گفت و گو با همسرِ جانبازِ ۷۰ درصد، حسین کیخا:

کد مطلب: 30335  |  تاريخ: یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹  |  ساعت: ۱۴:۰۹


گفت و گو با همسرِ جانبازِ ۷۰ درصد، حسین کیخا:

در عالمِ خواب و بیداری حضرت فاطمه(س) را دیدم که تو را برای پسرخاله‌ات خواستگاری کرد

فائزون گفت و گو باسرکار خانم سهیلا سرگزی همسرِ جانبازِ 70 درصد، حسین کیخا را منتشر کرد:

یک روز صبح پس از اقامة نمازِ صبح پدرم وارد اتاقم شد و کنارم نشست و گفت: «دیشب خوابِ عجیبی دیدم، در عالمِ خواب و بیداری حضرت فاطمه(س) را دیدم که تو را برای پسرخاله‌ات خواستگاری کرد. با اینکه نگرانی زیادی برای آیندة تو دارم، تو فرزندِ بزرگِ منی؛ اما می‌دانم که خودت هم به این ازدواج راضی هستی؛ پس من مخالفتی ندارم. فکرهایت را بکن و تصمیمِ جدی بگیر. مشکلاتِ زندگی با یک جانباز و همة مسایل را درنظر بگیر و جوابت را به ما اعلام کن». وقتی پدرم از اتاقم بیرون رفت من از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختم. حتی تصورش را هم نمی‌کردم که پدرم به این راحتی راضی شود. در دورة نوجوانی علاقۀ خاصی به جبهه و جنگ داشتم و برای رفتن به جبهه پیش‌قدم بودم؛ اما به ‌دلیل شرایطِ سنی امکان رفتن به جبهه به‌عنوان امدادگر فراهم نشد و جنگ به پایان رسید. از همان ایام به ‌دنبال راهی بودم که در زندگیِ روزمره به خدا نزدیک شوم و هرلحظه از زندگی برای من ثواب و توشۀ آخرت باشد تا این‌که پسرخاله‌ام حسین کیخا که جوان بسیار فهمیده و با کمالاتی بود، در عملیاتِ کربلای 5 در سن هجده‌سالگی جانباز قطعِ نخاع شد. چهار سال بعد از جانبازی ایشان هنگامی‌که رفت‌وآمدِ خواستگاران به منزلِ ما زیاد شد، درخواست ازدواجش را با من مطرح کرد و من که می‌دانستم پاسخ به درخواست او بهترین راه نزدیکی به خداست، برای اینکه پدرم پاسخ مثبت بدهد هر روز دعا می‌کردم تا اینکه آن خوابِ پدرم پاسخ همة خواسته‌هایم بود. بعداز اعلام رضایتِ خانواده برای این‌که بتوانم از یک جانباز قطع نخاعی به‌خوبی مراقبت و پرستاری کنم، تعدادی کتاب جمع‌آوری و مطالعه کردم. مراسمِ خواستگاری، عقد و ازدواج به بهترین نحو انجام شد و زندگیِ من با مرد رؤیاهایم شروع شد.

پس‌از ازدواج برای مراقبت و نگهداری از شوهرم سختی‌های زیادی را متحمل شدم. علاوه‌بر مراقبت از همسرم باید کارهایی را که یک مرد در زندگی انجام می‌دهد، خودم انجام می‌دادم، کارهای سخت و طاقت ‌فرسا؛ اما به خدا توکل کردم و با صبوری همة این مشکلات را پشتِ‌سر گذاشتم. در چهارمین سالِ خدمتِ خالصانه به این مجاهدِ راه خدا، خداوند دختران دوقلویی را به ما ارزانی داد که نامشان را فاطمه و زهرا گذاشتیم و زندگی برای ما لذت‌بخش‌تر شد؛ اما مشکلاتم بیشتر شد. علاوه‌بر مراقبت از همسرم باید بچه‌داری هم می‌کردم. زندگی با حسین فراتر از زندگیِ معمولی و زمینی بود و من در پرتوی این زندگی، درس ایثار و از خودگذشتگی و درسِ انسانیت را فراگرفتم.

انتهای پیام/



چاپ خبر