تاریخ تشکیل گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع)
احمد اعرابی که خود از نزدیک شاهد تشکیل گردان 409 بودهاست میگوید:
«بعد از مرخصی به آموزش نظامی برگشتم. چند روزی که بودم میرحسینی به آموزش نظامی آمد و خواست با او بروم. نزدیک پانزده تا بیست روز من با میرحسینی بودم. همانموقع دستهای از بچهها جمع شدند. میرحسینی، فارسی و تعدادی از بچهها آمدند و تقریباً دستهای تشکیل شد. شبی در فاو-البهار بهعنوان اولین نیروهای یگان رسمی بومی بچههای استان سیستان و بلوچستان به خط عراق زدند و آشوبی در خط عراق برپا کردند و برگشتند. یکی از بچهها هم آنجا شهید شد. به این ترتیب اولین سازمان آنجا بود. پساز آن میرحسینی بیشتر مصمم شد که گردان خاص استان تشکیل شود. بعد همین نیروها آمدند در گردانهای 405 باقرالعلوم(ع) و 409 حمزه سیدالشهدا(ع) (مصاحبه با اعرابی، 1396).
با ایجاد و راهاندازی گردان قائم یا وحدت در پاییز 1364 و با توجه به اینکه اکثر نیروهای گردانهایی مثل 422 در عملیات والفجر 8 از استان سیستان و بلوچستان بودند، همچنین ایجاد دسته یا گروهان در عید 1365 بنابه دستور میرحسینی به فارسی که به خط فاو-البهار زدند، بستر راهاندازی گردانهای استان سیستان و بلوچستان فراهم شد و به این ترتیب با پیگیری میرحسینی و توجه قاسم سلیمانی گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان در خرداد 1365 تشکیل شد.
احمد اعرابی که خود در راهاندازی و تشکیل گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان نقش داشته و در جریان ریز امور بودهاست، در این خصوص میگوید:
«برای تشکیل گردان مستقلِ استان سیستان و بلوچستان از آقای شیرازی و میرحسینی گرفته تا محبعلی فارسی خونِدل خوردند. یک شب بهحدی رسید که همه از تشکیل گردان پشیمان شدند. خیلی از بچههایِ سرشناس که تعدادی الآن هستند و تعدادی هم -خدا رحمت کند- شهید شدهاند، موضع گرفتند. اول از همه گفتند که شما زابلی، بیرجندی میکنید. من به آن جلسه رفته بودم، با بچههای رزمنده که از گردانهای مختلف آمدهبودند، صحبت میکردم که به همین گردان تازهتأسیس بیایند. مصیبت کشیدیم، الآن ما خوشحالیم و لبخند میزنیم؛ ولی واقعاً پشت صحنه مسائلی گذشت که نمیتوان بر زبان آورد. باوجود اینکه نیروی کافی و مناسبی از استان بود، خیلی طول کشید گردان شکل بگیرد. بههرحال ما نیروها را متقاعد کردیم و گردان سروسامانی گرفت. اگر اشتباه نکنم اولین جایی هم که نیروها بهعنوان یگان رسمی گردان 409 مستقر شدند سد دز بود. آنجا آموزش نیروها را شروع کردیم» (مصاحبه با اعرابی، 1396).
گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان تشکیل شد. مهمترین موضوع پساز تشکیل گردان، انتخاب کادر بود و درنهایت کادر گردان با هماهنگی قاسم سلیمانی ازسوی قاسم میرحسینی مشخص و معرفی شدند. احمد اعرابی که یکی از معاونان گردان در این مقطع بود، درخصوصِ انتصاب کادر گردان میگوید:
«بعضی از بچهها بُعد معنوی نیرومندی داشتند که انصافاً این بُعد ارزشی به خود گردان و نیروهایی که در منطقه بودند میداد. بُعد معنوی افرادی مثل محبعلی فارسی و حسن هراتی بچهها را جذب میکرد و دورشان جمع میشدند، نه برای اینکه فرمانده گردان بودند. البته بُعد نظامی اینها هم قوی بود؛ برای نمونه در مرحلۀ دوم کربلای 5 آرایش بچهها طوری بود که پساز پاتک معروفی که عراق با سه تیپ انجام داد، نیروهای ما از جایشان عقب نیامدند. بههرحال، روی کادر خیلی مشاجره پیش آمد. بهعبارتدیگر در آن مقطع تفکر این بود که یگانی تشکیل شود، حالا فرماندهاش هرکه میخواهد باشد، مهم پاگرفتن یگان بود؛ بعد به مرور زمان، آن بچههایی که مدنظر بودند و ازنظرِ میرحسینی باید مراحلی را طی میکردند، در جایگاه قرار میگرفتند. گردان آنطور که میرحسینی پیشبینی کردهبود تشکیل شد. آن زمان چون حبیبالله دانششهرکی آموزشی را گذرانده بود، فرمانده گردان معرفی شد و محبعلی فارسی، حسن هراتی اسکندری و من بهعنوان بازوها در کنارش بودیم. فرمانده گروهان یکی عبدالحسین باقری بود که در جریانات پدافند در کنجانچم شهید شد و اولین شهید گردان هم هست، دیگری آقای غلامرضا شهرکی بود و عباس خمّر به عنوان جانشین گروهان، و یکی دیگر هم سلطانعلی علوی در ذهنم هست که فرمانده گروهان بود» (مصاحبه با اعرابی، 1396).
محمدرضا حیدرینسب دربارۀ تشکیل گردان میگوید:
«در پایان سال 64 و اوایل سال 65 مسئولان به این جمعبندی رسیدند که برای این استان یعنی سیستان و بلوچستان نیز یک گردان درنظر بگیرند که همین گردان 409 حمزه سیدالشهدا بود. البته گردان برای کل استان درنظر گرفته شدهبود، اما چون عموماً بچههای سیستانی اهل زابل یا زاهدانیهای سیستانی در این سازمان رزمی حضور داشتند، اینطور وانمود میشد که این گردان خاص سیستان است.
شهید قاسم میرحسینی با توجه به اینکه در این برهه ازجنگ درجایگاه جانشین عملیاتی لشکر ثارالله نقشی مؤثر داشت، فرماندهی گردان 409 هم عملاً دست ایشان بود و تلاش بیوقفه و فراوان شهید میرحسینی برای شکلگیری و راهاندازی گردان مثالزدنی بود. میرحسینی عزیزانی را برای ادارۀ امور این گردان دعوت کرد. اولین فرمانده این گردان آقای حبیبالله دانششهرکی بود که هماکنون ایشان فعلادکتر و استاد دانشگاهاند و در قم تدریس میکنند. شهید حسن هراتی، شهید حاج محبعلی فارسی و حاج باغبانی وچند نفر دیگر از فرماندهان و معاونان این گردان را میتوان نام برد. گردان 409 اوایل سال 65 تشکیل شد و شهید حاج قاسم میرحسینی اصرار داشت همۀ نیرویهای سیستانی را به این گردان بیاورد. من که تا آن زمان در مخابرات لشکر مشغول به خدمت بودم به امر شهید میرحسینی مأمور سروسامان دادن مخابرات گردان 409 شدم.
بچههای دیگر هم هرکدام به فراخور تخصص خود واحد مربوطه را در این گردان راهاندازی کردند. ما در سد دز کمکم نیروهای گردان را چینش میکردیم و آمادۀ رزم میشدیم. ازجمله نیروهای اولیۀ حاضر در گردان 409 عبدالحسین باقری بود که در مهران فرمانده گروهان بود و شهید شد. ایشان مدتهای مدیدی در جبهه بود و بنابه امر فرماندهان بایستی به سیستان برمیگشت، اما با اینکه تسویهحساب کردهبود، پساز تشکیل گردان 409 داوطلبانه ماند و در سازماندهی این واحد خاص منطقه نقشآفرینی بسزایی کرد؛ ازاینرو خودش هم فرمانده یکی از گروهانهای این گردان شد.
هنوز ما در همان سد دز و همان محدوده بودیم که بحث جابهجایی نیروها و انتقال به مناطق دیگر بعداز طرح دفاع متحرک عراق پیش آمد و همۀ لشکرها ناگزیر شدند خود را بهسمت مهران بکشانند و گردان 409 هم به مهران آمد. شهید عبدالحسین باقری در این عملیات نقش مؤثری ایفا کرد تا به شهادت رسید.» [ویراستار: حدود مصاحبه با آقای حیدرینسب مشخص نیست. منبع ذکر نشده] حیدری نسب سال1395
لازم است به اطلاع برسد گردان 409 تمام گروهانهایش هنوز بهطور کامل طبق چارت سازمانی شکل نگرفتهبود که عراق باوجود تلاشهای فراوانش نتوانستهبود فاو را پس بگیرد و هر تلاشی میکرد، عملاً به شکست میانجامید و انهدام نیروی بیشتر وی را درپی داشت. بنابراین فرماندهان عراق به فکر عملیات در جاهای دیگر افتادند که بتوانند نقطهای از خاک کشور ما را تصرف کنند تا اگر مذاکراتی پیش آید دست برتر داشته باشند و قدرت چانهزنی خود را افزایش بدهند؛ ازاینرو به مهران که پدافند آن در دست برادران ارتشی بود حمله کردند و پیشروی هم داشتند و متأسفانه بخشی از تجهیزات برادران ارتشی را هم تصاحب کردند. بلافاصله به لشکرهای سپاه ازجمله لشکر پیروز ثارالله مأموریت داده شد که جلو تهاجم عراق در مهران را بگیرد که این کار انجام شد و خوشبختانه بخشی از تجهیزات تصاحبشدۀ ارتش را هم بازپس گرفتند. برادران ارتشی که خبردار شدهبودند، تجهیزاتشان را مطالبه کردند که پاسخ رزمندگان اجابت خواست آنها نبود. گردان 409 در مهران دوبار وارد عمل شد: یک بار برای تثبیت مواضع دشمن و بار دیگر با هدایت مستقیم سردار میرحسینی برای آزادسازی مهران وارد فاز عملیاتی شد.
قاسم حسنزاده از پیشکسوتان و رزمندگان نوجوان استان سیستان و بلوچستان که خود شاهد تشکیل گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان بودهاست، از چگونگی شکلگیری ابتدایی گردان میگوید:
«بعد از عملیات والفجر 8 ، حدود 25 اسفند بود که بحث تشکیل گردان 409 مطرح شد و محبعلی فارسی هم موضوع را به ما گفت. ما به جنگل اهواز آمدیم. جوانترین نیرو من بودم که حدود 14ساله بودم. زمانیکه من آمدم ، گردان هنوز شکل نگرفتهبود. فقط چادری در جنگل اهواز بهنامِ گردان 409 برپا شدهبود. برادران محبعلی فارسی، حبیبالله دانششهرکی، محمد پودینه، احمد اعرابی، عبدالحسین طاهری عیسی خدری و عبدالحسین باقری آنجا بودند. من هم در چادر دوستان بودم. جعفر دولتیمقدم در طرح عملیات لشکر بود، حسن پوراسماعیل هم بعد آمد. جلساتی آنجا با حضور میرحسینی مطرح شد. درابتدا ایشان گفتند فرمانده گردان را باید مشخص کنیم. بین چهار نفر بحث بود و افرادی مثل حبیبالله دانششهرکی ، محبعلی فارسی و حسن هراتی اسکندری هم مطرح بودند. به هرکدام از دوستان هم میگفتند، قبول نمیکردند. درنهایت خود آقای قاسم سلیمانی آمد و قرعهکشی کرد و قرعۀ اول به نام حبیبالله دانششهرکی درآمد که فرمانده گردان شد. دیگر دوستان هم بهعنوان معاونان گردان کنارش ایستادند. بعداز آن به دستور قاسم سلیمانی و میرحسینی جمعآوری نیروهایی که در سایر گردانها بودند، شروع شد. در اعزام بعدی که از استان سیستان و بلوچستان نیروها آمدند، گروهانها شکل گرفت. اولین فرمانده گروهانی که انتخاب شد عبدالحسین باقری و جانشینش محمود دولتیمقدم بود. زنجیریان فرمانده دستهای در همین گروهان بود که اکثر نیروهای آن دانشجو بودند. من در آن مقطع بیسیمچیِ همین گروهان بودم. یک گروهان آقای علوی داشت که آقای محمد خلیلی جانشین فرمانده گروهان بود. نیروها آمدند و گردان شکل گرفت و در سد دز مشغول آموزش شد» (مصاحبه با حسنزاده، 1395).
قبل از شکلگیری گردانهای استان سیستان و بلوچستان نیروهای اعزامی از استان در گردانهای موجود لشکر سازماندهی میشدند. بهدنبال سازماندهی و بهکارگیری این افراد در گردانها، بین نیروها و فرمانده گردان و کادر گردان علاقهای ایجاد میشد. براثرِ این علاقه هر دو ترجیح میدادند با هم باشند و به همین دلیل در ابتدای شکلگیری گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان، فرمانده گردانها حاضر به انتقال نیروهای استان سیستان و بلوچستان به گردان تازهتأسیس 409 حمزه سیدالشهدا(ع) نبودند.
در این رابطه قاسم حسنزاده از رزمندگان استان که همراه با محبعلی فارسی برای آزادسازی نیروها به بعضی از فرماندهان گردانها مراجعه کرده و عکسالعمل آنان را مشاهده کردهبودند، میگوید:
«حالا ببینیم نقش بچههای استان سیستان و بلوچستان در یگانهای لشکر چقدر است. بنده همراه محبعلی با موتور تریل250 رفتیم خدمت علی بینا تا ایشان با علی بینا درخصوص آزادسازی نیروها صحبت کند. وقتی اسامی برادران علی ، حسن نوری و حسین مسافر را داد تا برای گردان 409 آزاد شوند، علی بینا با سلاح دنبال محبعلی افتاد و گفت که اگر این نیروها را ببریم، گردانِ او از خطشکنی میافتد. همۀ گردانها اینطوری بودند، نیروها را آزاد نمیکردند. در آن زمان بهرام سعیدی حاضر نشد امثال صفر سارانی و محمد پودینه و حتی یک نفر از دیگر نیروهای سیستانی را آزاد کند که به گردان 409 بپیوندند» (مصاحبه با حسنزاده، 1395).
عبدالرضا مزاری که برای بار دوم بعد از عید و در بهار سال 1365 به لشکر رفتهبود و در زمان تشکیل گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) حضور داشت، از نقش بچههای استان در سایر گردانها میگوید:
محمد کیخا از پیشکسوتان جهاد و شهادت که به مدت طولانی در واحد تخریب لشکر مشغول خدمت بود، از چگونگی آزادسازی خود از واحد تخریب لشکر و پیوستن به گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان میگوید:
«بعد از عملیات والفجر 8 ما از تخریب آزاد شدیم و رفتیم حضور میرحسینی گفتیم که درخدمتِ شما هستم. تعدادی از نیروهای زابل مثل آقای فارسی در فاو مستقر بودند. میرحسینی گفت که ما برویم آنجا، هر موقع لازم باشد، به ما خبر میدهد. چون بیشترِ نیروهای زابل در فاو بودند ما هم رفتیم. بعداز مدتی اعلام کردند که باید به اهواز بروید. به اهواز رفتیم، میرحسینی با سلیمانی دربارۀ فرماندهی گردان جلسه داشتند. آقای دانششهرکی فرمانده گردان و آقای فارسی معاون گردان شد. به هر ترتیب گردان 409 استان در خرداد 1365 تشکیل شد. روز اول همه بودند. یک گروهان را دادند به من تا کارهایش را انجام بدهم. من هم تاحالا برای بچهها صحبت نکردهبودم. آقای فارسی گفت که ما فقط اعلام کنیم، بعد او میآیم و برنامه را شروع میکند. من داخل چادرها رفتم و اعلام کردم که نیروها به خط شوند هرچه منتظر شدیم آقای فارسی بیاید و فرمان بدهد، نیامد. پنج دقیقه، ده دقیقه،... آقای فارسی نیامد. فقط گروهان ما ماندهبود و دوتا گروهان دیگر رفتند. مجبور شدم به گروهان فرمان بدهم و ما هم به گردان پیوستیم» (مصاحبه با کیخا، 1395).