فائزون شهید سبیل اخلاقی را از معرفی می کند.
مادر شهید والامقام سبیل اخلاقی در مورد خاطرات فرزند شهیدش می گویند در یک غروب شهید سبیل اخلاقی نزد من آمد و گفت مادر جان من می خواهم به جبهه بروم اما با مخالفت من روبرو شد من به او گفتم پسرم تو تنها فرزند پسر من هستی و من جز تو و سه خواهرت در حال حاضر کسی را ندارم خودت میدانی که پدر برای کار کردن به جای دیگر رفته و ما تنها تو را به عنوان مرد در خانه داریم اما شهید می گفت مادر هر طور شده باید به جبهه بروم چه شما دلت بخواهد یا نخواهد اگر خواست خدا شاید من شهید شوم و من شهادت را دوست دارم و با شهادت و ریختن خون امثال من است که ما در جنگ پیروز میشویم سبیل گفت دشمن ما همانند علف خواری است و ما همانند علف و اگر این علف خوار را به حال خود بگذاریم و جلویش را نگیریم تمام این علف ها را از بین میبرد و جوانان و امثال من باید جلوی این دشمن متجاوز را بگیریم مادر شهید اخلاقی از خاطر رفتن شهید به چنین میگوید پس از اینکه در آن غروب شهید نزد من آمد و گفت مادر من به بسیج محله میرود و از آنجا به سپاه خواهم رفت شما تا برگشتن من بیدار بمانید این سخنان را در حالی که لباس هایش جمع می کرد و می گفت و سپس به سوی سپاه حرکت کرد و رفت من هم تا ساعت یک بعد از یک بعد از نیمه شب چشم به راه تنها پسرم بیدار ماندم اما هرچه انتظار کشیدم پسرم به خانه نیامد تا اینکه در همان انتظار به خواب رفتم و با صدای اذان از خواب بیدار شدم بعد از اذان و خواندن نماز به دخترانم گفت شما صبحانه برای خود تهیه و بخورید من میروم سپاه در مورد سبیل سوال کنم که آیا سپاه آمده یا نه؟ وقتی به سپاه رسیدم و از سبیل پرسیدم آنها گفتند چنین شخصی اینجا نیامده است و من هم پس از ناامیدی به طرف خانه آمدم و دم در حیاط چشم به راه و منتظر سبیل نشستم در همین لحظه بود که یکی از آشنایان من را در حال انتظار بر در خانه دید و از من پرسید چرا اینجا نشسته ای چشم به راهی که هستی و جواب دادم منتظر سبیل هستم و از دیشب تا حالا به خانه بازگشته است و در این لحظه آن آشنا که نامش لال محمد بود گفت مگر خبر نداری او دیشب ساعت ۱۲ شب از نیکشهر به طرف جبهه اعزام شده است من آنان را دیدم که حرکت کردند بعد از گذشت چند روز که خانم های فامیل گفت بیا تا به همراه یکدیگر به دنبال سبیل برویم که من گفتم من نمی رود و او را به خدا سپردم هرچه خدا بخواهد همان اتفاق افتاد در حال حاضر به جز توکل به خدا کار دیگری نمی تواند انجام بدهم شهید از جبهه دو نامه برای ما فرستاد و در این نامهها نوشته بود مادر اگر من شهید شدم ناراحت نشوید برای من گریه نکنی و برای اسلام و رزمندگان اسلام و انقلاب دعا کن اینجا حال من خوب است و حتی از خانه هم اینجا برایم بهتر و راحتتر است دعا کنید چون ما به دعای شما نیاز داریم و از تمام زحمتهایی که برایم کشیدی تشکر میکنم چون تو به گردن من حق بسیار داری مادرم شیرت را حلالم کن و مرا ببخش اگر من شهید شدم هنگام تشییع جنازه من بگویید شهیدان زنده اند الله اکبر نگویید مرده اند الله اکبر شهیدان در پیشگاه خداوند روزی میخورند مادر شهید اخلاقی از قول یکی از همرزمان شهید نقل می کند در هنگام عملیاتی به شهادت رسید ما هر دو کنار هم بودیم و با اصابت ترکش به بازویم متوجه شدم که ترکش به قلب شهید سبیل اخلاقی برخورد نموده و او در آغوش من به مقام والای شهادت نائل شد.