فائزون|شهید سیروس پیروزی

شهید سیروس پیروزی

فائزون شهید سیروس پیروزی رامعرفی می کند این شهید والامقام در بخشی از وصیت نامه اش عنوان کرده است، خدایا مقصود من از شهادت رسیدن به نام و نشان نبود.

نام:سیروس

نام خانوادگی:پیروزی

نام پدر:غلام حیدر

محل تولد:زاهدان

تاریخ تولد:۱۳۴۸/۲/۶

تاریخ شهادت:۱۳۶۷/۳/۴

محل شهادت:شلمچه

تحصیلات:اول متوسطه

کدخبر : 3056 | تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۲/۵|۲۳:۴۹

به گزارش فائزون در وصیت نامه شهید سیروس پیروزی عبارت های کلیدی وجود دارد که در ذیل آمده است

 ای خدای بزرگ از تو می خواهم که مرا با اصحاب حسین(ع) محشور کنی.

 ای خدای بزرگ تو را شکر می کنم که راه شهادت را بر من گشودی.

 خدایا با جان و دل از صمیم قلب و با زبان تمامی اعضاء و جوارحم، شهادت به یگانگی و وحدانیت تو می دهم.

 خدایا ترا سپاس به تمامی نعمت هایی که به من عطا فرمودی.

 ای خدای مهربان می خواهم که با تو باشم.

 اگر خواستید گریه کنید برای مظلومیت حسین(ع) در کربلا گریه کنید.

 بزرگترین وصیت من به شما این است که وصیتنامه های شهدا را مطالعه کنید.

 ایها الناس بدانید که دنیا گذرگاهی بیش نیست.

 پدر جان من راهم را شناختم و دنبالش رفتم و خوشحالم.

 خدایا مقصود من از شهادت رسیدن به نام و نشان نبود.

 خدایا چون نزدیکترین راه رسیدن به تو ( شهادت) بود این راه را انتخاب کردم.

 می بایست از دنیا رفت، چه زیباست مرگ کسی باعث پیروزی و از بین رفتن کفار ستمگر باشد.

سیروس پیروزی

 بسم الله الرحمن الرحیم

 وصیت نامۀ غواص شهید سیروس پیروزی

 ای خدای بزرگ دست از جهان شسته ام و برای ملاقات تو به کربلای خوزستان آمده ام. از تو می خواهم که مرا با اصحاب حسین (ع) محشور کنی. آرزو دارم که بر خا ک داغ خوزستان در خون خود بغلتم و به یاد عاشورای حسین (ع) خود را در قدم مقدمش بیفکنم و این عقده هزار و چهارصد ساله را که بر دلم فشار می آورد و همیشه با تو می گویم« یا لیتنی کنت معک » را برآورده کنم .خدایا ترا شکر می کنم خدایا در غم و درد شخصی می سوزم تو آن چنان در دردها و غم های زجر دیدگان و محرومان و دل شکستگان غرقم کردی که دردها[ ی] و غم های شخصی را فراموش کردم. تو مرا با زجر و شکنجه همه محرومین تاریخ و مظلومین تاریخ آشنا کردی.از این راه تو علی (ع)را، به من شناساندی. تو مرا با حسین (ع)آشنا کردی.تو دردها و غم های زینب (ع)را بر دلم گذاشتی.تو مرا با تاریخ آمیختی ... و من خود را در تاریخ فراموش کردم و با ازلیت و ابدیت یکی شدم و از این نعمت بزرگ ترا شکر می کنم.خدایا خسته و دل شکسته ام. مظلوم از ظلم تاریخ . پژمرده از جهل اجتماع .ناتوان در مقابل طوفان حوادث.ناتوان در مقابل افق مبهم و مجهول و تنها، بی کس و فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات.ای خدای بزرگ ترا شکر می کنم که راه شهادت را بر من گشودی، دریچه ای پرافتخار از این دنیای خاکی به سوی آسمان ها باز کردی و لذ تبخش ترین امید حیاتم را در اختیارم گذاشتی و به امید استخلاص، تحمل دردها و غم ها و شکنجه ها را میسر کردی.

«اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی محمدو آل محمد»

« ای خدای من آن کن که ترا شاید، نه آن چه مرا باید » و به فضل و کرم بر گنه کاری که در لجه گناه، از جهل و نادانی فرور فته ام ترحم فرما. ای خدا تو در دار دنیا گناهانم را از تمام خلایق پنهان داشتی و من در آخرت به ستّاریت از دنیا محتاج ترم و چون لطف کردی و گناهانم را بر هیچ بنده صالحی آشکار نکردی، روز قیامت هم مرا مفتضح و رسوا در حضور جمیع خلایق مگردان.خدایا با جان و دل از صمیم قلب و با زبان تمامی اعضاء و جوارحم، شهادت به یگانگی و وحدانیت تو می دهم و بهترین اسماء و صفات عالیه را برای تو دانسته و به نبوت و رسالت آخرین فرستاده تو یعنی حضرت محمدبن عبدالله(ص) گواهی می دهم.خدایا ترا سپاس به تمامی نعمت هایی که به من عطا فرمودی ،شکرگزاری کرده و از اینکه برای این بنده کوچک خود که همواره با عمل خویش خشم و غضب تو را برمی انگیختم منت نهادی و بالاترین و کامل ترین نعمت های خود یعنی شهادت در راهت را نصیبم کردی شکرگزاری می کنم. ای آفریدگار من این نکته را باید بگویم که یا آن که عمل من غضب تو را برمی انگیخت، ولی به ذات مقدست سوگند که هیچ گاه جز به مهربانی از تو ندیدم و به همین جهت، مهربانی تو مرا در مقابل گناهم شرمنده می ساخت.ای خدای مهربان می خواهم که با تو باشم، در همه حال و در همه جا و برای همین است که اینجا دم را به دم مولایم علی (ع) داده ام و هم صدا با او به تو عرض می کنم :« خدایا گیرم که من در آتش عذاب تو صبر کنم چگونه در آتش فراغ تو صبر کنم »خدایا تو می دانی مقصود من از شهادت رسیدن به نام و نشان نبود، بلکه چون نزدیک ترین راه رسیدن به تو بود این راه را انتخاب کردم . خدایا تو می دانی که هدفم ازنوشتن وصیت نامه روشن کردن شمعی هرچند کم سو برای پویندگان این راه جهت ادامه دادن راه شهیدان است و الّا از نوشتن همین چند خط خودداری می کردم.خدایا به عنوان بالاترین آرزویم و خواسته ام از تو می خواهم که آن قدر گمنام باشم که نه از بدن گناهکار و ضعیفم و نه از نفس سرکشم، اثری باقی نماند، دوست دارم مانند مقربان درگاه تو مفقود باشم، ولی ای پدر و مادر گرامی اگر تقدیر الهی و مشیت خداوندی که همه ما باید تسلیم او باشیم ، اگر این شد که جنازه مرا تحویل شما بدهند، عاجزانه می خواهم که غریبانه تشییع شود و مزارم را سنگ قبر نگذارید و قبرم را از بقیه قبرها پایین تر باشد و به هیچ وجه از من عکس چاپ نکنید و فقط در تکثیر وصیت نامه ام همت گمارید. پدر و مادر عزیزم گرچه فرزند خوبی برای شما نبودم، ولی در عوض شما برایم خیلی خوب بوده اید و از شما بابت این که راه جبهه رفتن و جهاد را بر من نبستید و حتی در این راه کمکم می کردید، تشکر می کنم. پدر جان برایم گریه نکنید زیرا نه در غربت جان دادم و نه در مظلومیت و اگر خواستید گریه کنید برای مظلومیت حسین (ع) در کربلا گریه کنید. و حال کلامی چند با امت حزب الله شهرستان زاهدان دارم حقیقت امر این است که در مقابل ایثار شما که از جان و مال خود برای حفظ دین خدا مایه گذاشتید ، چیزی ندارم که عرض کنم، زیرا آنان که رفتند راه را بر ما نشان دادند و رفتند آنان، گفتنی ها را گفتند . پس بزرگ ترین وصیت من به شما این است که وصیت نامه های شهدا را مطالعه کنید. زیرا به قول امام عزیزمان «این وصیتنامه ها است که انسان را می لرزاند و بیدار می کند» و این آخرین [ وصیت] من به شما امت حزب الله است.دست از راه امام و انقلاب، برندارید . امام را دعا کنید و چند جمله به دوستانم می گویم :«که راه شهیدان را ادامه دهید و اسلحه های به زمین افتاده آن ها را بردارید و تا آخرین نفس راهشان را ادامه دهید»و از آن هایی که می توانستند به جبهه بیایند و نیامده اند نمی خواهم که در تشییع جنازه ام شرکت کنند.

« اللهم طهر قلبی من النفاق و عملی من الریا و لسانی من الکذب و عینی من الخیانۀ » «بارالها قلب مرا از نفاق پاک کن و عملم  را از ریا مبرا ساز و زبانم را از دروغ دور دار و چشم را از خیانت محفوظ بدار».ایها الناس بدانید که دنیا گذرگاهی بیش نیست و ما دیروز شاهد شهادت های برازنده ها،عبادت ها، بهمنی ها، فدایی ها، پتیره ها و مسافرها و شما امروز شاهد ما هستید. به ناچار می بایست از دنیا رفت، ولی چه زیباست مرگ کسی باعث پیروزی و از بین رفتن کفار ستمگر باشد.

پدر جان من راهم را شناختم و دنبالش رفتم و خوشحالم.من امروز که احساس می کنم دوباره جریان کربلا تکرار می شود و حسین زمان (خمینی روح الله)«هل من ناصر ینصرنی» را فریاد می زند، آیا پدر جان می شود جواب فرزند پیامبر را نداد؟جواب نداد؟نه «من مردن را بهتر از زندگی با ذلت می دانم»و در جواب حسین زمان می گویم لبیک، لبیک و تو ای مادر جان به خود ببال و افتخار کن که همچو فرزندی را در راه خدا قربانی کردی و جامه نو بپوش و شادی کن، مادر جان می دانم که ناراحت هستی و جوانت را از دست دادی و زحمت کشیدی و من را به این جا رساندی و خواستی از درختی که آبیاری کردی ثمره بخوری . مادر جان ناراحت مباش آن چنان باش که فردای قیامت افتخار هم نشینی با حضرت زهرا(س) را داشته باشی. مادر جان هر چه خواستم خود را راضی کنم بین ازدواج و شهادت، شهادت را دیدم . این ازدواج زیباتر، پاک تر و بهتر است و جان دادن در راه خدا ،مادر جان برای من ازعسل شیرین تر است. پدر و مادر و برادر و خواهرم از شما طلب عفو دارم مرا ببخشید و از تمام دوستان و آشنایان و فامیل اگر حقی برگردن من دارند،ببخشند و برای آخرین بار می گویم مادر جان مرا ببخش.

 « والسلام علی من اتّبع الهدی »

ارسال نظر






captcha
ارسال