهید:
((ای پدرم اگر مفقود و یا شهید شدم و جنازه ام را سوغات آوردند خدارا شکر کن و بر علی اکبر حسین (ع) گریه کن و تو ای مادرم صابر باش. مادرم اینک نسیمی از توفان سختیهای زینب به تو رسیده مبادا که خدای ناکرده بیتابی کنی)).
در بارگاه ذکر و دعا پیر دهکده بنشسته با دو زانوی غم روبروی صبح
فریاد استغاثه مهدی بیا شنو کز ره رسیده اند شهیدان کوی صبح