به گزارش فائزون؛ عملیات کربلای 5 که در 19 دی 1365 در منطقۀ عمومی شلمچه شروع شدهبود، تا 75 روز ادامه داشت. هر گردانی که در عملیات شرکت میکرد، پساز اتمام مأموریت خود، برای بازسازی به عقبۀ گردان مربوطه مراجعه میکرد تا ضمن تجدید قوا بازسازی شده و برای ادامۀ عملیات آماده شود.
گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان که در عصر روز اول عملیات در 19 دی 1365 وارد عملیات شدهبود، پس از استقرار 72ساعته در منطقۀ عملیات و انجام مأموریتهای محوله، عصر 22 دی 1365 به موضع انتظار و سپس به جنگل امقر جنب ستاد لشکر 41 ثارالله مراجعت کرد.
نیروهای موجود گردان که از مرحلۀ اول عملیات کربلای 5 در 22 دی 1365 از منطقه برگشتهبودند، با توجه به شهادت جمعی از همرزمان و مجروحشدن تعدادی دیگر، از روحیهای عالی برخوردار بودند.
پساز استقرار گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) در جنگل، با گذشت کمتر از دو روز، ازطرف لشکر اعلام شد که گردان برای تکمیل ظرفیت از نیروهای گردان 409 دو استان، که در اروندکنار مستقر است، استفاده کند.
در زمان اعزام سپاهیان حضرت محمد(ص) به منطقه، بهدلیل کثرت نیروی رزمندۀ بسیجی، پساز تشکیل گردان 405 باقرالعلوم(ع) نیروهای مازاد در قالب گردان احتیاط یا گردان 409 دو سازماندهی شدند. فرمانده این گردان یوسف کیخا معرفی شد. این گردان سه گروهان داشت.
یوسف کیخا دربارۀ سازماندهی گردان احتیاط از نیروهای مازاد میگوید:
«سپاهیان حضرت محمد(ص) که به منطقۀ سد دز وارد شدند، تعداد زیادی نیرو از استان سیستان و بلوچستان بود که علاوهبر تشکیل گردان 405، بنابر تدبیر شهید میرحسینی و مسئولان لشکر این نیروها در گردان احتیاط سازماندهی شدند. برگشت آنها به استان تبعات منفی داشت، ازجمله اشاعۀ این تفکر که جبهه نیاز به نیرو ندارد؛ بنابراین سازماندهی شدند و بنده فرمانده گردان معرفی شدم و محمود سرگزیزاده، ابراهیم سرگزی و برادر علیپور فرمانده گروهانها معرفی شدند. در مراحل بعدی از این گردان در تکمیل گردان 409 و شرکت در مراحل دیگر عملیات استفاده شد» (صحبت حضوری با یوسف کیخا).
احمد اعرابی دربارۀ نیروهای مازاد اعزامشده از استان سیستان و بلوچستان با سپاهیان حضرت محمد(ص) میگوید:
«گردان 405 که تشکیل شد، به دلایلی تقریباً یک گروهان یا شاید نزدیک به دو گروهان نیرو اضافه آمد. آنها جداگانه برای روز مبادا سازماندهی شدند. آقای یوسف کیخا مراقب این نیروها بود تازمانیکه در منطقۀ چوئبده و قسمت اروندرود مستقر شدند. وقتی گردان 409 از مرحلۀ اول کربلای 5 برگشت، برای باسازی مرحلۀ بعدی از همین نیروها استفاده شد» (مصاحبه با اعرابی، 1396).
گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) که به اروندکنار اعزام شدهبود، کمبود نیروی خود را از نیروهای گردان 409 دو، که با اعزام بزرگ سپاهیان حضرت محمد(ص) تشکیل و در اروندکنار مستقر بود، تکمیل کرد و برای شرکت در مراحل بعدی عملیات کربلای 5 آماده شد.
گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان با فرماندهی شهید حسن هراتی اسکندری که پساز مجروحیت غلامرضا باغبانی، فرمانده گردان معرفی شدهبود با سه گروهان سازماندهی و آماده شد.
فرمانده گروهان زیدبنحارثه شهید حسین مسافر، بهجای غلامرضا شهرکیمقدم معرفی شد؛ ولی فرمانده گروهان عبداللهبنرواحه غلامرضا ظفرضامن و فرمانده گروهان جعفربنابیطالب سلطانعلی علوی که در مرحلۀ اول عملیات شرکت کردهبودند در گروهانهای خود ابقا شدند.
سلطانعلی علوی که از عملیات کربلای یک در گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) به عنوان فرمانده گروهان جعفرابنابیطالب حضور داشتهاست، دربارۀ سازماندهی گردان پساز مرحلۀ اول عملیات کربلای 5 میگوید:
«از منطقه که عملیات کردیم و تمام شد، ما را به فاو نزد آقای کهن فرستادند. به گمانم آقای یوسف کیخا فرمانده گردان 409 دو بود. میگفتند گردان 409 دو نیروهای اضافه از اعزام سپاهیان محمد بودند. من آنجا رفتم و تحویل گرفتم. غلامرضا ظفرضامن هم با من بود. یک گروهان ما از همین گردان در خط بود. فرمانده محور آقای کهن بود. یوسف کیخا نیروی اضافهای که از زابل و زاهدان آمدهبود، در قالب گردان 409 دو سازماندهی کرد. یک شب به گمانم ساعت 8 یا 9، آقای جعفر دولتیمقدم و حسن هراتی -خدا رحمت کند- گفتند که نیروهایم را برای مرحلۀ سوم یا چهارم عملیات کربلای 5، آن قسمتی که 500 متر از خط الحاق نشدهبود، ببرم، همان عملیاتی که حسن هراتی، صوفی و عسکری شهید شدند و آقای علی خواجهعلی اسیر شد. حاج قاسم سلیمانی خودش به خط فاو آمد و به آقای کهن گفت که اجازه بدهد نیروهای حسن هراتی بروند. ما رفتیم کلاً نیروهایمان را بردیم وقتی به موضع انتظار برگشتیم، سردار قاسم سلیمانی آمد و با ما جلسه گرفت. سه گروهان تشکیل شد که من، آقای سرگزیزاده و غلامرضا شهرکی فرمانده آنها بودیم. جلسۀ اول را سردار سلیمانی با ما گذاشت و به ما دقیقاً گفت که شما نه نیروی اطلاعاتی دارید نه نیروی تخریبچی دارید. شما با نیرویی که از آن طرف میآید بروید. از نیروهای تخریب فقط حسین رنجوریمقدم با ما بود. ما رفتیم. بعد آقای سلیمانی گفت جلسۀ بعد را در مقر دشمن میگذارم. ما شبش حرکت کردیم و به آن جاییکه قرار بود رسیدیم. آخرین جلسه را سردار سلیمانی انجام داد و ما حرکت کردیم. اول گروهان غلامرضا شهرکی، سپس ما و در آخر محمود سرگزیزاده وارد شد. البتّه مدت رهاشدن ما و انجام عملیات کوتاه بود» (مصاحبه با علوی، 1396).
در 5 بهمن 1365 به گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان که در اروندکنار، سازمان خود را تکمیل کرد، اعلام کردند برای شرکت در ادامۀ عملیات کربلای 5 آماده شوند. نیروها و کادر گردان، خود را آماده میکردند. برادران تسلیحات و تدارکات کمبود تجهیزات را سریعاً تأمین کردند و در اختیار نیروها قرار دادند.
حاج حسنعلی نوری از پیشکسوتان هشت سال دفاع مقدس از والفجر 8 تا شروع عملیات کربلای 5 نقاهت ناشی از مجروحیت را سپری کرد و بهدنبال شروع عملیات کربلای 5 و شهادت تعدادی از همرزمان برای ادای تکلیف و وظیفۀ شرعی خود با وجود بهدست نیاوردن بهبودی کامل، پس از شرکت در تشیع جنازۀ دوستان عازم جبهه شد. ایشان خود را به گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان که پس از شرکت در مرحلۀ اول دوباره سازماندهی شدهبود، معرفی کرد تا برای شرکت در ادامۀ مرحلۀ اول عملیات کربلای 5 در نهر جاسم اعزام شود. حاج حسنعلی نوری در این باره میگوید:
«بنده از والفجر 8 تا مرحلۀ اول کربلای 5 دوران نقاهت مجروحیت را سپری کردم. پساز مرحلۀ اول کربلای 5 و شهادت میرحسینی و محمدعلی عبادی و خاکسپاری این عزیزان، به جبهه اعزام شدم. بچهها هم که با من تماس داشتند میگفتند «شما بیا ولو اینکه نتوانی تیراندازی هم بکنی. حضور شما اثر بخش و تأثیرگذار است». ازطرفی در اذهان هم تداعی شدهبود که عملیات کربلای 5 نهایی است و این عملیات جنگ را پایان میدهد و بنده با این ذهنیت وارد کربلای 5 شدم. وقتی وارد منطقه شدم شهید هراتی بالای سر گردان بود و تعدادی از نیروها هم مثل شهید حسین مسافر، زندهیاد علی آقایی، عادل مزاری ماندهبودند. منصور هاشمی هم از مرحلۀ قبلی مانده بود. بچهها هنوز تسویهحساب نکردهبودند. بعضی از آنها هم که مجروح شدهبودند، باندها را درآوردند که آنها را از رفتن به عملیات محروم نکنند. وقتی وارد گردان شدم چون سازمان تعریف شدهبود، قرار شد با یکی از این مجموعهها که قرابت بیشتری دارم، همراهی کنم. گروهان شهید حسین مسافر را انتخاب کردم که بیشتر بچههای شهر زاهدان با این گروهان بودند، مثل شهید فدایی، شهید استانستی، شهید عرب مؤذن، مرادزادهها، شمسی، بستانی. همراه اینها به عملیات اعزام شدم. تعدادی هم از بچههای کادر سپاه زاهدان، مانند موازی و نصرالله جعفری آمدهبودند» (مصاحبه با نوری، 1396).
عصر 5 بهمن 1365 نیروها با کامیون از اروندکنار راهی موضع انتظار شدند. شب به موضع انتظار رسیدند. نیروها متوجه شدند آنجا موضع انتظار قبلی که در 19 دی 1365 درآن مستقر بودند، نیست. درست حدس زدهبودند؛ چون این بار گردان میبایست در شرق نهر جاسم وارد عملیات میشد.
غلامرضا ظفرضامن فرمانده گروهان عبداللهبنرواحه از چگونگی اعزام گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) در 5 بهمن 1365و شرکت در عملیات شب 6 بهمن همان سال در نهر جاسم میگوید:
«قبلاز اینکه گردان وارد مرحلۀ بعدی عملیات شود، افراد داوطلب را سازماندهی کردند. پساز سازماندهی، گروهان عبداللهبنرواحه را تحویل گرفتیم. شب قبلِ ورود به عملیات، یعنی عصر 5 بهمن 1365 با کامیون رفتیم نزدیک شلمچه. بعداز نماز مغرب و عشا به موضع انتظار شلمچه رسیدیم و در آنجا استراحت کردیم. پتروشیمی عراق در سمت چپ ما دیده میشد. بعدازظهر 6 بهمن با لندکروز به خط اول ایران آمدیم که همان نهر جاسم بود و اینجا نقطۀ رهایی ما در خط اولمان بود. در خط و قبلاز شروع عملیات، داشتیم بچهها را سازماندهی میکردیم که گلولهای جلوی پای من اصابت کرد و مجروح شدم» (مصاحبه با ظفرضامن، 1395).
محمد کیخا یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس که شاهد ورود گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان وبلوچستان در 6 بهمن 1365 در منطقۀ شلمچه و نهر جاسم بودهاست و در زمان مصاحبه در کنار برادر جانباز غلامرضا ظفرضامن حضور دارد خطاب به برادر ظفرضامن میگوید:
«غروبی که شما میرفتید، ما در خط قبلی ایران بودیم. چون هوا کمی بهتر بود بیرون از سنگر آمدیم. دیدیم بچههای زابل پرچمهای بلندی دارند و سوار ماشیناند. شهید ابراهیم دولتیمقدم را دیدم، سوار ماشین بود. پساز توقف، روبوسی و احوالپرسی کردیم. ازآنجاکه همه با هم آشنا بودیم، هرچهارپنج ماشین ایستادند و ما حالواحوال کردیم. ساعت سهچهار غروب 6 بهمن 65 بود که گردان داشت به جلو میرفت» (مصاحبه با محمد کیخا، 1395).
حسین آقا شریفی که درتبلیغات گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) حضور داشتند و در مرحلۀ اول عملیات کربلای 5 در 19 دی 65 سه شبانهروز در منطقۀ دژ و کانال ماهی شرکت کردهبودند، از چگونگی انتقال گردان 409 در 6 بهمن 65 برای شرکت در ادامۀ عملیات کربلای 5 در نهر جاسم میگوید:
«بعدازظهر آن شب که آقای ضامن مجروح شد، با لندکروزر ایشان را از خط پدافندی سوار کردم و جلو پیاده کردم و برگشتم. خود آقای ظفرضامن فرمانده گروهان بودند و آقای حیدری و مجید بشارتی جانشینان گروهان بودند» (مصاحبه با شریفی، 1395).
حسنعلی نوری پساز معرفی در گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان که آماده برای شرکت در ادامۀ عملیات کربلای 5 بود با مجموعۀ گردان برای شرکت در عملیات به موضع انتظار رفت. ایشان دربارۀ استقرار در موضع انتظار و حرکت بهسمت نقطۀ رهایی و مجروحشدن و شهادت تعدادی از نیروهای استان در زیر حجم زیاد آتش دشمن میگوید:
«برای ادامۀ عملیات کربلای 5 به نهر جاسم رفتیم. در بعدازظهری ما را به موضع انتظار بردند. یکی از بچههای اطلاعات که سیستانی بود آمد و از من که فرمانده آنها (دسته یا گروهان) بودم خواست بدون سروصدا و با اشاره پشتِسرش حرکت کنم. ما از موضع انتظار که حرکت کردیم، از حجم شدید آتش کولهپشتی فدایی (کمک آرپیجیزن) آتش گرفت و ایشان سوخت. عباس قانعی و رضا اشرفی ترکش خوردند و بچههای آن دسته که باهم حرکت کردیم مجروح میشدند. تعدادی از بچهها از ما عقب ماندند و تعدادی به خط رسیدیم. ساعت 9 شب به خط زدیم و از خاکریز رد شدیم. حجم آتش سنگین بود. بهنظرم عراق قبضهها را با تاکتیک موزاییکی چیده بود؛ یعنی ما را متر به متر میزد. در همان اول کار دسته با این عظمت، دو تا تیمش از بین رفت. بعد ما به نقطۀ رهایی رسیدیم (مصاحبه با نوری، 1396).
منطقۀ نهر جاسم یکی از خطوط دفاعی عراق بود که از حیث استحکاماتی در آخرین ردۀ دفاعی ارتش بعثی قرار داشت. نیروهای خودی که عملیات خود را از 19 دی 1365 شروع کردهبودند، پساز نبردهای سنگین تا 5 بهمن 1365 دژهای دشمن را تا نهر دوعیجی فتح کردند و در اختیار داشتند. در ادامۀ عملیات باید نیروهای خودی بهسمت مواضع دشمن در نهر جاسم پیشروی میکردند. در 5 و 6 بهمن 1365 گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان در یکی از این پیشرویها بهسمت نهر جاسم شرکت کرد.
نیروهای گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) از غروب 5 بهمن 1365 در زیر حجم آتش انبوه انواع سلاحهای دشمن، بهسوی نهر جاسم حرکت کرد و تا صبح در درگیری با دشمن شرکت داشت. فرمانده گردان و تعداد زیادی از فرماندهان گروهانها، دستهها و نیروها زخمی و شهید شدند و تعداد اندکی از نیروها در خط و دژ نهر جاسم حضور داشتند.
صحبت حسنعلی نوری دربارۀ درگیری نیروهای خودی با دشمن در دژ و نونیشکلها، و شهادت فرمانده گردان مبیّن سختی و پیچیدگی عملیات در نهر جاسم است. ایشان میگوید:
«وارد کانال نهر جاسم شدیم. نهر جاسم ازلحاظ جغرافیایی دژ بود و یک طرفش جوی آب و آن طرف دژ هم نونیشکلیها قرار داشت. جلو رفتم، دیدم در این درگیریها فرمانده گردان شهید شدهاست. جعفر دولتیمقدم که با شهید هراتی بود حضور داشت. پس از مشورت مصلحت دیدیم که خبر شهادت شهید هراتی، فرمانده گردان، اعلان نشود. آقای حمید حیدرینسب که بیسیمچی گروهان ما بود در صحنۀ شهادت فرمانده گردان بود. در جنگل من را به ایشان معرفی کرده بودند که اگر برای برادر مسافر اتفاقی بیفتد، نوری هست. ازاینرو ما وارد شدیم و جنگ انجام شد. ما میزدیم و دشمن میزدند و در این مسیر هم بچهها یکییکی شهید میشدند، شهیدان دشتی، عرب مؤذن، مرادزاده. ما به هدف رسیدیم. شاید 15 کیلومتر آمده بودیم. ما تاکتیک نونیشکلها را نمیفهمیدیم. میدیدیم که از پهلو به ما شلیک میکنند. تیم میفرستادیم که آتش دشمن را خاموش کند، برنمیگشت. بعد متوجه شدیم که این نونیشکلها مانند نعل اسب هست و بچههای ما که میرفتند و به وسط میرسیدند، مثل یک سیبل، از هر طرف اینها را میزدند. صبح ما متوجه شدیم که اینها چه تاکتیکی داشتند. گردان از شب وارد شده و تا صبح با دشمن درگیر بود» (مصاحبه با نوری، 1396).
معمولاً دشمن صبح روز بعد از تک نیروهای خودی، پاتکهای خود را برای بازپسگیری مناطق ازدستداده شروع میکرد و این قاعده در اینجا هم ازسوی دشمن تکرار شد. با روشنشدن هوا نیروهای عراقی ازطرف راست نیروهای خودی و از روی دژ نهر جاسم و نونیشکلیها، پاتک خود را شروع کردند. با شروع پاتکها، بهدلیل نداشتن نیروی جایگزین نیروهای سمت چپ گردان 409 منطقه را خالی کردند، بهطوریکه در صحنۀ نبرد و منطقۀ جلویی نبرد شهید تاجیک، فرمانده گردان 415 و شهید مسافر، فرمانده یکی از گروهانهای گردان 409، درمقابلِ نیروهای عراقی مقاومت میکردند.
حسن نوری از رزمندگان گردان 409 و جانشین شهید مسافر که در صحنۀ نبرد در کنار دو شهید حضور داشتهاست، از پاتک دشمن میگوید:
«صبح شد. علی نشاطی و شهید حیران آمدند و از اوضاع پرسیدند. گفتم که کار ما تمام شدهاست و منتظریم گردان پشتیبانی بیاید و خط را از ما تحویل بگیرد، ولی پاتک صددرصد هست. حسین مسافر آمد تعدادی کیسۀ سنگری را آماده کرد. آرپیجی تیربار و گلوله آماده کرد. من کنارش بودم و یکیدو نفر دیگر هم بودند. حمید حیدرینسب هم که بیسیمچی بود، آنطورکه خودش میگوید، آنجا حضور داشتهاست. یکدفعه دیدیم صدای دویدن میآید. گفتند پاتک شدید شده و بچههای خودی دارند عقب میآیند. در همین حین شهید حسین تاجیک فرمانده گردان 415 هم رسید. شهید تاجیک و شهید حسین مسافر چند کیسه در کانال نفررو بر روی دژ گذاشتند و سنگری درمقابلِ عراقیها درست کردند و اسلحه گذاشتند و چند دقیقهای اجرای آتش کردند. گلولهای به زمین اصابت کرد و به حسین مسافر ترکش خورد و بهگمانم دستش قطع شد و ایشان از روی دژ بهسمت نونیشکلیها پرت شد. شهید تاجیک هم آنجا شهید شد. هردو نفر با یک گلوله شهید شدند. عراقیها داشتند میآمدند و من هم بهعلت فروریختن کیسهها روی اسلحه و پاهایم گیر کردهبودم. چهرۀ عراقیها مشخص بود و میدیدم که نارنجک میاندازند و جلو میآیند. تقریباً با فاصلۀ یکیدو سنگر 50متری با عراقیها فاصله داشتم. با خودم گفتم خدایا اینها یکیدو سنگر دیگر به من میرسند. هیچکسی را هم دور بر خودم احساس نمیکردم. توسل کردم به حضرت زهرا(س) و گفتم بیبی، ما که برای شهادت آمدیم، ولی اینجور شهادتی که دست و پایم بسته است و اصلاً نمیتوانم دفاعی بکنم، نمیتوانم کاری بکنم، همچنین شهادتی نمیخواهم. یکدفعه دیدم کیسهها نیست. انگار من داخل لانهای بودم و اسلحه هم آزاد بود. بلند شدم بهطرف عراقیها شلیک کردم و نفرات جلویشان را زدم و در کانال شروع به دویدن کردم. پساز اینکه مقداری دویدم، بهخاطر روشنایی و اینکه از عقب مرا نزنند مقداری سینهخیز رفتم» (مصاحبه با نوری، 1396).
غلامرضا شهرکیمقدم که در 19 دی 1365 در عملیات کربلای 5، در گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) فرمانده گروهان زیدبنحارثه بود، پساز اینکه گردان 409 به عقبه میآید، بهجای شهید میرحسن میرحسینی بهعنوان فرمانده گروهان مالکاشتر باگردان 405 باقرالعلوم(ع)استان سیستان و بلوچستان در خط پدافندی کانال زوجی بهمدت هفت شبانهروز شرکت میکند.
ایشان دربارۀ شرکت گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان در ادامۀ عملیات کربلای 5 در 6 بهمن 1365 در نهر جاسم میگوید:
بعداز اینکه گردان 405 از خط کانال زوجی برگشت 24 تا 48 ساعت نگذشته بود که اعلام کردند که شدیداً منطقه عملیاتی نیاز به نیرو دارد. از استعداد گردان 405 بعداز بازگشت از خط کانال زوجی و کسانی که در ستاد گردان حضور داشتند، نزدیک به دو دسته جمع شدند و برای عملیات اعلام آمادگی کردند. آنان را سوار کردیم و به موضع انتظارِ نهر جاسم رفتیم. وقتی ما رسیدیم گفتند عملیات دیشب انجام شدهاست. گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) در آن شرکت کرده و پساز عملیات به موضع انتظار برگشتهبود. نهایتاً با هم به عقبه آمدیم (مصاحبه با شهرکیمقدم، 1395).
گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) برای بار دوم در شب 6 بهمن 1365 به فرماندهی شهید حسن هراتی اسکندری با استعداد سه گروهان در شرق نهر جاسم وارد عملیات شد. این گردان یکی از چهار گردان لشکر 41 ثارالله بود که در آن شب وارد عملیات شدند. هر چهار گردان در آن شب توانستند همۀ اهداف خود را تصرف کنند که به شهادت فرماندهانشان نیز منجر شد.
از شروع عملیات کربلای 5 از 19 دی 1365 تا غروب روز 6 بهمن 1365 مردم سراسر ایران اسلامی شاهد شهادت و مجروحشدن فرزندان، برادران و هموطنان خود بودهاند. غم ازدستدادن بهترین فرزندان این مرز و بوم همه را مصیبتزده کردهبود. بهنظر میرسد غمگینترین افراد در آن روزها فرماندهان جنگ بودند؛ چون خود در صحنه شاهد بودند.
قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله یکی از فرماندهانی است که تا غروب 6 بهمن 1365 شاهد شهادت خیلی از همرزمان خود بودهاست. همرزمانی که در طول جنگ و در اکثر عملیاتها باهم بودند. ای کاش این صحنهها فقط تا آن روز بود و دیگر شاهد شهادت یا مجروحشدن دیگران نبود؛ اما این شهیدشدن و مجروحشدنها ادامه داشت؛ در همان شب تعدادی دیگر از فرماندهان گردانها شهید شدند، فرماندهانی مانند شول، تاجیک، هراتی و رشیدی.
علی کول (هراتیمقدم) که از پیشکسوتان جهاد و شهادت در هشت سال دفاع مقدس است، در شب 6 بهمن 1365 که لشکر 41 ثارالله در نهر جاسم عملیات انجام داد، بیسیمچی و اپراتور بیسیم در قرارگاه تاکتیکی لشکر و شاهد مکالمات فرمانده دلاور لشکر 41 ثارالله، قاسم سلیمانی با فرمانده گردانهای عملکننده بودهاست. ایشان با دلی آکنده از درد و اندوه آن زمان را یکی از روزهای فراموشنشدنی در زندگی خود میداند. ایشان دربارۀ نحوۀ ورود گردانهای عملکننده ازجمله گردان 409 استان سیستان و بلوچستان به فرماندهی شهید حسن هراتی میگوید:
«آمدیم در سنگر قرارگاه لشکرمستقر شدیم. آن شب بایست منطقۀ نهر جاسم را میگرفتیم. دشوارترین محور را هم به لشکر 41 ثارالله دادهبودند. سردار سلیمانی با بیسیمچیهایش جلو رفتهبود و چهارصدپانصد متر با خط فاصله داشت. از آنجا گردانهای عملکنندهاش را هدایت میکرد. مرتب صدایش را پشت بیسیم داشتیم. ساعت دهیازده شب بود که عملیات شروع شد. اولین گردانی هم که به خط زد بهگمانم گردان شهید شول بود. ایشان وارد خط شد. ما که از بیسیم میشنیدیم، احساس کردیم شرایط سخت است. مثل این بود که درگیری و جنگ تنبهتن است. یکساعتی گردان شهید شول درگیر بود که پشت بیسیم اعلام کردند شول شمع (شهید) شد. بههرحال مشخص بود که شهید شدهاست. سریع حاج قاسم سلیمانی دستور داد که گردان تاجیک وارد شود. حاج قاسم پشت بیسیم به تاجیک میگفت «تاجیک با همان روش ویژه که بلدی نیروهایت را وارد میکنی، وارد شو که عرصه برای بچههای شول خیلی سخت است. خود شول شمع شده و این بچهها دارند تارومار میشوند». خاطرم نیست بعد از این صحبت چقدر طول کشید، تقریباً بیست دقیقه یا نیمساعتی گذشت که تاجیک اعلام کرد در خط مستقر است. درگیریها شروع شد. شهید تاجیک گردان و گروهانهایش را هدایت میکرد. قاسم سلیمانی هم هدایت نیروها را برعهده داشت. شهید تاجیک اعلام کرد «چون ما آنجا عرصه را بر دشمن تنگ کردیم، عراقیها حدود دهدوازده تانک را در خط روشن گذاشته و فرار کردهاند. دستور چیست؟» قاسم سلیمانی گفت که مواظب آنها باشید که آسیب نرسد تا آنها را به عقب ببرند، چون به آنها نیاز داشتند. خوب یکیدو ساعت از درگیری تاجیک گذشت. تقریباً ساعت دو نیمهشب اعلام کردند گردان 409 وارد عملیات شود. بعد از گردان تاجیک، نوبت گردان سیستان و بلوچستان به فرماندهی حسن هراتی بود. حسن هراتی اعلام کرد که من در مواضعی که باید مستقر باشم مستقرم. احساسم این است که پس از اعلام این خبر ازسوی حسن هراتی به قاسم سلیمانی، روحیۀ حاج قاسم مضاعف شد. مشخص بود، ایشان پشت بیسیم مرتب و مکرر میگفت: «حسن رشادت شما و عمل شما یقیناً من را به یاد شهید میرحسینی میاندازد، بارکالله» و دستورات لازم را به آنها میداد. همزمان حسن هراتی هم گزارش میداد و در ادامه فرمانهایی که نیاز بود قاسم سلیمانی به حسن هراتی میداد. درگیری شدیدی بود. حتی برای ما که از پشت بیسیم مکالمه را میشنیدیم احساس میکردیم که درگیری باید بسیار شدید باشد. ازطرفی هم دو گردان قبلاز اینها رفتهبودند و تارومار شدهبودند و تعدادی از فرماندهانشان هم شهید شدهبودند. گردان 409 استان سیستان و بلوچستان، اگر ساعت دو به خط زده باشد، در حدود دو و نیم تا سه ساعت جنگ تنبهتن شدید کردند؛ برای نمونه یادم است حسن هراتی اعلام کرد که حبیب (اسم رمز حاج قاسم سلیمانی) فلان موقعیتی که قرار بود بچههای تاجیک بگیرند، ما گرفتیم. عین جملهای که قاسم سلیمانی گفت این بود «حسن، حرکت شما حرکت رشادت میرحسینی در فلان عملیات است (الآن اسم عملیات را فراموش کردهام). احسنت، بارکالله. همین روش رو ادامه بدید. خیلی خوبه». هنوز اذان صبح نشدهبود که اعلام کردند حسن هم شهید شد. ما هم که آنجا بیسیمچی بودیم و مسئولیتی نداشتیم. خیلی سخت گذشت. حالا نمیدانم به حاج قاسم آن شب چه گذشت؟! حاج قاسم دستور داد آخرین گردان وارد خط بشود. گردان رشیدی وارد خط شد. ساعت 4 گذشتهبود که ایشان اعلام موضع کرد. رشیدی زیاد نتوانست بجنگد. یعنی وضعیت و اجل به او اجازه نداد. اذان صبح تمام شدهبود که گفتند رشیدی هم شمع شد» (مصاحبه با کول، 1395).
گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع) استان سیستان و بلوچستان که در 5 و 6 بهمن 1365 برای بار دوم در عملیات کربلای 5 وارد عملیات شدهبود، در نهر جاسم خوب درخشید و اهداف خود را که همان اهداف گردانهای قبلی لشکر بود، بهموقع تصرف کرد. اما آتش سنگین و پرحجم دشمن در منطقه باعث شد خیلی از شهیدان گردان و فرمانده گردان حلاوت و شیرینی آن را در دنیای فانی نچشند. آری، آنان شهید شدند و حماسه و مردانگی خلق کردند تا دشمن بداند، مردان این مرزوبوم در سنگینترین آتشها هم به اهداف خود خواهند رسید.
پس از تصرف هدف توسط گردان 409 حمزه سیدالشهدا(ع)، موقعیت به گردان بعدی لشکر تحویل داده شد و نیروهای باقیماندۀ گردان به عقبۀ گردان منتقل شدند.
انتهای پیام/