فائزون زندگی نامه شهید جواد خدا کرم را منتشر می کند:
در سال 1334 در یکی از محلههای جنوب تهران در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود از همان کودکی به اهل بیت عصمت و طهارت عشق میورزید او یکی از بنیانگذاران هیئت محبان الهادی بود ضمن درس خواندن به ورزش سنتی باستانی علاقه داشت ، یکی از پیشکسوتان این ورزش بود در دوران جوانی تحت تأثیر برادر بزرگ خود سردار عزیز پاسدار شهید ابراهیم حاج خداکرم قرارگرفت و مبارزات سیاسی خود را شروع کرد اعلامیهها ورساله امام خمینی را میگرفت و پخش میکردند خدمت به نظام منفور پهلوی را حرام میدانستند و هیچکدام از این برادران حاضر به خدمت سربازی نشدند سالهای 56و 57 به همراه برادرش یکی از برپا کنندگان تظاهرات و راهپیمایی در شهر تهران بودند زمانی که شرکت نفت در اعتصاب بود آنها به شهر قزوین رفتند وذغال آوردند وبین مردم پخش کردند تا مردم سختی زمستان را احساس نکنند.
خاطرات همرزمان و همکاران شهید
خاطرهای از زمان طاغوت به یاد دارم ، ایشان در محل حامی مستضعفین و ضعیفان بودند واز آنها حمایت میکرد یک روز از مدرسه آمده بودم اول سال بود کتابهای جدیدی گرفته بودم کتابهارا گفت بیاورید از اول کتاب عکس شاه ، فرح و ولیعهد را برید و گفت این عکسها حواس شما را پرت میکند و نمیتوانید درس بخوانید .
سردار شهید جواد حاج خدا کرم به لحاظ اینکه خود برادر شهید بود بسیار به شهدا علاقه مند بودند و تمام مقام و درجه خود را مدیون خون شهدا میدانستند و هرگاه به مزار شهدا میرفتند به ما توصیه میکردند که روی قبور شهدا پا نگذاریم وبه مناسبتهای مختلف تعدادی ازبرادران بسیج محل را سازماندهی میکردند تا به خانواده شهدا سرکشی کنند و از آنها دلجویی نمایند چنانچه خانواده شهید مشکل داشت شخصاً به رفع مشکل آنها میپرداخت و همیشه در سخنرانیهای خود میگفت چنانچه کسی دل خانواده شهدا را شاد کند پیامبر اسلام را شاد کرده است .
زمانی لباس ، مقام و خدمت ما ارزشمند است که در خدمت خانواده شهدا و مردم حزب الله باشیم در غیر اینصورت لباس ، درجه مقام به اندازه یک ارزن هم ارزش ندارد و زمانی مادرکارها پیروز میشویم که مردم در کنار ما باشند .
ایشان شخصی با منطق بودند که حتی بامتهمان خود با ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر برخورد میکرد و تجسس در امور خصوصی مردم را حرام میدانست و امنیت جامعه را سرلوحه کار خود قرار میداد و در راه نظام مقدس جمهوری اسلامی از دادن جان که بزرگترین هدیه الهی است کوتاهی نکرد.
ایشان ساده زندگی میکردند واز تجملات نفرت داشتند و اعتقاد داشت تمام وسائل دنیا باید برای نزدیک شدن به خدا مورد استفاده قرار بگیرد و میگفت هرچه به خدا نزدیک شوید از شیطان دور میشوید و به والدین و خانواده ، فامیل و دوستان و نیروهای تحت امر با ایشان شخصی با منطق بودند که حتی بامتهمان خود با ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر برخورد میکرد و تجسس در امور خصوصی مردم را حرام میدانست و امنیت جامعه را سرلوحه کار خود قرار میداد و در راه نظام مقدس جمهوری اسلامی از دادن جان که بزرگترین هدیه الهی است کوتاهی نکرد.
ایشان ساده زندگی میکردند واز تجملات نفرت داشتند و اعتقاد داشت تمام وسائل دنیا باید برای نزدیک شدن به خدا مورد استفاده قرار بگیرد و میگفت هرچه به خدا نزدیک شوید از شیطان دور میشوید و به والدین و خانواده ، فامیل و دوستان و نیروهای تحت امر با احترام برخود میکرد و چنانچه کسی بعنوان تشکرو قدردانی چیزی یا هدیهای به درب منزل ایشان میآورند بسیار ناراحت میشد و میگفت من برای خداکار کردهام .
ایشان یکی از بزرگان ورزش باستانی کشور بودند که ورزش باستانی را از 15 سالگی شروع کرده بودند و از بدنی قوی وسالم و 185 سانتیمتر قد برخوردار بودند که خود امتیازالهی برای ایشان بود هر کجای کشور که ورزش میکرد دعای آخر ورزش را به او میدادند چون ازگفتاری شیوا و نفسی گرم برخوردار بود و وقتی دعا میکرد همگان مورد تعجب قرار میگرفتند و بازبان ساده کلام میگفت و از جوانها میخواست که سیگار نکشند و اگر سیگاری هستند ترک نمایند چون اولین قدم به طرف اعتیاد مصرف سیگار میباشد و در دعا مردم را به خواندن نماز در اول وقت و دقت به معنای آن دعوت میکرد و خود مقداری از نماز را میخواند وبا زبان ساده معنا میکرد که همگان را شیفته نماز میکرد و چون خود اهل عبادت بود و مرد عمل ، حرفهایش به دل مینشست و از نظر اعمال الگوی تمام مردم بود و همه دوستش داشتند . حتی مردم زاهدان ، که در مراسم تشییع ثابت کردند که خدمت گزاران خود را خوب میشناسند .
آخرین وداع
یک هفته قبل از شهادت جهت شرکت در سمیناری به تهران آمده بودند و حرکات عجیبی داشتند که طول آن سه روز که در تهران بودند با توجه به شرکت در سمینار و خستگی ناشی ازجلسه به تمام فامیل و بچهها ،بسیج محل سرکشی کردند و از آنها حلالیت میخواستند به دوست خود میگوید که من خواب پدرو برادر شهیدم را دیدهام و آنها میگفتند جای ما خیلی خوب است و شما نیز بزودی پیش مای میآیید و با صراحت به ایشان میگوید که من شهید میشوم و وقتی میخواستند بروند پاهای مادر خود را بوسید و حلالیت خواستند و وقتی به زاهدان میرسنددخترایشان خواب شهادت وی را دیده بوده برای ایشان تعریف میکند و ایشان میفرمایند مبارک است و وقتی جنازه مرا تشییع میکنند میگویند این گل پر پر از کجا آمده شما بگویید از سفر سیستان و بلوچستان آمده و خود خواب میبیند وبرای همسرش تعریف میکند که پیامبر اسلام پیشانی مرا بوسید . ویک هفته بعد شهادت میرسند و بعد ما فهمیدیم که آخرین هفته وداع بوده است .
نحوه شهادت
ایشان در ملاقتهای مردمی اطلاعات خوبی را بدست میآوردند یکی ازاین خبرها این بودکه از منطقهای بنام شیلردر شهرستان زابل افراد قاچاقچی و اشرار عبور میکنند که 25/8/1376 شخصاً در آن محل حضور پیدا میکند و مشاهده میکند که کانالهایی که احداث شده تا اشرار نتوانند عبور کنند پر شده و ازاین منطقه عبور میکنند که ایشان خود در منطقه باقی میمانند تا این محل پاکسازی شود تا اشرار نتوانند از این کانال عبور کنند که کار بطول میکشد و هوا تاریک میشود که در برگشت به شهرستان زابل با یک گروه از اشرار برخورد و از ناحیه چشم چپ مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و بلافاصله به شهادت میرسد